۱۹ شهریورماه سالگرد پر کشیدن ناگهانی آیتالله سیدمحمود طالقانی، روحانی مبارز و روح راستین انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران است. این روحانی برجسته و روشنفکر با داشتن مواضع ملی و دیدگاههای مترقی و سوابق طولانی در مبارزه علیه دیکتاتوری پهلوی، یکی از مهمترین چهرههای محبوب در دوران انقلاب ضدسلطنتی بود و در بسیاری از تظاهراتها، تصویر خندانش بر فراز سیل جمعیت دیده میشد. این محبوبیت و حسن شهرت، هنوز نیز به قدری است که جریانهای مختلف سیاسی با وجود نگرشهای متفاوت ـ و گاه بهکلی متضاد ـ با نقل عبارات و جملاتی از او درباره آزادیها از جمله آزادی بیان، آزادی اندیشه و تجمعات و تأکید روی حقوق و آزادیهای زنان و اقوام و ادیان در ایران، نام نیکش را زنده نگه میدارند.
کسی که با طرح «شورا» و ادارهٔ امور و تصمیمگیریها به شیوهٔ شورایی مانع بزرگی بر مسیر انحصارطلبی و تنگنظری ارتجاع حاکم بود. او در آخرین خطبهٔ نماز جمعهاش گفت: «صدها بار من گفتم که مسئله شورا از اساسی ترین مسائل اسلامی است حتی به پیغمبرش با آن عظمت می گوید، با این مردم مشورت کن، به این ها شخصیت بده، بدانند که مسئولیت دارند، متکی به شخص رهبر نباشند، ولی نه اینکه نکردند، می دانم که چرا نکردند...» (نماز جمعه تهران ـ۱۶شهریور ۱۳۵۸).
مجاهدین بهدلیل درک و شناخت صحیحی که از وی و تاریخچه مبارزاتیاش علیه دیکتاتوری داشتند بهدرستی او را «پدر طالقانی» خطاب میکردند و به این وسیله نشان میدادند که بین روحانیت مبارز ِ همگام با تودهها، امثال پدر طالقانی با آخوندهای آزادیکش ِ دار و دسته خمینی تفاوت قایل هستند. این مرزبندی ناشی از تقوای مبارزاتی مجاهدین بود که دچار تعصب کور و هیستری علیه لباس و پوشش کسی نبودند و شاخص را آزادیخواهی و بها پرداختن برای آن میدانستند. در اندیشهها و نوشتههای مجاهدین حتی زمانی که از انقلاب مشروطه یا نهضت ملی یاد میشود حساب آزاداندیشانی چون «آخوند خراسانی» و «علامه نایینی» را از مرتجعان حقستیزی چون «شیخ فضلالله نوری» و «آخوند کاشانی» جدا میکنند و اجازه نمیدهند تاریخ مبارزات مردم ایران با خشکاندیشی ملکوک و تحریف شود و غبار تنگنظری، جلوههای انقلابی و ترقیخواهانه را بپوشاند.
همین نگاه انقلابی و تکاملی مجاهدین به اضافهٔ همرزمی دیرینه آنها با پدر طالقانی در زندانهای ساواک، باعث نزدیکی آنها به وی بود و او روابط بسیار صمیمی و نزدیکی با مسعود رجوی و موسی خیابانی و اعضای مجاهدین داشت. او همواره تکیهگاه و پشتیبان بزرگ مجاهدین بود و آنان را پیشتازان و راهگشایان جهاد میدانست. امری که به مذاق اطرافیان خمینی خوش نمیآمد و در تبلیغات منفی خود، عکس آن را وانمود میکردند و بعدها نیز سوزش خود را در انواع دروغباقی و خبرسازی نشان داده و مدعی میشدند که «آیتالله طالقانی... که از سوی سازمان مجاهدین خلق پدر طالقانی خوانده میشد، اتفاقاً مواضع قاطعی در مواجهه با [مجاهدین] اتخاذ میکرد بهطوری که چندین بار سرکردههای سازمان را از خانه خود بیرون کرده بود»! (سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۷شهریور ۱۳۹۸) اما به حکم کمحافظه بودن دروغگو وقتی به گفتههای دیگر این جماعت نیرنگباز مراجعه شود از عمق کینه و گزش خودشان از رابطه مجاهدین و پدر طالقانی پرده بر میدارند و اعتراف میکنند که مشکل آنان با مجاهدین، همسویی با پدر طالقانی و تمکین نکردن و پس زدن «امام» مرتجعین بوده است: «اولین سوژهٔ واحد اطلاعات روی قضیه «پدر طالقانی» گفتن [مجاهدین] بود... من هم مسئول پرونده بودم چون اینها تفکرات التقاطی داشتند، پرونده به التقاط و حوزه کاری امنیت آمد بعد هم به حوزه کاری من ارجاع شد که مسئول واحد اطلاعات بودم. برای بچههای انقلابی خیلی سخت بود که با وجود امام، اینها دائما پدر طالقانی میکردند و سعی داشتند حیات و حرکتشان را زیر چتر ایشان جلو ببرند» (صحبتهای مسئول بخش مبارزه با التقاط واحد اطلاعات سپاه، رعد در آسمان بیابر، ص ۱۳).
استبداد زیر پرده دین
طالقانی که خودش بهدلیل تجربیات مبارزاتی و تحصیلات حوزوی به خطر هیولای ارتجاع دینی اشراف و احاطهٔ کاملی داشت، از فردای پیروزی انقلاب نسبت به آن هشیار بود و از بازگشت مجدد دیکتاتوری تحت لوای دین هشدار میداد. او همواره بر آزادیهای اساسی و سپردن مسئولیت به شوراهای مردمی تأکید میکرد اما خمینی که تصمیم خود را برای توتالیتاریسم ولایت فقیهی گرفته بود گوشش به این حرفها بدهکار نبود و همین باعث کدورت و رنجش و در برخی مواقع قهر و گوشهنشینی پدر طالقانی و ترک تهران میشد.
متأسفانه پدر طالقانی در حساسترین شرایطی که مردم بهوجودش در مقابل ایلغار و تمامیتخواهی خمینی نیاز داشتند از بین مردم رفت اما سخنان وی در آخرین نمازجمعهای که قبل از وفاتش اقامه کرد هنوز در گوشها طنین دارد و جاودانه است. او با بینش عمیق خود گویا سالها و دهههای آینده را میدید که ولایت فقیه جای آبادی برای حاکمیت مردم و رأی تودهها باقی نگذارد: «این، خطرناکترین تحمیل است که آنچه که از جانب حق نیست بهاسم خدا، به دست و پای مردم ببندند و مردم را از حرکت حیاتی بازدارند. حق اعتراض به کسی ندهند، حق انتقاد ندهند، حق فعالیت آزاد به مردم ندهند». او در همین سخنرانی، با حمله به سیاستبازی و بند و بستهای پشتپرده ارتجاع خط خود را از خمینی و مجلس خبرگانش جدا کرد: «شاید بعضی از دوستان ما بگویند آقا شما چرا این مسایل را میان توده مردم مطرح میکنید بیایید در مجلس خبرگان! من میگویم بین موکلین شما من مطرح میکنم. خودرأیی و خودخواهی را کنار بگذارید. گروهخواهی و فرصتطلبی و تحمیل عقیده یا خدای نخواسته استبداد زیر پرده دین را کنار بگذارید و به مردم بپیوندید».
درود بر او که با تیزترین بیان ممکن با «استبداد زیر پرده دین» خمینی مرزبندی کرد. هرگز به رجس خمینی و نظامش آلوده نشد و تا روز آخر در کنار مردم ابوذروار علیه فرصتطلبی و استبداد ایستاد و در قلوب تودهها جاودانه شد.