728 x 90

پیام «دست‌های از پشت بسته» و «گورهای جمعی»

گورهای دستجمعی اوکراین
گورهای دستجمعی اوکراین

اکنون جهان پس از جنگ جهانی دوم، در «بوچا»، از شهرهای کی‌یف (پایتخت اوکراین) با جلوه‌های جدیدی از آثار جنایتکارانهٔ تجاوز مواجه شده است. انسانهای بی‌گناه و کشتار شده با دست‌های بسته در خیابانهای ویران شهر؛ در حالی که گلوله‌یی در پشت گردن یا شقیقهٔ آنها شلیک شده است. بار دیگر کلمهٔ مشئوم و نفرت‌برانگیز «گور دسته‌جمعی» به ادبیات سیاسی راه یافته است. عکس‌ها با صراحت سخن می‌گویند. بیرون ماندن دست یا دیگر اندام قتل‌عام‌شدگان حاکی از آن است که اجساد با عجله در گوری دسته‌جمعی مدفون شده‌اند.

 

این صحنه‌ها برای جهان امروز «غیرقابل هضم» و در عداد جنایت علیه بشریت و نسل‌کشی است. محکومیت این تراژدی، نه مرز می‌شناسد، نه تنوع فرهنگی، نه جغرافیا و نه گوناگونی نژاد. چه رسد به توجیه یا انکار آن. اما آنچه قابل درنگ و در حقیقت شایان موشکافی است، سخنانی است که خانم کی‌را رودیک، نمایندهٔ پارلمان اوکراین و رهبر حزب هولوس در کنفرانس «متحد علیه بنیادگرایی و جنگ‌افروزی، برای صلح و برادری» گفت:

«من امروز در شهر بوچا بودم و در آنجا ۳۰۰جسد از مردم عادی و بیگناه را یک جا دیدم. مهاجمان نخست به جاهایی که با پرچم سفید یا نشانهٔ صلیب و کلمهٔ کودک مشخص شده بود، حمله می‌کردند. من اکنون درک می‌کنم که در اشرف چه اتفاقاتی افتاده است. ۴۰روز جنگ کافی است که بدانیم چه کار باید کرد... امروز روز ۴۱ این جنگ است. هیچگاه این همه جسد ندیده بودم. کسانی که دستشان از پشت بسته بودند. خانواده با هم کشته شده بودند. تصمیم گرفته شد که مردم من کشتار شوند و این قلب من را جریحه‌دار می‌کنند».

 

لحن برانگیخته و مرتعش و نگاهی خیس از اشک او ـ بی‌آن که نیاز باشد سخنی دیگر بگوید ـ عمق فاجعه را فریاد می‌زد. کسی که اینک خود از زنان سلاح برگرفته و مقاوم در نبرد اوکراین است، می‌گوید اکنون درک می‌کند که در اشرف چه اتفاقاتی افتاده است.

این جمله، مخاطب کلامش را بی‌اختیار به یاد جملهٔ تاریخی اشرف رجوی در یکی از نامه‌هایش به مسعود می‌اندازد:

«جهان خبردار نشد که بر ملت ما در این چند ماه چه گذشت».

جمله‌های او بعد از گذشت بیش از ۴دهه هنوز زنده، انگیزاننده و تأثیرگذار هستند. گویی گذر زمان نمی‌تواند آنها را دچار آنتروپی و کهنگی کند. برعکس روزبه‌روز آنها را بیشتر صیقل می‌زند و تازه‌تر می‌کند.

بعد از اشرف شهیدان، مجاهدین بارها و بارها آزمایش شهادت و شکنجه پس دادند. در تابستان ۶۷ سی‌هزار تن از آنها با یک طناب دار سربه‌دار شدند و گورهای جمعی چه بیهوده کوشیدند که آثار این جنایت را محو کنند.

در قتل‌عام ۱۰شهریور ۹۲ نیز خیابانهای اشرف شاهد تکرار این آزمایش بود. «دست‌های از پشت بسته» و شقیقه‌های پریشان بر تخت بیمارستان یا افتاده در پیاده‌رو خیابان.

 

آن روز شاید کمتر کسی تصور می‌کرد، روزی فرا برسد که پیام آتشین «دست‌های از پشت بسته» و «گورهای جمعی»، جهان را تکان بدهد. شاید تصور بر این بود که حجم ستبر سیاهی و ظلمت خونهای به‌ناحق ریخته شده را خواهد بلعید و سردی و سنگینی خاک اجازه نخواهد داد که صدای مظلومیت در وجدانهای خاموش طنین بیفکند ولی به‌قول شاعر و فدایی شهید، سعید سلطان‌پور: «خون است و ماندگار است»

آرام... آی... مادرم آرام

بگذار تا سپیده برآید

بگذار با سپیده ببندند

پشت مرا به تیر

بگذار تا بر آید آتش

بگذار تا ستارهٔ شلیک؛

دیوانه‌وار بگذرد از کهکشان خون

خون شعله‌ور شود

بگذار باغ خون

برخاک تیر باران

پرپر شود

بگذار بذر تیر

چون جنگلی بروید در آفتاب خون

فریاد گر شود،

این بذرها به خاک نمی‌ماند

از قلب خاک می‌شکفد چون برق

روی فلات می‌گذرد چون رعد،

خون است و

ماندگار است!

 

«آن بذرها به خاک نماندند. اینک از قلب خاک می‌شکفند چون برق». پیام «دست‌های از پشت بسته» و «گورهای جمعی» از سد زمان می‌گذرد و همهٔ مرزهای تردید و ناباوری را فتح می‌کند. آیا «آزادی» و «مقاومت» را نیرومند‌تر از این، سلاحی سراغ داریم؟

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/09752a16-8be4-44b2-8b4d-5126775222e6"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات