روزهای سرد و یخزده دیماه گذشت و روسیاهی و سرافکندگی به رژیم آخوندی و روسفیدی و افتخار برای کانونهای شورشی باقی ماند. این کانونهای قهرمان بهمناسبت سیام دیماه، سالروز آزادی مسعود رجوی رهبر مقاومت ایران در سال ۱۳۵۷ از زندانهای شاه، شهرهای میهن را با فعالیتهای خود گرم و نورانی کردند. آنها با بزرگداشت این روز تاریخی یعنی روز تحقق شعار «زندانی سیاسی، آزاد باید گردد» در زمان انقلاب، نویدبخش فرا رسیدن چنین روزهای باشکوهی در آیندهٔ درخشان میهن ما شدند.
نیروهای مقاومت ایران در شهرهای مختلف با تصویرنگاری از آموزگار بزرگ انقلاب روی دیوارهای شهر، اجازه ندادند یخبندان و انجماد اختناق آخوندی بر کوچهها و محلات شهرها مستولی شود. آنها همچنین با پخش اعلامیه و پلاکاردها بر همه جا جار زدند و نوشتند که «خلق جهان بداند، مسعود رهبر ماست» و راه نجات خلق را به همه مردم نشان دادند: «تنها راه نجات خلق، ارتش آتش و آزادی است».
پیشتر از این، کانونهای دلاور میهن در روز ۲۵ دی با ۱۵رشته عملیات شبشکن، به استقبال از دادگاه نمایشی رژیم رفته و وکالت مجاهدین را با شعله و نور برعهده گرفتند. آنها با این سلسله عملیات ظلمتسوز «۳۵سال پس از حکم خمینی به اعدام تمام مجاهدین سر موضع» نشان دادند که رشیدترین فرزندان این خلق ذرهیی از آرمانهای تابناک خود برای نیل به آزادی و دموکراسی و عدالت و برابری کوتاه نخواهند آمد و برگ زرین «سر موضع» بودن همچنان در دفتر مقاومت مردم ایران میدرخشد.
پیشدستی و غافلگیری
«فردی که در حمله پیشدستی میکند در جنگ برنده است» (ناپلئون بناپارت).
با نگاهی به رشته عملیات کانونهای شورشی میبینیم که پهندشت میهن اشغالشده تبدیل به میدان جنگ مردم ایران با رژیم آخوندی شده است. سلسله عملیات اخیر با پوشش مناطقی از مراغه و رشت و مشهد گرفته تا زاهدان و کرمان و اهواز ثابت میکند که استراتژی ظفرمند کانونهای شورشی روی نقطهٔ درستی انگشت گذاشته و پاشنه آشیل نظام فرتوت آخوندی را پیدا کرده است. هستههای کوچک و بزرگ مقاومت با توزیع خود در هر شهر و روستا و محله و اداره باعث سردرگمی و فرسودگی نیروهای سرکوبگر رژیم شدهاند.
آنها با توسعه پیکار همهجانبه خود این حقیقت را مهر کردهاند که صاحبان واقعی ایرانزمین هستند و رمز پیروزیشان این است که زمان و مکان و اهداف و سوژهها را خودشان تعیین میکنند. همچون مبتکرترین استراتژیستهای نظامی به این رسیدهاند که باید به دشمن تهاجم کرد و با استفاده از عنصر غافلگیری نسبت به مزدوران انتظامی و نظامی پیشدستی کرد: «مبتکرترین استراتژیستهای نظامی در طول تاریخ به این کشف بزرگ نایل آمدهاند که برای کنترل جنگ باید جهت، سرعت و شکل آن را از پیش تعیین کرد یعنی باید کاری کنید که حریف با ضربآهنگ شما مبارزه کند، وسوسه شود به منطقهیی که برای او ناآشناست و با وضعیت شما سازگار است کشیده شود و در آنجا با شما پیکار کند» (رابرت گرین، قوانین مبارزه، ص ۲۱)
به این ترتیب هر کانون شورشی همچون یک «ماهی در آب» علاوه بر درس و تحصیل و شغل و زندگی معمول خود، شرایط و نبض اجتماعی منطقهٔ خویش را در دست دارد، اوست که با توجه به اماکن نظامی و پراکندگی مزدوران صحنهٔ نبرد را طراحی و مشخص میکند و میتواند با کمترین هزینه، بیشترین و کاریترین ضربات را به سرکوبگران وارد کند، اوست که همواره «قوانین مبارزه» را با انواع و اقسام ابتکارات در عملکرد مبارزاتیاش، تکمیل و بر دشمن تحمیل میکند و همواره چند گام از جیرهخواران رژیم جلوتر است.
با این اوصاف بدا بهحال خامنهای و بدا بهحال مزدوران روحیهباخته او.
رژیمی که روزگاری با ادعای «جنگهای نامتقارن» هو و جنجال راه انداخته بود تا توجهات را از داخل کشور منحرف کند، الآن در همان تلهٔ پراتیک و عملیات «نامتقارن» و «متقارن» کانونهایی افتاده است که هر روز در حال گسترش هستند. گسترشی که روی دیگر سکهٔ اضمحلال و «تمام شدن» رژیم آخوندیست: «ما الآن داریم مردممان را بهسرعت از دست میدهیم... ما بهسرعت داریم تمام میشویم در اقلیت واقع میشویم»! (رجایی مشاور رفسنجانی، سایت دیدار، ۲۳ دی ۱۴۰۲)