استقلال دانشگاه و نهادهای علمی از حاکمیت سیاسی، یک استاندارد تعریفشدهی جهانی است. حاکمیت ملایان برای بهرسمیت نشناختن این استاندارد جهانی، کمر به نابودی بنیادیترین نهاد علوم بسته است. نتیجهی بلافصل آن را در نابودی اقتصاد، محیط زیست، میلیونمیلیون مهاجرت و فرار مغزها، ناامیدی دانشجو به آینده، مرگ همهجانبهی توسعه و فساد ساختاری در ایران شاهدیم. سلسله گزارشات رسانهها و کارشناسان حکومتی، مثل همیشه بدون آنکه اشارهیی به نشانی و علت این نابودسازی بکنند، اعترافهای ناگزیر به یک روند جنایت و خیانت علیه منافع ملی ایران هستند.
روزنامه هممیهن در شمارهی ۱۶ آذر ۱۴۰۴ نوشته است: «دانشگاه در فاصله سالهای ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۳ با موضوع تصفیه دانشجویان و اساتید روبهرو شد که این نهاد مدنی را بیش از پیش تحت فشار و محدودیت گذاشت. این نشان میدهد که بیشتر نوع خاصی از ابراز نظر در راستای حمایت از سیاستها و ساختار سیاسی و نه در نقد آنها، در فضای دانشگاه امکان اظهار وجود پیدا میکند.»
این روزنامه از قول یک جامعهشناس و استاد بازنشسته دانشگاه تهران، گزارش محرومیت دانشگاه از مبانیِ وجودیاش و قصد حکومت برای کشتناش را میدهد: «فضای دانشگاه امروز بسیار بسته و تنگ و یخ است. عملاً فضای سیاسی برای دانشجویان فراهم نیست. فضای دانشگاه تبدیل به فضایی پادگانی شد. مدیریت دانشگاه بدون تأیید و اجازه حراست و بسیج دانشجویی آب نمیخورد.»
یک فعال دانشجویی دانشگاه شریف به این روزنامه از «خطرناک بودن شجاعت» در دانشگاه میگوید: «موضوع اصلی در حال حاضر مهاجرت است. دانشگاه دنبال نوآوری است و نوآوری هم خطرناک است و تن دادن به آن شجاعت میخواهد.»
روزنامه جهان صنعت از قول یک جامعهشناس، گزارش بیآیندگیِ دانشجو و علوم را میدهد: «دانشجویان ایرانی امروز با مشکلات جدی اقتصاد، تحصیل و آزادی بیان مواجه هستند. یکی از بزرگترین معضلات دانشجویان، نرخ بالای بیکاری در میان تحصیلکردگان دانشگاهی است. پس از لیسانس، در مقطع بالاتر خبری از بازار کار نیست.»
از آنجا که برخلاف شعارها و وعدههای سالیانهی ولی فقیه، توسعهیی در کشور ــ جز سرکوب سیاسی، چپاول اقتصادی و فساد ساختاری ــ وجود ندارد، دانشگاه و دانشجو هم زیرمجموعهیی از کلانبحران ساختاری شدهاند: «شرایط کلی توسعه کشور بهگونهای است که گاهی افراد فاقد تحصیلات دانشگاهی فرصت شغلی بیشتری پیدا میکنند اما دانشجویی که سالها وقت، انرژی و هزینه صرف تحصیل کرده با مشکل جدی اشتغال روبهرو بوده و این موضوع سطح انگیزه او را بهشدت کاهش داده است.»
این روزنامه اعتراف میکند که هویت دانشگاه از آن سلب شده و به بخشی از ارگانهای حاکمیت تبدیل شده است: «مشکل دیگر افت چشمگیر زمینههای رشد و فعالیت در داخل دانشگاه است. دانشگاه محیطی برای کسب هویت جمعی، نقشآفرینی و تمرین مسوولیت اجتماعی به شمار میرود اما امروز این فضا به شدت محدود شده است؛ افزایش محدودیتها باعث شده هر نوع تحرک یا مشارکت دانشجویی با نگاه امنیتی مواجه شود.»
مشاهده میشود که همهی گزارشات گواهی میدهند که در دانشگاههای ایران اگرچه حاکمیت طوری جلوه میدهد که فقط خاکستر دیده شود، ولی در کنه و نهاد این گزارشات، غلیان یک آتشفشان حس میشود. غلیانی که سرریز کردن آن، یک ناگزیریِ قانونمند است. تمام تقلای اتاق فکر حاکمیت ملایان این است که خاک و سنگ بر این آتشفشان بپاشد. اما تا کی، تا چند؟