اگر در جامعهای مشکل اقتصادی رخ دهد به قطع و یقین دچار بیایمانی و کم ایمانی و فساد و فحشا خواهد شد، اگر نان شب نباشد اگر شکمی گرسنه باشد، اگر تنی رنجور و کارگری شلاق خورده باشد سخن گفتن از توحید ومعاد، بیشتر شبیه به یک مزاح خواهد بود تا دعوتِ به دین و خدا و پیام و قیامت.
اگر نبی الله هم بردگان و شلاق خورندگان را به دین دعوت میکرد، دینش دین ملا و نصیحت و تزهای تو خالیِ روشنفکرانه نبود، دین او دینِ دردمندان و ستم دیدگان بود و دعوتش توأم با ستم ستیزی و تبعیض ستیزی و خرافه ستیزی و فقر ستیزی بود.
محمد (ص) فقر را علّت اصلیِ بیایمانی و کم ایمانی و سرخوردگی میدانست و صراحتاً می فرمود:
اذا دخل الفقر من باب خرج الایمان من باب آخر' (هرگاه فقر از دری وارد شود ایمان از در دیگر خارج میشود). و همچنین میگوید: من لا معاش له لا معاد له
و در اواخر عمرش اصحاب را جمع کرده و میگوید: شما را به خدا قسم میدهم نسبت به حاکمان بعد از من، شما را قسم میدهم شمارا قسم میدهم، به آنها بسپارید که مگذارند که جامعه دچار فقر شود، چرا که اگر چنین شود ایمان از دل مردم رخت بر میبندد.
و از همه صریحتر سخن امام علی است به امام حسن: یا بنی استعذ باالله من الفقر، لان الفقر کادوا آن یکون کفرا «ای پسر از فقر به خدا پناه بر چرا که فقر نزدیک است که به کفر بیانجامد».
اما در روایاتی محمد (ص) در جایی فقر را فخر خود میداند و میگوید «الفقر فخری» و در جای دیگر میگوید فقر کفر میآورد، این تناقض نیست و این بحث فرد است و اجتماع!
محمد (ص) فقر را برای یک انقلابی، یک فخر میداند که با آن و بوسیلهی آن (چنانچه دقیقاً همین سخن را چگوارا در خاطرات بولیویاش میگوید) خود را میسازد و با آن به خود آگاهی میرسد و درد را و فقر را از پشت کاغذ مثل من و شما فقط نمیخواند بلکه با گوشت و پوست و استخوانش لمس میکند و این است و از این جهت است که محمد (ص) آن را همانند تمامیِ انقلابیون جهان یک فخر و یک اصل خودسازی برای یک فرد مسئول در جامعه میداند.
و تمام انقلابیون و از جمله خود شخص حضرت محمد همین فقری را که خود به او میبالد را، وقتی با دیدگاه اجتماعی در او مینگرد، سمی مهلک برای توده میداند و بهعنوان غدهای سرطانی معرفیاش میکند، غدهای که تمامِ ایمان و اخلاق جامعه را خواهد بلعید.
نه این خیال و وهم 'فقر، فخر' بدل به واقعیت میشود و نه اینکه جامعه آن را میپذیرد، بلی اندک انقلابیونی آن را به قطع و یقین خواهد پذیرفت، برای خاطر خودسازیِ انقلابی اما یک جامعهی متشکل از پیر و کودک و علیل و ضعیف و ناتوان و مریض و... . خیر!
باز هم امکان شبههای در این زمینه بهوجود میآید که پس مبارزه علیه ظلم و استبداد چه میشود؟
مبارزه با استبداد و ستم با پذیرفتن مسالهی فقر غیرممکن است ضمن اینکه مبارزه با استبداد مستلزم پذیرش فقر بهعنوان فخر، برای یک جامعه نیز غیرممکن است! و این ربطی به مارکسیست و غیرمارکسیست و نئومارکسیست و پسا نئومارکسیست ندارد هر چند آنها هم شبیه به این را گفته باشند!
همه مشکلات طبقات پایین جامعه زائیدهی فقر است و نداری، و این هم نتیجهی قهریِ چنین جامعهای است
بالاخره نه در جامعهای که فقر و تبعیض و فرق نهادینه شده میتوانید سراغی از اخلاق و ایثار و فداکاری بگیرید و نه در جامعهای که بوی بورژوازی، میدهد و نه در جهان نهیلیستی!
معنویت بدون اقتصاد یعنی ذلت بیپایان و پایانش هندوییسم! و اقتصاد بدون معنویت هم یعنی آلودگیهای بورژوایی و نهیلیست و مرگ انسان!
اگر نبی الله هم بردگان و شلاق خورندگان را به دین دعوت میکرد، دینش دین ملا و نصیحت و تزهای تو خالیِ روشنفکرانه نبود، دین او دینِ دردمندان و ستم دیدگان بود و دعوتش توأم با ستم ستیزی و تبعیض ستیزی و خرافه ستیزی و فقر ستیزی بود.
محمد (ص) فقر را علّت اصلیِ بیایمانی و کم ایمانی و سرخوردگی میدانست و صراحتاً می فرمود:
اذا دخل الفقر من باب خرج الایمان من باب آخر' (هرگاه فقر از دری وارد شود ایمان از در دیگر خارج میشود). و همچنین میگوید: من لا معاش له لا معاد له
و در اواخر عمرش اصحاب را جمع کرده و میگوید: شما را به خدا قسم میدهم نسبت به حاکمان بعد از من، شما را قسم میدهم شمارا قسم میدهم، به آنها بسپارید که مگذارند که جامعه دچار فقر شود، چرا که اگر چنین شود ایمان از دل مردم رخت بر میبندد.
و از همه صریحتر سخن امام علی است به امام حسن: یا بنی استعذ باالله من الفقر، لان الفقر کادوا آن یکون کفرا «ای پسر از فقر به خدا پناه بر چرا که فقر نزدیک است که به کفر بیانجامد».
اما در روایاتی محمد (ص) در جایی فقر را فخر خود میداند و میگوید «الفقر فخری» و در جای دیگر میگوید فقر کفر میآورد، این تناقض نیست و این بحث فرد است و اجتماع!
محمد (ص) فقر را برای یک انقلابی، یک فخر میداند که با آن و بوسیلهی آن (چنانچه دقیقاً همین سخن را چگوارا در خاطرات بولیویاش میگوید) خود را میسازد و با آن به خود آگاهی میرسد و درد را و فقر را از پشت کاغذ مثل من و شما فقط نمیخواند بلکه با گوشت و پوست و استخوانش لمس میکند و این است و از این جهت است که محمد (ص) آن را همانند تمامیِ انقلابیون جهان یک فخر و یک اصل خودسازی برای یک فرد مسئول در جامعه میداند.
و تمام انقلابیون و از جمله خود شخص حضرت محمد همین فقری را که خود به او میبالد را، وقتی با دیدگاه اجتماعی در او مینگرد، سمی مهلک برای توده میداند و بهعنوان غدهای سرطانی معرفیاش میکند، غدهای که تمامِ ایمان و اخلاق جامعه را خواهد بلعید.
نه این خیال و وهم 'فقر، فخر' بدل به واقعیت میشود و نه اینکه جامعه آن را میپذیرد، بلی اندک انقلابیونی آن را به قطع و یقین خواهد پذیرفت، برای خاطر خودسازیِ انقلابی اما یک جامعهی متشکل از پیر و کودک و علیل و ضعیف و ناتوان و مریض و... . خیر!
باز هم امکان شبههای در این زمینه بهوجود میآید که پس مبارزه علیه ظلم و استبداد چه میشود؟
مبارزه با استبداد و ستم با پذیرفتن مسالهی فقر غیرممکن است ضمن اینکه مبارزه با استبداد مستلزم پذیرش فقر بهعنوان فخر، برای یک جامعه نیز غیرممکن است! و این ربطی به مارکسیست و غیرمارکسیست و نئومارکسیست و پسا نئومارکسیست ندارد هر چند آنها هم شبیه به این را گفته باشند!
همه مشکلات طبقات پایین جامعه زائیدهی فقر است و نداری، و این هم نتیجهی قهریِ چنین جامعهای است
بالاخره نه در جامعهای که فقر و تبعیض و فرق نهادینه شده میتوانید سراغی از اخلاق و ایثار و فداکاری بگیرید و نه در جامعهای که بوی بورژوازی، میدهد و نه در جهان نهیلیستی!
معنویت بدون اقتصاد یعنی ذلت بیپایان و پایانش هندوییسم! و اقتصاد بدون معنویت هم یعنی آلودگیهای بورژوایی و نهیلیست و مرگ انسان!
ندا از تبریز.