بر ایران چه میرود؟
هر ماه و سالی که از گذشتهٔ کمتر از نیم قرن اخیر ایران فاصله میگیریم، بیشتر و بیشتر دستمان میآید که حقیقتاً «هیچ چیزی سر جایش نیست»! این «هیچ چیزی» ، شاهدان مختلفی در سیاست و اقتصاد و زندگی اجتماعی دارد. این «هیچ چیز» سر جایش نبودن، شاهدان مختلفی در آمار و ارقام صنفیِ موضوعات و حوادث طبیعی هم دارد.
کافیست یک قلم به تهدیدات حوادث طبیعی در ایران توجه کنیم که مثل کمینگاه یک اپیدمی مرگ سر راه زندگی و روزگار تلخ مردم ایران نشسته است. کافیست نگاهی بکنیم به یک سال گذشته که سیل و زلزله و کرونا بر اثر نبودن «هیچ چیزی سر جایش» ، چه به روز و روزگار خاک ایران و مردمان ایران آورده است. آیا حقیقتاً این حجم از ویرانی محیطزیست و طبیعت و زندگانی، طبیعی و اجتنابناپذیر بوده است؟ با دیدن مداوم آثار حیرتانگیز ویرانگری در همهٔ زمینهها، باید پرسید حقیقتاً بر این مرز و بوم چه میرود؟ بهقول زنده یاد سعید سلطانپور «بر میهنم چه رفته است؟».
ایران و اپیدمیِ کمینگاهها
در یک سال گذشته در ایران دو بار سیل آمد که خرابیها و ویرانیهای آن طبق اعترافات برخی رسانهها و نمایندگان مجلس و برخی کارگزاران نظام آخوندی، عجیب و غیرطبیعی و اجتنابپذیر بوده است. در دو سال گذشته چند زلزله آمد که باز هم اعتراف شد کار مهندسی و علمی در زیرساختها نشده و «با معاملهگریهای کلان برای سودآوری بیشتر، با جان مردم بازی میشود».
یک هفته قبل هم در تهران و کرج زلزله آمد و کاشف بهعمل آمد که در ایران فقط یک ایستگاه چک زلزله بیشتر وجود ندارد و با ترکیه قیاس کردهاند که آنجا ۱۴ ایستگاه وجود دارد! در همین روزها هم بارها رسانهها و کارشناسان هشدار میدهند که تهران در کمین قتلعام بر اثر زلزله است؛ و اعلام میکنند و هشدار میدهند که معماری و شهرسازی و شهرنشینی در تهرانٍ چندین میلیونی، فاقد استانداردهای لازم برای مقابله با زلزله است.
با اعتراف به چنین وضعیتی از جانب رسانهها و کارگزاران و کارشناسان رژیم آخوندی که نظراتشان دربارهٔ سیل و زلزله و کرونا دارای مخرج مشترک هستند، باز هم میرسیم به همان پرسش اول که چرا در ایران هیچ چیزی سر جایش نیست و قرار نمیگیرد؟
۴۱سال کاشتن داس و درو کردن یاس
مگر ۴۱سال حکومت کردن کافی نیست که تمام ساخت و بافتهای متعارف یک کشور و طبیعت مستعد آن را مهیای زیستی مناسب و شایستهٔ شرایط لازم زندگی انسانها کرد؟
مگر ۴۱سال حکومتمداری کافی نیست که محیطزیست و شهرهای ایران را در مقابل سیل و زلزله تقویت نمود تا خسارات و ویرانیها و قربانی شدن جان و خانمان مردم به حداقل ممکن برسد؟
چرا حجم حیرتبار خرابیهای سیل در ایران آخوندزده با نمونههای مشابه و همزمان در افغانستان و پاکستان و عراق قابل مقایسه نیست؟
مگر درآمد ملی و طبیعی ایران، میلیونها برابر این کشورها نیست؟ پس چرا عواقب هر حادثهٔ طبیعی و ویروسی، مردم ایران را از دم تیغ مرگ و بیخانمانی میگذراند؟
چه چیزهایی در این چهار دهه از سیاست، اقتصاد، فرهنگ، محیطزیست و الزامات حیات اجتماعی و انسانی هرگز سر جایشان نبودهاند که چنین بازتاب ویرانگر و اپیدمی پشت اپیدمی نصیب ایران و ایرانی شده است و میشود؟
چه چیزهایی در این ۴۱سال مدام کاشته شدند و چه چیزهایی مدام درو شدند؟ جز کسب و کار مرگ؟ جز کاشتن داس و درو کردن یاس؟
پاسخهای میهن تلخ
پاسخها را البته مردم ایران سالها سال است در اعتراضات و قیامهای بزرگ سراسری و خونین دادهاند:
پاسخ را ۴۴درصد نابودی جنگلهای ایران در صدارت نظام ولایت فقیه داده است.
پاسخ را عدد و رقم حیرتانگیز تعداد زندانی سیاسی و تعداد اعدامیان و قتلعامشدگان در ایران دادهاند.
پاسخ را ۱.۶میلیون کودکان کار در ایران دادهاند.
پاسخ را بیلیارد بیلیارد هزینه کردن پول ایران در سوریه و عراق و... داده است.
پاسخ را میلیون میلیون هزینه کردن از جیب و سفرهٔ مردم ایران برای طلاکاری اماکن مذهبی در عراق دادهاند.
پاسخ را میلیون میلیون ریختن به حجرههای جهل و خرافات و جنایتپروری در انگلخانهها و زالوپروری تحت عنوان حوزههای علمیهٔ آخوندی دادهاند.
پاسخ را میلیون میلیون دزدیدن پول مردم ایران برای موشکسازی و ماهوارهپراکنی با هدف اقتدار تروریستی و مرگآفرینی نظام دادهاند.
پاسخ را لشکر کلیهفروشان و اندامفروشان ایرانی دادهاند.
پاسخ را رشد سالانه و تصاعدی ترکتحصیل دانشآموزان برای پیوستن به لشکر میلیونی کودکان کار دادهاند.
پاسخ را سرمایههای میلیاردی آستان قدس رضوی، بنیاد مستضعفان (با صدارت مستکبران) و شبکههای کلانسرمایهدار متصل به بیت خامنهای و نیز سرمایهٔ نجومی شخص خامنهای دادهاند.
پاسخ را بیش از ۷۰درصد زیر خط فقر بودن جامعهٔ ایران داده است.
پاسخ را جامعهٔ فوق طبقاتی شدهٔ ایران میدهد که چنین فاصلهٔ طبقاتی را در هیچ دورهای از تاریخ ایران سراغ نداریم.
پاسخ را هر روز اضافه شدن به کودکان زبالهگرد در ایران میدهد.
پاسخ را سقوط حیرتانگیز تیراژ و فروش کتاب بر اثر گرانی سرسامآور میدهد. سقوطی فرهنگی که صاحبان انتشاراتی در ایران میگویند نمونهٔ آن را هرگز سراغ ندارند.
پاسخ را «اتفاق نظر کارشناسان بر این امر که وقوع زلزلهای بهشدت ۷ریشتر در تهران، حدود ۵ملیون نفر کشته بر جای میگذارد» میدهد.(روزنامه مستقل، ۲۲اردیبهشت ۹۹)
پاسخ را «بسیاری طرحها و پروژههایی که کاملاً معکوس و چرخشی عمل کردند و ساکنان پایتخت را به سمت ادامه دادن پایتخت نشینیشان سوق دادند» میدهند.(همان منبع)
پاسخ را «سیاستهای اتخاذ شده که به پرجمعیتتر شدن پایتخت ختم شده و تهران را به یکی از پرخطرترین شهرهای جهان برای زندگی تبدیل کرده و طی چهار دهه از ۴میلیون به بیش از ۱۰میلیون رسانده است!» میدهند.(همان منبع)
پاسخ را « ۱۴۷۹۲ هکتار بافت ناپایدار از مساحت شهر تهران که ۳۷درصد جمعیت تهران معادل ۳میلیون و ۳۳۰هزار نفر سکونت دارند» میدهد.(سایت تابناک، ۱۹مهر ۹۷)
پاسخ را باید در «شهر تهران که در بین ۲۱۵شهر بزرگ جهان، در مرتبه ۱۷۶ و همردیف تعدادی از شهرهای فقیر آفریقایی و آسیایی قرار گرفته» جست. (مجله پژوهش و برنامهریزی شهری، سال ششم، شماره ۲۱، ص ۱۶، تابستان ۱۳۹۴)
پاسخ را «۴۰ درصد جمعیت شهری حاشیهنشین و بدمسکن ایران» میدهند.(سایت دویچه وله، ۱۷اکتبر ۲۰۱۷)
پاسخ را.. . . . . (این لیست را میتوان به قدمت عمر جمهوری اسلامی آخوندی در همهٔ زمینههای موضوعی و صنفی ادامه داد.. .)
پاسخ اولین
پاسخ را شورشها و قیامهای نسلهای پیاپی مردم ایران داده و میدهند که سال به سال با تمام جان و هستی و زندگی خود در مصاف با تباهسازیِ ساختاری و فسادپروریِ حاکمیت فرعونصفت آخوندی بوده و هستند. در چنین ایرانی، تباهی ساختاری و فساد ایدئولوژی حکومتی جایگزین حقوقبشر و ارزش انسانی شده است. همین پاسخ است که روشن میکند از همان اول هیچ چیزی نمیتوانست سر جای خودش باشد!