ــ «روز دوشنبه ۶خرداد ۹۸یک جوان اهل خاش که به شغل سوختبری مشغول بود، توسط مأموران انتظامی پسکوه سراوان کشته شد.» (کمپین فعالان بلوچ)
ـ «جوانهای ١٩، ٢٠ساله بودند که کشته شدند و تجربه کولبری هم نداشتند...کولبران تحصیلکرده هم زیاد هستند. وقتی از دانشگاه برمیگردند و کاری در شهرستان ندارند، مجبورند کولبری کنند.» (روزنامه شرق، ۹اردیبهشت ۹۵)
«ساعتهای اولیه بامداد سهشنبه ٧خرداد، نیروهای مسلح ایران در مرز «سه چومان» پیرانشهر به سوی دستهای از کولبران آتش گشوده و دست کم ٤کولبر را بهقتل رسانده و دو کولبر نیز زخمی شده است.» (سایت باس نیوز، ۷خرداد ۹۸)
*** *** ***
تلاقیِ شوم
خبرها و گزارشاتی اینچنین، سوختبار مطبوعات و رسانههای حکومتی و غیرحکومتی در ایران شدهاند. اینها هم دستچینی از انبوه نمونههای مشابه در تلاقی کبوتران زندگی زحمتکشان ایران با دشنه و تیغ و گلوله آدمکشان حکومتیان هستند. تلاقی شومی که هر روز صفحهیی از روزگار مردمان مرزنشین را تاریک میکند.
در عصر فنآوری و تکنولوژی، در دنیای تنوع روزافزون صنعت حمل و نقل و ترابری، کولبری و سوختبری دیگر چه پدیدهیی است؟ از کجا آمده؟ ریشهٔ آن از کجا آب میخورد؟
زندگی گروگان مرگ
کولبران جان خود را در کوله و بارشان میگذارند و حراج پرتگاهها و گلولهها و سرما و گرما میشوند. این است بساطی که سیاست حاکمیت آخوندی بر هستی و جان مردمان روا داشته است. رواداری که زندگی و جان انسانها را گروگان در کمین مرگ نگه میدارد.
بعد از ظهور و رواج شغلهای حیرتانگیز و شگفتآوری مثل کولبری، کلیهفروشی، استخوانفروشی، جنینفروشی و نوزادفروشی، نوبت ظهور چه پدیدهٔ دیگری است؟ اکنون شغل «سوختبری» هم به این پدیدهها افزوده شده است. آیا پایان و فرجامی برای این پدیدههای همزاد در ایران زیر سلطهگری آخوندیسم وجود دارد؟
پدیدههای شغلی و راندهشدن از لایههای اجتماعی
سیر رشد پدیدههای شغلی مثل کولبری، سوختبری و کلیهفروشی و مشابه آنها رابطه مستقیم با گسترش اختلاس و دزدی و غارتگری رسمی و سیطره و سلطهٔ چنین درآمدزایی حکومتی در ایران دارند. اگر به این رابطه متقابل دقت کنیم، میبینیم هر از چندی لایهای از جامعه کنده میشود و به حاشیه رانده میگردد. سیر رو به افزون کنده شدن لایههای اجتماعی، بدل به ظهور مداوم پدیدهها میگردد. یعنی کمکم سرمایههای مملکت دست عدهیی معدود تلنبار میشود و مابهازای آن بخش وسیعی از مردم از چرخهٔ کار بیرون رانده میشوند و به افزایش پدیدهها میانجامد.
هدف از پدیدههای شغلی چیست؟ دگردیسی وجدان و اخلاق جامعه!
حکومت آخوندها سالهاست در کار افزایش پدیدههایی مثل کولبری، اندامفروشی و بهتازگی سوختبری مشغول است. این یک نوع چرخهٔکار در نظام اقتصادی حکومتی است که از سیر تا پیاز و از جامد و جاندار مملکت را برای حفظ موجودیت خود میخواهد و بهکار میگیرد. در این سازوکار، همواره زندگی دستاندرکاران حکومتی و توابع سرمایهداری وابسته به آن فربه و پروارتر و لایههای دورتر همواره لاغرتر و رانده شدهتر میشوند. این نوع تقسیم کار و تقسیم دارایی ایران است که منجر به پدیدههای کولبری و سوختبری میشوند. این سازوکار، باز هم دچار نوزایی بیشتر خواهد شد و پدیدهیی دیگر را بر رنجهای مردمان میافزاید.
حکومت نه تنها هیچ اقدامی برای فروکش کردن بحران معیشت و یا مبارزه با این پدیدهسازی نمیکند، بلکه با سکوت و بیتوجهی و ادامهٔ سازوکار خود، تلاش بسیار هم میکند که این پدیدهها را عادی کرده و برای مردم جا بیندازد؛ آنقدر که بر اثر تکرار آن، جزیی از واقعیت روزمره شود و طبیعی جلوه کند. با طبیعی شدنش هم دیگر توجهی را برنیانگیزد و جامعهیی نسبت به این جنایات، دچار دگردیسی وجدان و اخلاق و بیتفاوتی شود! یعنی ساختار مغز و فرهنگ آخوندی (نداشتن وجدان و اخلاق) را به جامعه تعمیم بدهند.
نخبهگان در کمین
فاجعهای که مدام دارد پیش میرود این است که این پدیدهسازی دامن نخبگان و سالخوردگان را هم گرفته است. به این گزارش دقت کنید: «حتی افرادی با کارشناسی ارشد و لیسانس هم کولبری میکنند. دانشجوی من شبها کولبری میکند و صبحها سر کلاس میآید...در یک خانواده گاهی سرپرست خانواده، گاهی فرزندان و حتی زنان هم کولبری میکنند. حتی افراد پیر ٦٠ساله هم کولبری میکند...حتی نخبگان شهرستان هم بهاجبار کولبر میشوند». (عبدالصمد رحمانی، شهروند سردشتی، دارای دکترا و پژوهشگر در امرکولبری، روزنامه شرق، ۲۹تیر ۹۵)
زندگی بر آتش سوسن و یاس
نظام آخوندی نظمی را برای مردم ایران رقم زده است که زندگانی برای مردمان بسان «کباب قناری / بر آتش سوسن و یاس» باشد. این نظم را هیچ تفاوتی بین سالیانش نیست که مثلاً حدیث امروز باشد یا دیروز. دیروز و امروزش یک قماش و کرباساند. روزنامهٔ حکومتی شرق به تاریخ ۹اردیبهشت ۹۵در یک گزارش تحقیقی از قول یک کولبر نوشته است: «مرزنشینان روزگار غریبی دارند. انگار آنان از مرز جان گذشتهاند. زنانگی زنان به لطافت سنگ شده در روزگار این سرزمین، بازی و شادی کودکان عبور از مین است و مرز. جوانان نیز سایه سنگین مرگ را در پس آرزوهای خود میبینند».
خونی که مشتاقان حسرت بهدل زندگی را مینویسد
حدیث رنجهای مردمان ایران، قصیدههای مکرر از فلقها تا شفقهای این سرزمین شده است. خبرهایی چند از این فلقها و شفقها را که با خون کولبران و سوختبران رنجبر و مشتاقان حسرت به دل زندگی نوشته شده است، مرور میکنیم. مروری از تلاقیِ کبوتران زندگی زحمتکشان ایران با دشنه و تیغ و گلوله آدمکشان حکومتی:
ــ «روز دوشنبه ۶خرداد ۹۸یک جوان اهل خاش که به شغل سوختبری مشغول بود، توسط مأموران انتظامی پسکوه سراوان کشته شد.» (کشتن یک جوان سراوانی به جرم انتقال ۲۰یا ۵۰لیتر سوخت به پاکستان در حالی است که بهنوشته رسانه حکومتی فارس در روز ۱۴اسفند ۹۵، روزانه ۱۰۰تا ۱۳۰تانکر که هر کدام قابلیت ۲۵تا ۴۰ هزار لیتر دارند، گازوییل قاچاق [توسط پاسداران و عوامل حکومتی] به بلوچستان پاکستان حمل مخفیانه قاچاق میشود)
ــ روز جمعه (٣خرداد ٩٨/ ٢٤می ٢٠١٩)، نیروهای مسلح ایران در مرزهای پیرانشهر به سوی دستهای از کولبران آتش گشوده و یک کولبر را با هویت ابوبکر محمدی بهشدت زخمی کردهاند. (سایت باس نیوز، ۵خرداد ۹۸)
ــ یکشنبه ۲۹اردیبهشت ۹۸نیروهای مسلح ایران در مرز سیلوه پیرانشهر دو کولبر کورد ناصر حسینیپور و محمد حسینیپور (پدر و پسر) را مورد هدف قرار دادند و هر دو را بهشدت زخمی کردند. (همان منبع)
ــ در ساعتهای اولیه بامداد روز یکشنبه ۲۹اردیبهشت ۹۸پاسداران در مرز سوراو بانه دستهای از کولبران را به رگبار بستند. در اثر این عمل جنایتکارانه یکی از کولبران زحتمکش محمد رسول عزیزی فرزند محمد رشید و اهل روستای کانیسیف بانه کشته شد.
ــ روز جمعه (٢٠اردیبهشت ٩٨/ ١٠می ٢٠١٩) نیروهای مسلح ایران در مرزهای پیرانشهر به سوی یک کولبر با هویت «اسعد بورکه» فرزند سلیمان و اهل روستای سوغانلو از توابع بخش مرکزی پیرانشهر آتش گشوده و وی را بهقتل رساندند. (همان منبع)
ــ عصر روز سهشنبه (١٠اردیبهشت ٩٨/ ٣٠آوریل ٢٠١٩)، جسد یک کولبر جوان با هویت «عباس قادر زاده» اهل روستای دره آبی شهرستان سقز، پس از سه ماه و با ذوب شدن برفها در ارتفاعات مرزی ننور بانه کشف شد. (همان منبع)
ــ طبق خبرها و گزارشات روزنامههای حکومتی از ۵خرداد تا ۶اسفند سال ۹۶نیروهای مرزی و پاسداران رژیم آخوندها ۱۷کولبر را کشته و ۲۹تن از آنان را مجروح کردهاند.
«رفیق راه من ای سوز برف و سیلی باد
وطن نبود مرا جز سراچهٔ بیداد
شکنج بودن و ماندن چه ناگزیرم کرد
نیاز گندمِ نانم چهها به کامم داد
به پشت من نگر که چسان نعره میزند دلتنگ
به دشت و کوه و کمر، آه زندگی... فریاد» (در وصف کولبران همیشه در سایهٔ مرگ)
مطالب مرتبط:
- پدیده «کولبری» در قرن بیستویکم
- کشتار کولبران محروم و جوان توسط پاسداران
- کولبری، آن روی سکه تحمیل فقر بر مردم کردستان توسط نظام آخوندی!
- ۷۰هزار کولبر، زیر آتش نیروهای سرکوبگر رژیم
- گزارشی از وضعیت وخیم معیشتی کولبران زحمتکش و جنایات رژیم در حق آنها