خامنهای در ۲۶آبان به بهانهٔ تجمعی از آخوندهای حکومتی، به سخنرانی پیرامون قیام برقآسا و سراسری جوانان ایرانزمین علیه سراپردهٔ نظام ملایان پرداخت. اظهارات خامنهای حاوی نکاتی است که اگر چه در قیامهای پیشین هم گفته بود، ولی بازکردن مفهوم و معنای واقعی آنها برای شناخت موقعیت و مختصات حکومت، قابل توجه است. خامنهای البته در استیصال مطلق، هیچ حرف جدیدی نداشت جز تجویز سرکوب و کشتار از موضع بنبست.
ارثیهای که دیکتاتورها عیناً به هم تحویل میدهند
خامنهای حرفهای تکراری و نخنمای همه دیکتاتورها درباره مخالفان و سرنگونیطلبان و بالاخص پیشتازان آزادی را تحویل مستمعین دستچین شدهٔ نظام داد. مخاطبان مصرفکنندهٔ حرفهای خامنهای هم بیش از خودیهای نظام نیستند. اما آنچه که مردم و جوانان ایران پس از سخنرانی خامنهای بازتاب دادند تا وی رسید حرفهایش را وصول کند، خشم بیشتر و شورش گستردهتر تا ۱۱۲شهر بود.
خامنهای طبق سنت معمول همهٔ دیکتاتورها، هرگز اصالت تودههای مردم را برای حقخواهی و دادخواهی و شورش علیه بیدادگر بهرسمیت نمیشناسد. از این رو از منظر و منطق تمام فاشیستها و خودکامگان مسلط بر سرنوشت مردمان، مخالفان نظامشان باید مشتی اشرار و اغتشاشگر و اخلالگر و فتنهگر جلوه داده شوند. این ادبیات را تمام دیکتاتورهای ادوار تاریخ ایران بهعنوان اصلیترین ارثیهٔ تبلیغاتی به بعد خودشان تحویل دادهاند. مردمان هیچ سرزمین تحت سلطهٔ این فاشیستها و خودکامگان، از اصالت ملی، منشور شهروندی و هویت انسانی برخوردار نیستند؛ مگر مجیزگو و نانخور ولایتمداران سلطهگر باشند. همیشه هم این فتنهگران صفشان از مردم جداست! حالا مردم کجایند و کیستند و چه حقوقی دارند، دیکتاتور و فاشیست مسلط، خود را موظف به این تعریف و معرفی نمیکند.
همپوشانی و این همانی مبتذل ۴۰ساله
خامنهای در یک عقدهگشایی مبتذل بازنشخوار ۳۰ساله که با رمالی آخوندی آمیخته است، تلاش کرد پسمانده ارتجاع سلطنتی را در یک صف با سازمان مجاهدین خلق ایران نشان دهد! البته دستگاه تبلیغات آخوندی بهمثابه داس دروگر هویت انسانی و حقوقبشر، به تعبیر احمد شاملو «گاوگندچالهدهانی»ست که دهههاست تمام مخالفان نظام آخوندی را هم به شرق عالم وصل میکند، هم به غرب عالم و اسراییل و سعودی و هم تفاوتهای ملی، ماهوی، آرمانی و تاریخی آنها را به زعم خودش غربال کرده و به خورد مستمعین جهول نانخور نظام میدهد. طبعاً آنچه از این رمالی از خمینی تا خامنهای نصیبشان شده، خندهٔ حضار دانایان و آگاهان به مسائل سیاسی و تاریخی و اجتماعی ایران از زمان ارتجاع سلطنتی تا ارتجاع آخوندی بوده و باشد. مصداق بارز چنین واقعیتی را اکنون جوانان شورشی ایرانزمین به خامنهای و تبلیغات همیشه مبتذل دستگاه قرون وسطایی آخوندی پاسخ میدهند.
دیکتاتورها در آینهٔ یکدیگر
خامنهای در سخنرانی ۲۶آبان گفت که در امر گران شدن بنزین، سران سهقوه تصمیم گرفتهاند و این به نفع کشور است. بعد هم تأکید کرد که وقتی سران سهقوه تصمیمی را برای کشور میگیرند، نباید مقابل آن ایستاد! این حرف خامنهای بلافاصله حرف دیکتاتور سابق لیبی را تداعی میکند که وقتی مردم و جوانان کشور از وی خواستند کنار برود، گفت که من چگونه کنار بروم؟ من یک رهبر هستم. رهبر که کنار نمیرود! بعد هم شاهد بودیم که مردم لیبی با رگبار لنگه کفش و دمپایی، جاودانگی رهبریاش را پاسخ دادند و ماجراهای بعدی...
جوانان ایرانزمین درست یک روز پس از این سخنرانی خامنهای، رگباری از نفرت و خشم و البته غرور و خروش ایرانیان را بهسوی نظام ولایت فقیه روانه کردند. مردم و جوانانی که برای دفاع از شرافت ملی و انسانی و حقوقبشرشان و نیز مطالبهٔ حق آزادی، تا این لحظه بیش از ۲۰۰گل سرخ جان بر کف را نثار مبارزه و آرزوی تاریخیشان برای وصال به محبوب آزادی کردهاند.
واقعاً حرف جدی چیست؟
برای به تصویر کشیدن مغالطهگریِ دیکتاتورهایی مثل خامنهای علیه مخالفان و براندازانشان، خوب است به مناظره و مقابلهٔ دو منطقدان توجه کنیم: دو نفر که اهل منطق و استدلال بودند، با هم درباره تقدم و تأخر منطقهای قیاس و استقراء مقابله میکردند. یکی به آرامی روش درست استفاده از قیاس یا استقراء را شرح میداد و مثال میآورد و تقدم و تأخر قیاس یا استقراء را نسبی میدانست. دیگری اما بدون مثال آوردن، روش استقرایی خود را مقدم میدانست و برای تلقین نظرش، با تحکم و مغالطه اظهارنظر میکرد. اولی به وی گفت: اینها که همهاش تحکم و مغالطهگری و تحمیل است، اگر اینها را کنار بگذاریم، چه استدلالی میماند؟ حرف اصلی چیست؟ همان را بگو!
بر همین سیاق باید به خامنهای و دستگاه تبلیغاتی نظام آخوندی گفت: اگر مارکها و برچسبهای شما را به مخالفانتان مثل اشرار، اخلالگر، تروریست، مواجببگیر عربستان و اسرائیل، همسویان با آمریکا، فریبخوردگان سادهلوح، ستون پنجم دشمن، مخالفان اسلام، منافق، مغزشویی شدهها، سخنگویان استعمار، پیشقراولان تهاجم بیگانگان و... کنار بگذاریم، چه حرفی برای گفتن میماند؟ اینها که حرف جدی نیست. آدم عاقل هم که این حرفها را تحویل نمیگیرد؛ اصل موضوع چیست؟ اینها که با نظام مقابله و مبارزه میکنند، کیها هستند؟
واقعیت این است که اگر همهٔ این مارکها و برچسبهای نخنمای تبلیغات مبتذل آخوندی و تکرار نوبهای آنها توسط خامنهای را پس بزنیم، آنچه که در آینهٔ واقعیت جامعهٔ ایران نشان میدهد، چیزی جز اینها نیست: اینها مردمان ایران هستند؛ زن و مرد و پیر و برنای ایرانی ضد ولایت فقیه، ضددین تحمیلی، ضد حجاب اجباری، ضداستبداد و دیکتاتوری، ضد زنستیزی، ضداعدام و شکنجه، ضد صدور ارتجاع به دیگر کشورها به قیمت برباد دادن زندگی و هست و نیست مردم ایران و در یککلام رأیدهندگان و انتخابگران سرنگونی حاکمیت آخوندیسم. حرف جدی که خامنهای برای نگفتنش این همه دجالیت و دروغ و شارلاتانیسم آخوندی را تکرار و تجویز میکند، همین است و بس!
کاوههای میهن و «عوعوی سگ امنیت»
خامنهای در این سخنرانی بار دیگر برای بهانهٔ سرکوب قیام مردم ایران، روضهٔ تکراریِ امنیت سرداد. همان امنیتی که رومن رولان در رمان جان شیفته، آن را «عوعوی سگ امنیت» از منظر دیکتاتورها توصیف نمود. قلنج امنیت نظام آخوندی از همان سرآغاز سلطهگریاش، بهانهٔ افسارگسیختهترین جنایات علیه مردم ایران و پیشتازان راه آزادیشان بوده و ادامه دارد. اینجا هم باید به خامنهای گفت: این حرفها که همان عوعوی سگ نظام است؛ اگر اینها را کنار بزنیم، حرف جدی چیست؟ اینجا هم حرف جدی این است که منظور از کلماتی چون «امنیت»، «اسلام»، «حکم خدایی»، «دین» و... همه و همه همان دجالیت نهادینه شده در نظام فاسدیست که بزرگترین فسادش نسبت دادن این کلمات و پوشاندن این واژهها بر قامت دیکتاتوریِ مذهبی ـ جنسیتی آخوندیسم است. آخوندیسم مار بهدوشی که کاوههای میهن این روزها درفش کاویانی را علیه آن در فلات مرز پرگهر برافراشتهاند..