... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ..
بعد از اینکه علمالهدی فارغ از تمامی ساز و کارهای حکومتی و همین قانون اساسی عقبافتاده موجود، کنسرت را در خراسان رضوی ممنوع کرد و سخنرانی در استان را به تیول و گزینش و سلیقه خودش در آورد،
بعد از اینکه آخوندک امام جمعهٴ شیراز هم همین کارها را در شیراز کپیبرداری کرد،
و پس از آنکه همهٴ دنیا فهمید آخوند مصباح یزدی برای خودش در قم، زندان و شکنجهگاه دارد (آخوند دیگری به اسم محسن غرویان که خودش آنجا پذیرایی! شده بود، قضیه را لو داد)،
و پس از تکرار این بازیها و ممنوعیت کنسرت در اراک (مرکز استان مرکزی) توسط ملایی که نمایندهٴ خامنهای است، اخیراً خبر از آذربایجان غربی رسید که آنجا هم یک آخوند دیگر برای خودش ”حکومت “ و زندان و شکنجهگاه شخصی راه انداخته!
قضیه از این قرار است که: «بنا به اخبار منتشره در فضای مجازی، فردی به اسم محمد حسن داودی فعال صنفی معلمان استان آذربایجان غربی از پنجشنبه 5اسفند با دستور مستقیم حمید حسن زاده، امام جمعه میاندوآب بازداشت و در سلول انفرادی نگهداری میشود. با وجود اینکه حدود 2 هفته از بازداشت این فعال سیاسی میگذرد، هنوز هیچ خبری از وی به وکلا و خانواده داده نشده و به پرونده نیز دسترسی ندارند. بر اساس شنیدهها اتهام او اقدام علیه امنیت ملی؛ توهین به مقدسات و رهبری و همچنین عضویت در احزاب منحله عنوان شده است. امام جمعه میاندوآب در پیامی به دادستان گفته، به بچهها بگویید دهنش را جر بدهند، زیاد حرف میزند!».
هنوز مرکب خبر میاندوآب خشک نشده بود که روز 16اسفند از خوزستان خبر رسید بهمناسبت ایام فعالیت کاروانهای راهیان نور؟! برگزاری کنسرت در خوزستان تا اطلاع ثانوی ممنوع اعلام شد!
و در جدیدترین خبر، میبینیم که امام جمعههای خراسان جنوبی خواستار برکناری استاندارشان شدهاند، سهل است گفتهاند از آنجا که رئیسجمهور وقتی مقامش رسمیت پیدا میکند که ولیفقیه حکمش را امضا و اجرایی کند، پس لازم است استاندارها نیز با موافقت امام جمعهها، تعیین و رسمیت پیدا کنند.
اینکه یک مشت آخوند به اسم امام جمعه این طوری از قوانین رسمی و مصوب همین نظام عبور میکنند نکته قابل توجهی است.
نکتهای که خود به تنهایی چند نکته دیگر! درون خود دارد:
اول اینکه: خامنهای چقدر ذلیل شده که در درگیریهای باندی، مجبور به استفاده از باک زاپاس و به میدان آوردن امام جمعههایش میشود. در قیاس با خمینی است که میتوان این همه ضعف و ذلت را بیشتر و بهتر درک کرد، چرا که خمینی فارغ از این بازیها، خودش از همان تهران یک تنوره میکشید و چندتا را میکشت و زندان میکرد و قال قضیه را میکند! و این البته نشانی دیگر از طلسمشکستگی خامنهای است.
نکته دیگر اینکه ظاهراً زمام امور نظام دارد آرام آرام از دست در میرود و گرنه که به اینگونه دخالتهای افسارگسیخته امام جمعهها و تالی فاسد این قبیل حرکات نیاز نبود.
نکته سوم اینکه، این شیوه ادارهٴ مملکت آنهم در قرن بیست و یکم درسهایی برای جوانانی دارد که خمینی و سالهای 60 را ندیدهاند و درک درستی از آن روزگار ندارند. روزگاری که خمینی فراتر از هر قانونی، آن بالا مینشست و هر لحظه به اقتضای منفعتش حرفی میزد و فرمانی میداد و بعد هم که تناقض حرفهایش بیرون میزد با دریدگی منحصربهفردش میگفت: لزومی ندارد به حرفی که دیروز زدهام تا ابد پای بند بمانم! ممکن است من امروز یک حرفی بزنم و فردا یک حرف دیگر و روز بعد حرف دیگری! ما دنبال مصلحتیم! حالا هرچه میخواهند بر ضد ما بگویند، بگویند حکومت آخوندی بگویند دیکتاتوری! نخیر ما با این حرفها عقب نمینشینیم! (البته خمینی این انعطاف معنا را فقط برای خودش مجاز میدانست و از اینکه ملت میدانی برای بیان عقاید خود پیدا کنند بهشدت ممانعت میکرد).
باری، حرکات امروز امام جمعهها که طبق همین قانون اساسی رسمی آخوندها هم هیچ تعریفی ندارد، البته یک نکته مثبت هم در بطن خودش دارد و آن اینکه: وقتی آخوندها که خودشان صاحب عله این قانون اساسی هستند، به این راحتی آن را زیر پا میگذارند، چرا دیگران و بهویژه جوانان و گروههای مخالف و معاند آن را نفی نکنند!؟
این البته همان نکتهیی است که خامنهای ظاهراً از آن غفلت دارد یا به هر حال ضرورتهای صحنهٴ سیاسی ناگزیرش میکند از کنار آن، چشم بسته عبور کند و خود را به ندیدن بزند! اما این کار امام جمعهها گرچه در کوتاهمدت برای خامنهای و باندش مفید فایده است اما در درازمدت برای کل نظام ولایی، ویرانگر است.
شاید هم خامنهای غافل نیست و در حضیض ضعف و بیچارگی، با اشراف به درماندگی خود و عواقب ناگوار این روند، تن به آن سپرده تا حتی با تکهتکه کردن منطقهٴ حکمرانی خود و دادن هر تکه از آن به یک امام جمعه، سهم مرکزی و بزرگتر کیک را هم برای خودش بردارد! کاری که شاه سلطان حسین صفوی کرد!
و این البته آخر و عاقبت نظامی است که فارغ از تمامی پیشرفتهای جهان معاصر، تلاش میکند با شبیه سازی یک نظام ماقبل تاریخی، و با تشکیل ”آخوند نشین“ های متعدد و مشترکالمنافع در قرن بیست ویکم، جیب سرانش را پر کند“. ملا نشین“هایی که دیگر به قانون اساسی و دولت و قوای مقننه و مجریه و قضاییه هم نیازی ندارند!
هر ”ملا نشین“ یک امام جمعه دارد که خودش قاضی است.
خودش قانون گذار است (در بهترین حالت، همهٴ کارهایش را با یک نگاه به تحریر الوسیله میتواند انجام دهد!).
خودش رئیس قوه مجریه است.
یکی دو سه یکان هم پاسدار و بسیجی و لباسشخصی دارد که کار شحنه و امنیه و داروغه و مفتش و میرغضب و جواسیس همگی را با هم انجام میدهند! و نیازی هم به این همه دنگ و فنگ حکومتی و کشوری و لشگری با آن داستانهای لزوم تفکیک قوا و استقلال قوای سهگانهٴ مملکتی از همدیگر و این منتسکیو بازیها هم ندارد.
این قبیل حکومتها خوبیاش! این است که به زندان هم نیاز ندارند، هر پیشنمازی در محله خودش یک چوبهٴ دار برپا میکند و مجرم را اگر کشتنی و دار زدنی نبود، میدهد ”فلک“ کنند یا دست و پایی از او قطع کرده و رهایش کنند تا کار ”قضا و قضاوت“ این همه بیخ پیدا نکند که میلیونها پرونده منتظر نوبت، روی همدیگر تلنبار شوند.
برای اطلاع بیشتر از اینگونه حکومتها و ساخت و بافت چنین ”دولت “ هایی، خوانندگان علاقمند میتوانند به تاریخ ایلخانان مغول و تیموری و کلیه دولتهای پس از آنها حداقل تا بهوجود آمدن دولت متمرکز صفویه نگاه کنند و دریابند چه ”جواهری“ را تاکنون از دست دادهایم و خودمان هم نمیدانستیم!
خواندن کتاب ”منم تیمور جهانگشا“ هم در این مورد سودمند است.
به هر حال این همان حکومتی است که خمینی بنیان گذاشت، یعنی حکومت مترقی ولایت مطلقه فقیه!
حکومت و نظامی که هر روز بیشتر از روز پیش ثابت میشود باید آن را با همهٴ متعلقاتش به زباله دانی تاریخ سپرد.
بعد از اینکه علمالهدی فارغ از تمامی ساز و کارهای حکومتی و همین قانون اساسی عقبافتاده موجود، کنسرت را در خراسان رضوی ممنوع کرد و سخنرانی در استان را به تیول و گزینش و سلیقه خودش در آورد،
بعد از اینکه آخوندک امام جمعهٴ شیراز هم همین کارها را در شیراز کپیبرداری کرد،
و پس از آنکه همهٴ دنیا فهمید آخوند مصباح یزدی برای خودش در قم، زندان و شکنجهگاه دارد (آخوند دیگری به اسم محسن غرویان که خودش آنجا پذیرایی! شده بود، قضیه را لو داد)،
و پس از تکرار این بازیها و ممنوعیت کنسرت در اراک (مرکز استان مرکزی) توسط ملایی که نمایندهٴ خامنهای است، اخیراً خبر از آذربایجان غربی رسید که آنجا هم یک آخوند دیگر برای خودش ”حکومت “ و زندان و شکنجهگاه شخصی راه انداخته!
قضیه از این قرار است که: «بنا به اخبار منتشره در فضای مجازی، فردی به اسم محمد حسن داودی فعال صنفی معلمان استان آذربایجان غربی از پنجشنبه 5اسفند با دستور مستقیم حمید حسن زاده، امام جمعه میاندوآب بازداشت و در سلول انفرادی نگهداری میشود. با وجود اینکه حدود 2 هفته از بازداشت این فعال سیاسی میگذرد، هنوز هیچ خبری از وی به وکلا و خانواده داده نشده و به پرونده نیز دسترسی ندارند. بر اساس شنیدهها اتهام او اقدام علیه امنیت ملی؛ توهین به مقدسات و رهبری و همچنین عضویت در احزاب منحله عنوان شده است. امام جمعه میاندوآب در پیامی به دادستان گفته، به بچهها بگویید دهنش را جر بدهند، زیاد حرف میزند!».
هنوز مرکب خبر میاندوآب خشک نشده بود که روز 16اسفند از خوزستان خبر رسید بهمناسبت ایام فعالیت کاروانهای راهیان نور؟! برگزاری کنسرت در خوزستان تا اطلاع ثانوی ممنوع اعلام شد!
و در جدیدترین خبر، میبینیم که امام جمعههای خراسان جنوبی خواستار برکناری استاندارشان شدهاند، سهل است گفتهاند از آنجا که رئیسجمهور وقتی مقامش رسمیت پیدا میکند که ولیفقیه حکمش را امضا و اجرایی کند، پس لازم است استاندارها نیز با موافقت امام جمعهها، تعیین و رسمیت پیدا کنند.
اینکه یک مشت آخوند به اسم امام جمعه این طوری از قوانین رسمی و مصوب همین نظام عبور میکنند نکته قابل توجهی است.
نکتهای که خود به تنهایی چند نکته دیگر! درون خود دارد:
اول اینکه: خامنهای چقدر ذلیل شده که در درگیریهای باندی، مجبور به استفاده از باک زاپاس و به میدان آوردن امام جمعههایش میشود. در قیاس با خمینی است که میتوان این همه ضعف و ذلت را بیشتر و بهتر درک کرد، چرا که خمینی فارغ از این بازیها، خودش از همان تهران یک تنوره میکشید و چندتا را میکشت و زندان میکرد و قال قضیه را میکند! و این البته نشانی دیگر از طلسمشکستگی خامنهای است.
نکته دیگر اینکه ظاهراً زمام امور نظام دارد آرام آرام از دست در میرود و گرنه که به اینگونه دخالتهای افسارگسیخته امام جمعهها و تالی فاسد این قبیل حرکات نیاز نبود.
نکته سوم اینکه، این شیوه ادارهٴ مملکت آنهم در قرن بیست و یکم درسهایی برای جوانانی دارد که خمینی و سالهای 60 را ندیدهاند و درک درستی از آن روزگار ندارند. روزگاری که خمینی فراتر از هر قانونی، آن بالا مینشست و هر لحظه به اقتضای منفعتش حرفی میزد و فرمانی میداد و بعد هم که تناقض حرفهایش بیرون میزد با دریدگی منحصربهفردش میگفت: لزومی ندارد به حرفی که دیروز زدهام تا ابد پای بند بمانم! ممکن است من امروز یک حرفی بزنم و فردا یک حرف دیگر و روز بعد حرف دیگری! ما دنبال مصلحتیم! حالا هرچه میخواهند بر ضد ما بگویند، بگویند حکومت آخوندی بگویند دیکتاتوری! نخیر ما با این حرفها عقب نمینشینیم! (البته خمینی این انعطاف معنا را فقط برای خودش مجاز میدانست و از اینکه ملت میدانی برای بیان عقاید خود پیدا کنند بهشدت ممانعت میکرد).
باری، حرکات امروز امام جمعهها که طبق همین قانون اساسی رسمی آخوندها هم هیچ تعریفی ندارد، البته یک نکته مثبت هم در بطن خودش دارد و آن اینکه: وقتی آخوندها که خودشان صاحب عله این قانون اساسی هستند، به این راحتی آن را زیر پا میگذارند، چرا دیگران و بهویژه جوانان و گروههای مخالف و معاند آن را نفی نکنند!؟
این البته همان نکتهیی است که خامنهای ظاهراً از آن غفلت دارد یا به هر حال ضرورتهای صحنهٴ سیاسی ناگزیرش میکند از کنار آن، چشم بسته عبور کند و خود را به ندیدن بزند! اما این کار امام جمعهها گرچه در کوتاهمدت برای خامنهای و باندش مفید فایده است اما در درازمدت برای کل نظام ولایی، ویرانگر است.
شاید هم خامنهای غافل نیست و در حضیض ضعف و بیچارگی، با اشراف به درماندگی خود و عواقب ناگوار این روند، تن به آن سپرده تا حتی با تکهتکه کردن منطقهٴ حکمرانی خود و دادن هر تکه از آن به یک امام جمعه، سهم مرکزی و بزرگتر کیک را هم برای خودش بردارد! کاری که شاه سلطان حسین صفوی کرد!
و این البته آخر و عاقبت نظامی است که فارغ از تمامی پیشرفتهای جهان معاصر، تلاش میکند با شبیه سازی یک نظام ماقبل تاریخی، و با تشکیل ”آخوند نشین“ های متعدد و مشترکالمنافع در قرن بیست ویکم، جیب سرانش را پر کند“. ملا نشین“هایی که دیگر به قانون اساسی و دولت و قوای مقننه و مجریه و قضاییه هم نیازی ندارند!
هر ”ملا نشین“ یک امام جمعه دارد که خودش قاضی است.
خودش قانون گذار است (در بهترین حالت، همهٴ کارهایش را با یک نگاه به تحریر الوسیله میتواند انجام دهد!).
خودش رئیس قوه مجریه است.
یکی دو سه یکان هم پاسدار و بسیجی و لباسشخصی دارد که کار شحنه و امنیه و داروغه و مفتش و میرغضب و جواسیس همگی را با هم انجام میدهند! و نیازی هم به این همه دنگ و فنگ حکومتی و کشوری و لشگری با آن داستانهای لزوم تفکیک قوا و استقلال قوای سهگانهٴ مملکتی از همدیگر و این منتسکیو بازیها هم ندارد.
این قبیل حکومتها خوبیاش! این است که به زندان هم نیاز ندارند، هر پیشنمازی در محله خودش یک چوبهٴ دار برپا میکند و مجرم را اگر کشتنی و دار زدنی نبود، میدهد ”فلک“ کنند یا دست و پایی از او قطع کرده و رهایش کنند تا کار ”قضا و قضاوت“ این همه بیخ پیدا نکند که میلیونها پرونده منتظر نوبت، روی همدیگر تلنبار شوند.
برای اطلاع بیشتر از اینگونه حکومتها و ساخت و بافت چنین ”دولت “ هایی، خوانندگان علاقمند میتوانند به تاریخ ایلخانان مغول و تیموری و کلیه دولتهای پس از آنها حداقل تا بهوجود آمدن دولت متمرکز صفویه نگاه کنند و دریابند چه ”جواهری“ را تاکنون از دست دادهایم و خودمان هم نمیدانستیم!
خواندن کتاب ”منم تیمور جهانگشا“ هم در این مورد سودمند است.
به هر حال این همان حکومتی است که خمینی بنیان گذاشت، یعنی حکومت مترقی ولایت مطلقه فقیه!
حکومت و نظامی که هر روز بیشتر از روز پیش ثابت میشود باید آن را با همهٴ متعلقاتش به زباله دانی تاریخ سپرد.