728 x 90

چرا رضاشاه عشقی را کشت

میرزاده عشقی
میرزاده عشقی

سیاست و نحوه برخورد همه دیکتاتورهای جهان با هنرمندان مردمی، با روشنفکران مسئول و با آزادیخواهان میهندوست، ترور و از میان‌بردن فیزیکی آنهاست. سیاست رضاشاه هم که به او «رضاخان قلدر» می‌گفتند، از این امر مستثنی نبود.

روز ۱۲تیر سال۱۳۰۳ میرزاده عشقی، شاعر، نویسنده و روزنامه‌نگار میهندوست و نامی کشور، توسط رضاشاه به‌شهادت رسید (آنچه در آن دوران بر سر این شاعر آزاده و سایر آزادیخواهان، به‌ویژه روشنفکران می‌آمد، بی‌شباهت به ماجرای قتل‌های زنجیره‌یی و ترورهای صورت‌گرفته در دوران حاکمیت آخوندها نیست).

از جمله اشعار معروف میرزاده «جمهوری‌نامه» در مخالفت با رضاخان سروده شده و در آن چهره بسیاری از ریاکاران با لحنی تند افشا شده بود.

در پی وقوع کودتای رضاخان که در ستاد موسوم به «رضا-ضیا‌ء» طرح‌ریزی و اجرا شد و در آن نیروهای سرکوبگر قزاق از قزوین به تهران آمده و کودتای خائنانه سوم اسفند ۱۲۹۹ شکل گرفت، رضاخان میرپنج با لقب «سردار سپه»، ریاست قزاق و سید ضیاء نیز حکم نخست‌وزیری خود را از احمدشاه قاجار دریافت کردند. سپس رضاخان در ۱۳۰۲ نخست‌وزیر شد و از همین جا ادعای دروغین «جمهوری‌خواهی» را علم کرد. اما وقتی چفت و بست‌های دیکتاتوری انجام و بساط دیکتاتوری در میهن پهن شد، او قصد و نیت واقعی خود را نشان داد و تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی را مدنظر قرار داد.

دشمنی میرزاده عشقی با رضاخان از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ آغاز شد. او از مخالفان کودتا و بازگشت دیکتاتوری بود و هنگامی که رضا خان، قزاق تازه از راه‌رسیده بی‌رحم و دشمن مشروطه، به دروغ دعوی جمهوری‌خواهی کرد، میرزاده عشقی به مخالفت با او پرداخت.

داستان جمهوری‌خواهی رضاخان البته شعبده‌ای بیش نبود. فریبی که برای چندصباحی حتی برخی روشنفکران آن عصر را هم با خود برد اما به‌سرعت دستش رو شد و با بازگشت به اصل قلدرمآبی خویش و قبضه قدرت سلطنتی، خواسته اصلی‌اش را عملی کرد.

«جمهوری‌نامه» اشعار بسیار نغز، زیبا و صریحی بود که در ۱۵فروردین ۱۳۰۳ یعنی سه ماه قبل از شهادت عشقی، در تهران منتشر شد. در آغاز امر سراینده آن بر کسی آشکار نبود، اما پس از ترور و قتل میرزاده عشقی، معلوم گردید که این اشعار توسط این شاعر بلندمرتبه که نهایتاً جانش را بر سر آزادیخواهی و مبارزه با دیکتاتوری رضاخان از دست داد، سروده شده است. او در این اشعار، «جمهوری» دروغین رضاخان را برملا می‌کرد:

چه ذلتها کشید این ملت زار دریغ از راه دور و رنج بسیار

… …

حقیقت بارک‌الله‌، چشم بد دور مبارک باد این جمهوری زور

ازین پس گوش‌ها کر چشم‌ها کور چنین جمهوری بر ضد جمهور

ندارد یادکس‌، در هیچ اعصار نباشد هیچ در قوطی عطار

… …

ضیاء الواعظین آن لوس ریقو کند از بهر جمهوری هیاهو

چه جمهوری‌! عجب دارم من از او مگر او غافل است از قصد یارو

که می‌خواهد نشیند جای قاجار همان‌طوری که کزد آن مرد افشار

… …

ولیکن چارده مرد مصمم نترسیدند از توپ دمادم

به آزادی ببسته عهد محکم اقلیت از ایشان شد فراهم

وطن‌خواهی از ایشان گشت پادار رضاخان را زبون کردند ازین کار

به عقیده بسیاری از مورخین، عشقی از مهم‌ترین روشنفکران دوران روشنگری پس از مشروطه بود. اگر چه زندگی او بیش از ۳۱سال به درازا نکشید، ولی تأثیرش در جامعه از همه همتایان او فراتر رفت.

وقتی سده سیزدهم خورشیدی اولین سال‌های خود را پشت سر می‌گذشت و حکومت استبدادی در حال محکم‌کردن چفت و بست‌های دیکتاتوری در میهن بود، میرزاده عشقی با وجدانی بیدار و با عشقی سرشار و با افکاری روشن و هوشیار، فریاد اعتراض خود را علیه خیانت حاکم ستمکار در هر جا که امکان آن را می‌یافت، سرمی‌داد. شیردلی با زبان شمشیر که می‌سرود:

تمام مملکت آن‌روز زیر و زبر گردد که قهر ملت با ظلم روبه‌رو گردد
به خائنین زمین آسمان عدو گردد زمان کشتن افواج مرده‌شو گردد

این شاعر و نویسنده آزاده با انتشار روزنامه «قرن‌بیستم»، رضاخان و سایر رجال فاسد را به‌شدت مورد حمله قرار داد. در این روزنامه او مدام می‌خروشید: «این سرزمین یک انقلاب می‌خواهد و بس».

ایادی مزدور و سازشکار هر چه در توان داشتند به‌کار بستند تا عشقی شجاع و پرشور را ساکت کنند، اما نتوانستند. نه زندان و شکنجه و نه تطمیع و پیشنهادهای سازش هیچ‌یک مؤثر واقع نشد.
سرانجام با انتشار مجدد روزنامه «قرن بیستم»، وقتی اولین شماره آن با قطع کوچک در هشت صفحه منتشر شد (که اولین و آخرین شماره آن محسوب می‌شد)، بلافاصله توقیف گردید و رضاخان دستور قتل میرزاده‌عشقی را صادر نمود. پس از صدور دستور ترور، «سرتیپ درگاهی»، رئیس اداره تأمینات نظمیه (شهربانی) وقت، آن را طراحی کرد و توسط ۳نفر از عوامل «اداره تامینات» شهربانی به‌اجرا گذاشت. شاعر نامدار و مردمی میهن بامداد پنجشنبه ۱۲تیر ۱۳۰۳ در درون منزل مسکونی‌اش در سه‌راهی سپهسالار از پشت هدف گلوله قرار گرفت و به‌شهادت رسید و ۴ساعت بعد در بیمارستان، فریاد معترضش خاموش شد.

نزدیک به ۳۰هزار نفر در تشییع جنازه شرکت کردند و پیکر او، در حالی‌که پیراهن خونینش روی تابوت گذاشته شده بود، به «ابن‌بابویه» برده شد. حرکتی که نشانه محبوبیت مردمی عشقی و نفرت مردم از رضاخان بود.

شاعر پرشور و مبارز میهن هر چند در سن ۳۱سالگی سر بر آستان آزادی گذاشت و خون خود را فدای رهایی مردم نمود اما او آن‌چنان‌که سروده بود، در تاریخ خونین معاصر ایران آرمان جنگ با هر ظلم و بیداد را برای مردم ایران به ارمغان گذاشت و آنچه که به‌راستی مدفون شد، سلطنت و دیکتاتوری در هر لباس و در هر مرامی بود.
آری، تا ظلم هست، مبارزه هم هست و مردم ایران، آن‌چنان‌که شاعر مبارزشان سروده بود، با هر ظلم و بیداد سر جنگ دارند:
تا روز خوش گشاید، آغوش خود به من در روز سخت، عرصه به خود تنگ می‌کنم
با مدعی بگوی به تعقیب من میای
من خود نگشته خسته، ترا لنگ می‌کنم
تیر و کمان زبان و سخن، گو به خصم من
تا تیر و این کمان بودم، جنگ می‌کنم

به این ترتیب رضاشاه که توان مقابله با این شاعر میهندوست را در گفتار و در منطق و به شیوه‌ای دمکراتیک نداشت، هم‌چون همه دیکتاتورها به حذف فیزیکی این هنرمند آزادیخواه روی آورد. غافل از این‌که راه و آرمان او با به‌خاک افتادن پیکرش نه تنها از بین نرفت بلکه هر چه زمان می‌گذرد، شعله آزادیخواهی او هر چه بیشتر فرا راه آزادیخواهان این میهن نورافشانی می‌کند.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/b7447a79-e22c-4afc-a6c2-3a312f7e6ede"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات