موضوع بیکاری در ایران تحت حاکمیت آخوندها ساختاری و درازمدت است. در این وضعیت میلیونها کارگر بهطور مطلق بیکار شده و میلیونها کارگر هم بدون هیچ آینده و امنیت شغلی ناگزیر به کار روزانه هستند.
در مورد کارگران فصلی و روز مزد یک مهره حکومتی بهعنوان نماینده کارگران در شورای عالی کار اعتراف کرد «حدود ۱۵میلیون در مشاغل غیررسمی کار میکنند و بیمه نیستند» (روزنامه اعتماد ۱۵شهریور۱۴۰۰).
خبرگزاری نیروی تروریستی قدس (تسنیم) هم بیهیچ شرمی با این کارگران مصاحبه کرده است.
یکی از کارگران گفت: «من کارگر الآن چندین سال است کار میکنم هیچ منبع درآمدی ندارم. مستأجر هستم واقعاً چیزی ندارم دست و بالم خالی است، باید کارگری کنم خرجم را درآورم هیچ فرقی هم نمیکند یکی از همکارانم بنا است مثل من است و هیچ فرقی نمیکند».
یکی دیگر از این کارگران روز مزد گفت: «سه ماه است تقریباً میآیم کارگری یک روز کار میکنم دو روز هم کار نمیکنم با یک روز کارکردن چطور خرج خانواده را تأمین کنم؟ چطور پول اجارهخانه بدهم».
کارفرمایان حکومتی از چنین فضایی که کارگران برای نان شبشان به کار محتاجند سوءاستفاده کرده و با دستمزدی بسیار پایینتر آنها را استثمار میکنند. بیکاری خود استثمار است و تحمیل کار با اجرت تحمیلی استثمار مضاعف است.
آن روی سکه بیکاری در میان کارگران ستم و استثمار نظام و کارفرمایان حکومتی خصوصاً ستم بر کارگران پیمانی و روز مزد از یکسو و از سوی دیگر نابودی تولید است.
یک مهره حکومتی با عنوان رئیس اتحادیه کارگران قراردادی ستم بر کارگران را فاجعه نامیده و در مصاحبه با تلویزیون شبکه خبر گفت: «به نظر من این یک فاجعه است برای کشور و مخصوصاً برای جامعه کارگری۶۰درصد فاقد بیمه یعنی از خدمات و امکاناتی که یک بیمه شده باید در کشور استفاده بکند کارگر از این محروم است یعنی بین ۲۰ تا ۲۵میلیون نفر. باید یک فکر عاجلی برای آن بشود ویک رقم بسیار بزرگی است که برای کشور یک معضل اساسی است» (تلویزیون شبکه خبر ۱۳شهریور ۱۴۰۰).
به گزارش رسانههای رژیم بسیاری از کارگرانی که طی ۸سال گذشته بیکار شدهاند بهدلیل ورشکستگی مؤسسات تولیدی و یا کم شدن فعالیت تولیدی آنها است.
در این رابطه خبرگزاری مهر ۲۷اردیبهشت ۱۴۰۰ نوشت: «طبق آمارهای سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی ایران تا پایان سال۱۳۹۹ از مجموع واحدهای صنعتی افتتاح شده در این شهرکها، تعداد ۸هزار و ۵۲۱ واحد صنعتی پس از بهرهبرداری غیرفعال و تعطیل شدهاند.
طبق این آمار، از مجموع ۸هزار و ۵۲۱ واحد صنعتی تعطیل شده در شهرکهای صنعتی ایران، زمان تعطیلی ۴۳ واحد صنعتی مشخص نیست، ۹۴ واحد صنعتی تا قبل از سال۱۳۸۰ تعطیل شده، از سال۱۳۸۰ تا ۱۳۸۴ تعداد ۴۰۰ شرکت، بین سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲ تعداد ۲هزار و ۵۷۴ واحد صنعتی و طی سالهای ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۹ نیز ۵هزار و ۴۱۰ واحد صنعتی جدید به لیست تعطیل شدگان اضافه شده است».
تعداد کارگران بیکار شده این کارخانهها میلیونها نفر برآورد میشود. بهنوشته روزنامه اعتماد ۲۱شهریور۱۴۰۰ «تا نیمه سال۱۳۹۹، حداقل ۶میلیون نفر از کارگران غیررسمی و روزمزد، اخراج شدهاند»، این وضعیت نتیجه تعطیل شدن هزاران کارخانه و مؤسسات تولیدی است.
بیکاری کارگران در شرایطی است که فشار بار معیشت زندگی بر آنها روزبهروز افزوده میشود. بهنوشته خبرگزاری ایلنا «در شرایطی که همه دادههای اقتصادی، نشان از انقباض هر چه بیشتر سفرههای مردم بهخصوص دهکهای فرودست درآمدی دارد و بسیاری از کالاها حتی سادهترین و ابتداییترین آنها از جمله برنج و لبنیات، در حال غیب شدن از سبد خریدِ هفتگی خانوارها هستند، پروپاگاندای جدیدی روی «نرخ تورم» و «مهار تورم» در حال شکلگیری است که ظاهراً قصد دارند شعار ادعایی و بدون راهکارِ مهار تورم را به جای تأمین سبد معیشت حداقلی خانوارهای کارگری، در معادلات مزدی جانمایی کنند» (ایلنا ۱۵شهریور ۱۴۰۰).
ابر بحران بیکاری نه مخصوص کارگران بلکه اقشار مختلف از جمله جوانان تحصیل کرده را نیز در بر میگیرد.
پاسدار قالیباف در جلسه ۲۴شهریور مجلس ارتجاع در این رابطه گفت: «امروز یکی از چالشهای کشور ما، جوانان تحصیل کرده و با استعداد بیکاری است که فرصتها از آنها گرفته شده است»...
رسانهها و کارشناسان حکومتی از خودکشی در میان جوانان بیکار خبر میدهند چرا که رکود اقتصادی تاثیر مستقیمی روی جمعیت جوان بیکار کشور گذاشته و بسیاری از آنها امید به آینده و زندگی بهتری را از دست دادهاند.
جوانانی که با هزار امید و آرزو تحصیل کرده اما بهدلیل نبودن شغل حتی یک کار ساده ساختمانی پیدا نمیکنند که بتوانند حداقلهای معیشت زندگی را تأمین کنند و مکان و مسکن مناسبی که سرپناهشان باشد.
روزنامه اعتماد ۱۴شهریور ۱۴۰۰ بهنقل از یک کارشناس حکومتی نوشت: «من در این فضاها، با مردمان فقیری از طبقه کارگر؛ کارگران غیررسمی و روزمزد مواجه شدم و نکته مهم این بود که اجبار به زندگی در آن دخمهها در پسکوچههای دور از چشم و دور از دید، انگار تشویقشان میکرد به اینکه گرفتار آسیبهای دیگری علاوه بر فقر و بحرانهای روانی هم بشوند. اغلب ساکنان این فضاها هم جوان بودند اما از حرفهایشان، هیچ بوی امیدی به آینده نمیآمد... ، آینده چنین آدمهایی چه خواهد شد؟».
روشن است که آیندهای با این رژیم برای کسی متصور نیست، این واقعیتی است که جوانان و کارگران و سایر اقشار جامعه با پوست و گوشت خود لمس کرده و آن را در شعارهای خود در کف خیابانها بارها فریاد کرده و میکنند.
بنابراین آن روی سکه این وضعیت بحرانی بیش از هر زمان، اوجگیری خشم و نفرت مردم از نظام آخوندی است. تا جایی که سران و کارگزاران نظام هر لحظه در کابوس به حرکت در آمدن مردم بهجان آمده و خشمگین هستند. همین کابوس باعث شده هشدار بدهند با جامعهیی با «خشم فرو خفته و تلنبار شده» مواجهیم و «آستانهٔ تحمل مردم در وضعیت قرمز است. «رسالت-۱۰شهریور۱۴۰۰»