«خسرو گلسرخی»، شاعر و روشنفکر متعهد و انقلابی، در ۲۹ بهمن سال ۵۲ به همراه همرزم خود، «کرامتالله دانشیان»، به دستور شاه تیرباران شد. او مبارزی بود که در سالهای اختناق آریامهری سرفراز و تسلیمناپذیر به دفاع از آرمانهای خلق محروم خود پرداخت و با عبور از میدان شکنجه و تیرباران بر پیروزی نهایی خلق و پیشتازان جانبرکف آن گواهی داد.
سلطنت شاهنشاهی، گلسرخی را که گناهی جز آزادگی و دفاع از حقوق و آزادی مردم ایران نداشت، به جوخه اعدام سپرد. اما او در قلب ایران بوتههای گلسرخ پرورد و همه جا را پر از گلبن و گلشن آزادی نمود. سرودههای آتشین او در جان مردم ایران کمانه کرد و جزیی از فرهنگ انقلابی میهن ما شد.
دادگاهی که شاه را رسوا کرد
در فضای خفقانآور دهه پنجاه، ساواک شاه با سناریوی ساختگی، خسرو گلسرخی و گروهی از همفکرانش را به اتهام توطئه برای ربودن ولیعهد (مدعی کنونی سلطنت مدفون) دستگیر کرد. دادگاه نمایشییی که شاه برای ایجاد رعب و وحشت ترتیب داده بود، نتیجهیی معکوس داد. خسرو با شجاعت در برابر قضات رژیم ایستاد و با تکیه بر تاریخ مبارزاتی ایران، نظام شاهنشاهی را به چالش کشید. سخنان او در دادگاه همچون تیری بر قلب دستگاه سلطنت فرود آمد:
«من برای جانم چانه نمیزنم. من قطرهای ناچیز از عظمت و حرمان خلق مبارز ایران هستم».
او در عین تأکید بر مارکسیست بودن خود، امام حسین را الگویی برای مبارزه خلقهای خاورمیانه دانست و نشان داد که جوهره ایستادگی در برابر ظلم، فراتر از مرزهای ایدئولوژیک است.
«زندگی امام حسین، نمودار زندگی کنونی ماست که جانبرکف برای خلقهای محروم میهن خود در این دادگاه محاکمه میشویم. او در اقلیت بود و یزید، بارگاه، قشون، حکومت و قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد، هر چند که یزید گوشهیی از تاریخ را اشغال کرد ولی آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد، راه حسین و پایداری او بود، نه حکومت یزید. آنچه را که خلقها تکرار کردند و میکنند، راه حسین است».
«بهار خجستهبار فراوان رسد ز راه»
شایسته است دوشادوش خسرو گلسرخی از قهرمانی یاد کنیم هنوز وقتی ترانه سرود «بهار خجستهبار» را میشنویم، او در خاطرمان زنده میشود: کرامتالله دانشیان
ایمان داریم بار دیگر در انقلاب دموکراتیک مردم ایران هوا دلپذیر خواهد شد، خون درون رگ گیاه به جوش خواهد آمد؛ گل از خاک سرشته با خون ایران برخواهد دمید. پرستوهای آزادی به میهن اسیر بازخواهند گشت. بهار خجستهبار فراوان از راه خواهد رسید. بار دیگر این ترانه سرود ماندگار در آسمان ایران پژواک خواهد انداخت:
«به مردان تیزخشم که پیکار میکنند
به آنان که با قلم، تباهی دهر را
به چشم جهانیان پدیدار میکنند
بهاران خجسته باد»
مصادرهٔ میراث دو قهرمان
پس از انقلاب ضدسطنتی، خمینی که خود را وارث خون شهیدان راه آزادی معرفی میکرد، تحمل هیچگونه صدای معترضی را نداشت. همانطور که رژیم شاه، خسرو گلسرخی را برنتابید، نظام ولایت فقیه نیز نام او و دانشیان را حذف کرد و آرمان آنان را نیز نادیده گرفت. حاکمان جدید، همان دادگاههای نمایشی را علیه مخالفان خود برپا کردند و همان روشهای ساواک را برای سرکوب روشنفکران به کار گرفتند.
اگر خسرو گلسرخی و کرامتالله دانشیان زنده میماندند، آیا سلطنت مطلقه فقیه را تأیید میکردند؟ آیا در برابر شکنجهها، اعدامها و خیانتهایی که در حق مردم روا داشته شد، ساکت میماندند؟
پاسخ روشن است. آنها که در برابر دیکتاتوری سلطنتی سر تعظیم فرود نیاوردند، در برابر استبداد مذهبی نیز سکوت نمیکردند. از همین روست که نامشان در تاریخ معاصر، در صف فرزندان راستین خلق قهرمان ایران ثبت شده است.
باید یکی شویم
شعر و پیام خسرو گلسرخی، فراتر از زمان خود، همچنان زنده است. او به ما آموخت که آزادی و عدالت، نه در قالب شاهنشاهی و نه در چنگال ولایتفقیه، بلکه در ارادهٔ مردم برای تغییر سرنوشتشان نهفته است.
امروز بیش از هر زمان دیگری در کلام و اندیشهاش حقیقتی زنده نهفته است. این پیام، فراخوانی است برای تمام آنان که نمیخواهند در چرخهٔ استبداد و سرکوب گرفتار شوند.
او همچنان همان «گل سرخ»ی است که با گذشت زمان شکوفاتر میشود. بایسته است به حرمت نام او بار دیگر یاران سرخجامهاش فریادهایمان را رسا کنیم و «دوست بداریم یاران را» / باید تپیدن هر قلب / اینک سرود / باید که سرخی هر خون/ اینک پرچم/ باید که قلب ما/ سرود و پرچم ما باشد»؛ زیرا «اینان هراسشان ز یگانگی ماست/ باید که سر کشد طلیعه خاور/ از چشمهای ما»؛ برای اینکه باز در این میهن شاهزده و شیخگزیده، «دختر رحمان/ از یک تب دو ساعته میمیرد»
باید که دوست بداریم یاران را
فریادهای ما اگر چه رسا نیست
باید یکی شود
باید که چون خزر بخروشیم
باید تپیدن هر قلب
اینک سرود
باید که سرخی هر خون
اینک پرچم
باید که قلب ما
سرود و پرچم ما باشد
باید که دوست بداریم یاران را
در هر سپیده البرز نزدیکتر شویم
باید یکی شویم
اینان هراسشان ز یگانگی ماست
باید که سرکشد طلیعه خاور
از چشمهای ما
باید که لوت تشنه میزبان خزر باشد
باید کویر فقر
باید که دستهای خسته بیاسایند
باید که دوست بداریم یاران را
باید بهار
در چشم کودکان جاده ری
سبز و شکفته و شاداب
باید بهار را بشناسند
باید جوادیه بر پل بنا شود
پل
این شانههای ما
بایدکه رنج را بشناسیم
وقتی که دختر رحمان
از یک تب دو ساعته میمیرد
باید که قلب ما
سرود و پرچم ما باشد
***
زندگی، مبارزه و شهادت خسرو گلسرخی و کرامتالله دانشیان تجلی تاریخی از پایداری دو روشنفکر متعهد است که در برابر استبداد شاهنشاهی قامت به کرنش نیالودند.
در میعاد با این دو قهرمان با آنان برای انقلابی دیگر سوگند یاد میکنیم.