یک ویدئوی کوتاه در روز ۲۹مرداد ۱۴۰۱ در گوشیهای هموطنان ایرانی، بهسرعت وایرال شد و وجدان عمومی را بهشدت جریحهدار کرد. در آن فیلم یک بانوی ایرانی در محلهٔ سبزه میدان رشت از ون در حال حرکت گشت ارشاد نقش زمین میشود.
یک ماه قبل از این واقعه نیز چشمان بهتزدهٔ هموطنان ما شاهد آن بود که یک مادر برای رهایی دخترش از چنگ مأموران فاسد گشت ارشاد، قامتش را سپر ماشین ون آنان کرده و در تلاش برای نگهداشتن آن ضجه میزد و میگفت: «دخترم مریض است». رانندهٔ ماشین بدون توجه به او و خانم همراهش، پا را روی پدال گاز فشرده و به حرکت خود ادامه داد...
باروت خشم و کینهٔ اجتماعی
تأثیر این دو فیلم در برانگیختن حساسیت و خشم اجتماعی نسبت به تمامیت رژیم، همپای دیدن فیلم شلیک مستقیم نیروهای گارد شاهنشاهی به دانشجویان و دانشآموزان در ۱۳آبان ۱۳۵۷ است. این فیلم که از سوی پرسنل اعتصابی رادیو ـ تلویزیون تهیه شده و در شبکهٔ سراسری پخش گردید، نقش بهسزایی در شناخت ماهیت شاه و حکومت پلیسی ـ نظامی او داشت.
خامنهای بدون عبرتگیری از سرنوشت شاه، درصدد تکرار همان اتفاق است. او سگان هار گشت ارشاد خود را به جان زنان شورشی و مقاوم ایران انداخته است تا بهزعم خود از سرباز کردن اعتراضات اجتماعی پیشگیری نماید؛ اما برخلاف تصور و برآورد او، وایرال شدن فیلم شقاوت و سنگدلی مأموران گشت ارشاد او به باروت خشم مردم افزوده است.
تقدیر از مأموران شقی و فاسد انتظامی
در هر دو مورد، وقتی نظام زنستیز ولایت فقیه، حساسیت و واکنش خشمآگین جامعه را به چشم دید، درصدد سفسطهبافی و رفع و رجوع موضوع برآمد، در نهایت با یک غلط کردم وعده داد که با مأمور یا مأموران خاطی برخورد خواهد کرد. البته همه میدانند که این وعدههای پوشالی در هراس از انفجار خشم اجتماعی است. «چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند» و به چنین مأمورانی نشان تقدیر میدهند؛ زیرا سیستمی که رذالتها را میپرورد، از برآمدن رذلترینها و رجالهترینها [که در حقیقت زائدههای او هستند]، استقبال میکند. برای مهار آتشفشان در حال فوران قیام زنان ایران، به آنها نیاز مبرم دارد. شاهد این مدعا جملهٔ مهوع «بوسیدن دست نیروی انتظامی»! است که در فرهنگ آخوندی برای مجیزگویی از این نیروی سرکوبگر از آن استفاده میشود.
به جدیدترین نمونه از این دست اظهارات توجه کنیم. پاسدار بهمن کارگر در بحبوحهٔ نفرت عظیم و فراگیر مردم از گشت ارشاد با وقاحت تمام گفت:
«به نظر من باید دست پلیس را هم بوسید که از آبروی خودش گذشت و آمد در خیابانها با بیحجابیها برخورد کرد. وظیفهٔ پلیس، برخورد با جرم و هنجارشکنی است و اگر پلیس، مقتدر نباشد، ناامنی بیشتر میشود» (انتخاب. ۳۱مرداد ۱۴۰۱).
علت تکریم این مهرهٔ خونآشام، از منفورترین عناصر حکومتی، همانطور که اشاره شد، نیاز مبرم حکومت به سرکوب و بگیر و ببند برای حفظ استبداد دینی است.
علت ضدیت هیستریک با زنان
زنان در صف مقدم قیام قرار دارند. آنان نیروی محرکه و جلودار هر اعتراض اجتماعی هستند و با شجاعتی ستودنی راه میگشایند. علم کردن موضوعی به بهانهٔ حجاب و راهاندازی گشتهای مختلف برای سرکوب زنان در هراس از این دینامیسم است. از قضا اوج شقاوت و کینهٔ گزمههای خامنهای نسبت به زنان و دختران ایرانی نیز ریشه در این وحشت دارد. این وحشت و تبعات معکوس آن از دید رسانههای حکومتی نیز پنهان نیست. از این رو با چنین ادبیاتی به حکومت هشدار میدهند:
«کاش نیروی انتظامی اندکی به وظایف واقعیتر خود توجه میکرد، چرا که در چنین شرایطی افکار عمومی از پلیس انتظار دارند تا در مقابل ناهنجاریها و مشکلات جامعه حامی و محافظ آنها باشند. منتهی نه تنها انجام وظیفه پلیسها کمرنگ شده بلکه رفتارهای خشونتآمیز آنها و در نتیجه آن افزایش گفتمان نفرت در جامعه باعث میشود که مردم نسبت به بسیاری از مسائل جامعه دچار تنفر بیشتری شوند که به انواع جدالها میان مردم ختم میشود و همچنین باعث میشود جامعه از بنیان دچار مشکل شود». ! (جهان صنعت. ۳۰مرداد ۱۴۰۱)
«گفتمان نفرت»، اسم مستعار «قیام و براندازی» است. روی آوردن خامنهای به این شیوههای هیستریک در روزهای پایانی حکومتش، بیگمان موعد سرنگونی او را جلو خواهد انداخت و نیروهای اجتماعی بیشتری را به میدان مبارزه با واپسگرایان اهریمنخو خواهد کشاند.