در حماسه عاشورا، نام و چهرهٴ کودکان خردسال، نوجوانان و جوانان برومند در کنار سالخورده مردان و جنگ آزمودههایی که در رکاب پیامبر شمشیر زده بودند، دیده میشود.
مسلم بن عوسجه اسدی بزرگ مردی از پارسایان کوفه بود که قهرمان میدانهای پیکار صدر اسلام بود، که محضر پیامبر را درک کرده و از شیفتگان خاندان پیامبر بود. از همین رو در آغاز نهضت حسینی زمانی که امام حسین (ع)، مسلم بن عقیل را بهعنوان فرستاده خویش راهی کوفه نمود به او سفارش کرد: «هنگام ورود به کوفه نزد مورد اعتمادترین مردمان آن شهر منزل اختیار کن».
و این منزل جایی نبود جز خانه مسلم بن عوسجه اسدی که به نیابت و معاونت مسلم بن عقیل مأمور عضوگیری و اخذ بیعت از مردم برای اردوی حسینی شد. اما با پیمان شکنی اهل کوفه و شهادت مسلم بن عقیل، عوسجه بهمراه خانواده خود شب هنگام بهطور پنهانی از کوفه خارج شد و بهمحضر امام حسین رسید.
در شب عاشورا که حسین (ع)، بهخاموشی چراغها فرمان داد تا هر که خواهد به دنیای خویش بازگردد. مسلم بن عوسجه از جای برخاست و خروشید: «ای پسر پیامبر! آیا ما تو را تنها بگذاریم و برویم؟ با این همه دشمنی که ترا به محاصره کشیده و بخونت تشنگی میکنند؟ نه، به خدا قسم، چنین چیزی ممکن نیست. خداوند زندگی بعد از تو را نصیب من نگرداند. میجنگم تا نیزهام در سینه دشمنانت بشکنم و شمشیری که در دست خویش دارم بر آنان فرود آید. و اگر هیچ نداشته باشم، با سنگ و چنگ و دندان به نبرد خواهم پرداخت. هرگز مباد لحظهای که از تو دور باشم مگر مرگ میان من و تو جدایی افکند».
صبح عاشورا مسلم بن عوسجه از اولینها بود که اذن نبرد خواست و امام حسین به او رخصت داد. مسلم بهرغم سن زیاد، با اسب بر دشمن تاخت و همچون داس مرگ شمار بسیاری را درو کرد و خود زخمهای بسیار برداشت و از اسب بر زمین فرو افتاد. نیمه جانی داشت که حسین (ع) به بالین او آمد و گفت: «ای مسلم! خدا تو را بیامرزد».
سپس این آیه را خواند: «فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا». حبیب بن مظاهر هم پیش آمد و گفت: «کشته شدن تو بر من بسیار سخت است، هر چند به خاک افتادنت برایم افتخاری است! ای مسلم بهشت برتو بشارت باد»!
مسلم با صدای ضعیفی گفت: «خدا تو را خشنود کند و به نیکی بشارت دهد». حبیب گفت: «اگر بر این یقین نبودم که پس از تو کشته میشوم، دوست داشتم که آنچه میخواهی به من وصیت کنی». مسلم به حسین (ع) اشاره کرد و گفت: «تو را به یاری او وصیت میکنم. در راهش بجنگ تا به خاک و خون کشیده شوی».
حبیب در سوگ مسلم بن عوسجه خطاب به امام حسین علیهالسلام سرود:
«وقتی زنده بود تو را یاری کرد و به هنگام مرگش / یاری ترا، ای مهربان، مشفقانه سفارش کرد / فرزند عوسجه به حبیب سفارش کرد / بجنگ تا در آستانش به فرجام نیک رسی».
مسلم بن عوسجه اسدی بزرگ مردی از پارسایان کوفه بود که قهرمان میدانهای پیکار صدر اسلام بود، که محضر پیامبر را درک کرده و از شیفتگان خاندان پیامبر بود. از همین رو در آغاز نهضت حسینی زمانی که امام حسین (ع)، مسلم بن عقیل را بهعنوان فرستاده خویش راهی کوفه نمود به او سفارش کرد: «هنگام ورود به کوفه نزد مورد اعتمادترین مردمان آن شهر منزل اختیار کن».
و این منزل جایی نبود جز خانه مسلم بن عوسجه اسدی که به نیابت و معاونت مسلم بن عقیل مأمور عضوگیری و اخذ بیعت از مردم برای اردوی حسینی شد. اما با پیمان شکنی اهل کوفه و شهادت مسلم بن عقیل، عوسجه بهمراه خانواده خود شب هنگام بهطور پنهانی از کوفه خارج شد و بهمحضر امام حسین رسید.
در شب عاشورا که حسین (ع)، بهخاموشی چراغها فرمان داد تا هر که خواهد به دنیای خویش بازگردد. مسلم بن عوسجه از جای برخاست و خروشید: «ای پسر پیامبر! آیا ما تو را تنها بگذاریم و برویم؟ با این همه دشمنی که ترا به محاصره کشیده و بخونت تشنگی میکنند؟ نه، به خدا قسم، چنین چیزی ممکن نیست. خداوند زندگی بعد از تو را نصیب من نگرداند. میجنگم تا نیزهام در سینه دشمنانت بشکنم و شمشیری که در دست خویش دارم بر آنان فرود آید. و اگر هیچ نداشته باشم، با سنگ و چنگ و دندان به نبرد خواهم پرداخت. هرگز مباد لحظهای که از تو دور باشم مگر مرگ میان من و تو جدایی افکند».
صبح عاشورا مسلم بن عوسجه از اولینها بود که اذن نبرد خواست و امام حسین به او رخصت داد. مسلم بهرغم سن زیاد، با اسب بر دشمن تاخت و همچون داس مرگ شمار بسیاری را درو کرد و خود زخمهای بسیار برداشت و از اسب بر زمین فرو افتاد. نیمه جانی داشت که حسین (ع) به بالین او آمد و گفت: «ای مسلم! خدا تو را بیامرزد».
سپس این آیه را خواند: «فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا». حبیب بن مظاهر هم پیش آمد و گفت: «کشته شدن تو بر من بسیار سخت است، هر چند به خاک افتادنت برایم افتخاری است! ای مسلم بهشت برتو بشارت باد»!
مسلم با صدای ضعیفی گفت: «خدا تو را خشنود کند و به نیکی بشارت دهد». حبیب گفت: «اگر بر این یقین نبودم که پس از تو کشته میشوم، دوست داشتم که آنچه میخواهی به من وصیت کنی». مسلم به حسین (ع) اشاره کرد و گفت: «تو را به یاری او وصیت میکنم. در راهش بجنگ تا به خاک و خون کشیده شوی».
حبیب در سوگ مسلم بن عوسجه خطاب به امام حسین علیهالسلام سرود:
«وقتی زنده بود تو را یاری کرد و به هنگام مرگش / یاری ترا، ای مهربان، مشفقانه سفارش کرد / فرزند عوسجه به حبیب سفارش کرد / بجنگ تا در آستانش به فرجام نیک رسی».