«من بهخوبی میدانم که آخرین لحظات عمرم را دارم سپری میکنم. زیرا فردا برنامهٔ بسیار گسترده و بسیار مهمی داریم که حالت نقطهٔ عطف را در جنبش دارد و این حالت پیش نمیآید و قوام نمییابد مگر با خون، و این خون از بدنهای ما باید ریخته شود تا بهخلق انگیزهٔ حرکت و ایثار بدهد و تا رهایی بهجامعه باز آید» (آخرین یادداشت مسعود شکیبانژاد ـ ۴مهر ۱۳۶۰).
فردای آنروز (۵مهر ۱۳۶۰) با شعار «شاه سلطان ولایت ـ مرگ فرا رسیده» برگی زرین در تاریخ تاریخ مقاومت ایران ورق خورد. بت خمینی که روزگاری عکس خود را در ماه نشان میداد شکست و جنبش آزادی با خون پاکترین فرزندان میهن قوام یافت. خونی سرخ که همچون نهالی سبز از زمین رویید. جوشید و جوشید و به شعار سراسری «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و «مرگ بر خامنهای» رسید. نهالی که در برابر طوفان شقاوت خم نشد، زیرباران گلوله کم نشد و امروز در قامت جوانان و کانونهای شورشی میدرخشد.
در این باره مسعود رجوی در کتاب استراتژی قیام و سرنگونی مینویسد:
«نخستین هدف مطرح کردن شعار ”مرگ بر خمینی“ و بردن آن به میان مردم بود. این شعار را تا آنموقع هیچکس در عرصهٔ اجتماعی نداده بود و جرأت و جسارت فوقالعادهیی میخواست. خمینی در آن زمان پشت افراد دیگری مانند بهشتی سنگر میگرفت که برای او نقش فیلتر و عایق داشتند و انزجار اجتماعی مردم بر روی آنها متمرکز و کانالیزه میشد... مجاهدین باید پا پیش میگذاشتند و ”بت“ را با عبور از آتش و خون با سنگینترین بها درهممیشکستند».
و اکنون، ۴۲سال پس از آن حماسهٔ شورانگیز، وقتی غبارها را کنار میزنیم و به آن ایام و روزهای بعد نگاه میکنیم بهروشنی میبینیم که از روز اول دو جریان رودرروی هم صفآرایی کردند. یکطرف پاسداران و شکنجهگرانی که با فرمان ضحاک خونآشام، در منتهای شقاوت، شکنجه و کشتار کردند و یکطرف شورشگران و نیروی مقاومت که در منتهای جسارت، ایستادند و جنگیدند و فدا کردند. جنگی که تا امروز ادامه دارد و حتی یک دقیقه متوقف نشده است.
کار بهجایی رسید که رئیسی جلاد در جلسهٔ تغزیهگردانی قضاییه جلادان (۶تیر ۱۴۰۱)، عقدهٔ ۴۰سالهٔ نظام را بیرون ریخت و گفت: «شما هر شیطنتی و فتنهیی که در این ۴۰ساله در کشور میبینید جای پای نفاق را میبینید شما نمیتوانید از یک جریان علیه انقلاب و عناد با نیروهای انقلاب! یاد بکنید و جای پای نفاق را در آنجا نبینید...».
جلاد قتلعام خوب میداند شکوفههایی که در ۵مهر با شعار «مرگ بر خمینی ـ زندهباد آزادی» بهخاک افتادند، در تابستان۶۷ هزار هزار دوباره روییدند و امروز نسلی که با شعار «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر» مرزش را با هر نوع دیکتاتوری ترسیم کرده است، جوانههای سرخ و سبز و سپید همان شقایقهای عاشق و امتداد همان نسل هستند.
مجاهد شهید حسن سرخوش فرماندهٔ یکی از واحدهای عملیاتی در ۵مهر در آخرین پیامش به واحدهای تحت مسئولیتش گفت: «هرگز، هرگز نگذارید شهر به خاموشی فرو رود. دشمنان خدا و خلق را امان ندهید».
حسن روز شنبه ۴مهر در وصیتنامهاش نوشت: «فردا یکشنبه روزی است که انسانهای آزاده آخرین ضربات کشندهٔ خود را بر پیکر پوسیده و فرتوت خمینی جلاد بزنند و آنرا در هم بریزند».
۴۱سال بعد، پیمان منبری (۱۵مهر ۱۴۰۱) در آخرین استوری خودش نوشت: «این میشه بهترین شنبه تاریخ، اعتراض میکنیم، اعتصاب میکنیم، اصلاً بهقول خودشون تخریب میکنیم، اغتشاش میکنیم، کسی بخواد سر راهمون قرار بگیره، درگیر میشیم، زخمی بشیم، شهید بشیم، خیابونهای شهر رو به جهنمشون تبدیل میکنیم تا آزادی کامل مردمم و خانوادهام و شهرم».
و امروز نسلی که از همان خونها روئید و با همان ارزشها و الگوها پیش میرود و شورشگرانی که با فریاد «مرگ بر خامنهای»، پایان دیکتاتور را رقم میزند، میراثدار حماسهٔ همیشه فروزان ۵مهر و شعار «مرگ بر خمینی» است.
خانم مریم رجوی در پیامی بهمناسبت آغاز سال تحصیلی۱۴۰۱، با اشاره بهحماسهٔ تاریخی ۵مهر گفت: «روزی که در آن مجاهدین با سنگینترین بهای خونین، آن هم در روزگاری که کمتر کسی جرأت مخالفت با خمینی را داشت، طلسم خمینی را با شعار تاریخی «شاه سلطان خمینی، مرگت فرا رسیده» شکستند. از آن روز شعار مرگ بر خمینی با آبشار خون رشیدترین فرزندان وطن به میان توده مردم رفت. به گواهی شاهدان عینی فقط در تهران تا صبح روز بعد بیش از ۱۸۰۰دانشجو و دانشآموز مجاهد اعدام شدند که رژیم اسامی ۸۱۵تن از آنها را در روزنامههایش اعلام کرد. ۹۴۲تن تیرباران شدند، شماری حلقآویز و دستکم ۳۳نفر زیر شکنجه شهید شدند... بله شما شورشگران امروز، ادامهٔ تاریخی قیامآفرینان آن روز هستید».