با ورود احمدینژاد و باند او به صحنهٴ نمایش انتخابات، این نمایش، خندهدار و بسیار تماشایی شده است؛ قبلاً این جنگ دو طرف اصلی داشت و تشخیص طرفين جنگ براي باندهاي رژيم روشن بود، اما در حال حاضر این جنگ 3طرف اصلی و چندین طرف فرعی دارد و همهٴ اینها چنان به هم آویخته و به هم پیچیدهاند و چنان قشقرقی بهپا شده که به قول معروف سگ صاحبش را نمیشناسد.
از آنجا که این بلبشو و وضعیت شیر تو شیر با ورود احمدینژاد به صحنهٴ انتخابات شروع شده، باید نخست ببینیم چرا احمدینژاد با وجود دستور و نهی صریح خامنهای وارد نمایش انتخابات شد؟ بعضی آن را به خصوصیت احمدینژاد ربط میدهند که گویا او غیرقابل پیشبینی است؛ یکباره تصمیمی میگیرد و بدون اندیشه از عواقبش آن را به مرحله اجرا درمیآورد؛ ماجراجو و بیکله است و امثالهم...
روشن است که موضعگیریها و کنش و واکنشهای یک فرد سیاسی را، بهخصوص اگر نماینده یک جریان سیاسی هم باشد، نمیتوان و نباید ناشی از ویژگیهای فردی دانست؛ بهخصوص که شرکت احمدینژاد در نمایش انتخابات مثل اظهارنظر در یک مصاحبه نبوده که مثلاً عصبانی شده و در واکنش حرفی از دهنش پریده باشد. این اقدام احمدینژاد حاصل یک طرح و برنامه حساب شده و باندی است؛ بنابراین اگر موضعگیری یا اقدامی احمقانه و دیوانهوار جلوه میکند، معمولاً یا ناشی از کمبود اطلاعات از زمینه و پشت پرده آن یا ناشی از تفاوت و تباین در متد و منطق فکری طرف مربوطه است. اگر چه در هر اقدام و موضعگیری احتمال اشتباه محاسبه از طرف هر کس یا جریانی، همیشه وجود دارد که مورد بحث نیست.
بنابراین احمدینژاد، لابد با اطلاعات دقیقی که از وضعیت رژیم و بهخصوص موقعیت بسیار ضعیف ولیفقیه دارد، تصمیم به حضور در نمایش انتخابات گرفته است.
اما واقعاً هدف احمدینژاد چیست؟ آیا واقعاً میخواهد یک دورهٴ دیگر رئیسجمهور شود؟ پاسخ قطعاً منفی است؛ احمدی نژاد خوب میداند که این امکانپذیر نیست! به یک دلیل ساده، به این دلیل که خامنهای نمیخواهد و اجازه نمیدهد. مگر ممکن است در دیکتاتوری مطلقه ولایت فقیه بدون «اذن ولیفقیه» کسی بتواند رئیسجمهور یا حتی کاندیدا شود؟! حتی روحانی هم که هماکنون رئیسجمهور نظام است، برای کاندیدا شدن مجدد، از خامنهای اجازه گرفت. البته او مطلوب خامنهای نیست، اما گزینهٴ دوم و حداقلی اوست.
بنابراین احمدینژاد ریاستجمهوری مجدد نمیخواهد، اما سهم خود و سهم باندش را از سفرة قدرت و غارت میخواهد.
کلا دو شیوه و روش برای سهمخواهی هست، یکی با گردن کج کردن، یکی هم با گردن کلفتی؛ اولی شیوه رایج «اصلاحطلبان» حکومتی یا به قول هموطنان، «افسادطلبان» است؛ تجربه نشان داده که با این شیوه، نمیتوان وارد ساختار قدرت شد و چیزی بیش از چند کرسی بیخاصیت در مجلس ارتجاع یا در واقع خردهریزهای سفرة قدرت و غارت به دست نمیآید؛ اما احمدینژاد چشم به حضور در ساختار قدرت دوخته است و میداند که با آن شیوه نمیتواند دهها میلیارد از 700، 800میلیارد دلار درآمدهای سالهای ریاست خود را ببلعد و فرو بدهد. (1) بنابراین شیوه باجگیری را در پیش گرفته است بهویژه که بخشی از بدنهٴ سپاه و ارگانهای امنیتی و اطلاعاتی را هم در کنار خودش دارد.
احمدینژاد با این اقدام و با نشاندادن بیکلگی (که برخی در درون رژیم آن را به انجام عملیات انتحاری تشبیه کردند) این پیام را به حریفان میدهد که حواستان باشد اگر مرا بازی ندهید یا اگر قرار به باز کردن پرونده باشد من هم هزار پرونده شماها و بهخصوص پرونده «آقا» را رو میکنم و خلاصه «تا سر دارم سر میشکنم!» بنابراین اقدام احمدینژاد آزمونی از کارایی این شیوه و راهکار دوم است.
احمدینژاد همچنین بهخوبی میداند که رد صلاحیت او که دردانهٴ مقام ولایت بوده و 8سال هم بر کرسی ریاست جمهوریاش نشسته، برای خامنهای اصلاً آسان نیست، بنابراین قصد دارد تا یک باج درست و حسابی نگیرد کنار نرود؛ البته کنار رفتنش ممکن است اشکال متفاوتی داشته باشد؛ خودش کنار برود یا رد صلاحیتش بکنند؛ اما پیامش را داده است پیام این است که اگر این دیگ برای من نمیجوشد بگذار سر سگ تویش بجوشد.
ممکن است بدوا به نظر برسد که با ورود احمدینژاد، نمایش انتخابات از حالت دو قطبی که خامنهای بسیار نگران آن بود، خارج شده و دستکم سه قطبی شود؛ بنابراین «حرکت احمدینژاد در جهت منویات رهبری است». (2)
اما اصطلاح «دو قطبی» در فرهنگ رژیم، اسم رمزی برای اشاره به خطر شکاف و بیرون زدن قیام است وگر نه هر انتخاباتی در هر جای دنیا، معمولاً و نهایتاً رقابت بین دو نفر یا دو طرف اصلی است. اما واقعیت این است که ورود احمدینژاد بهدلیل به هم ریختن اوضاع و عمیقتر شدن شکافها، این خطر را بیشتر کرده و بر آشفتگی خاطر خامنهای افزوده است. (3)
اما مهمتر از اقدام احمدینژاد و هیاهویی که در اطراف آن درگرفته، نتایج و پیامدهای آن است؛ این اقدام، اولاً یک بار دیگر ماهیت نمایش چندشآور موسوم به انتخابات در نظام ولایت را برملا کرد. زیرا مگر احمدینژاد چه کار کرده و چه قانونی از قوانین رژیم را نقض کرده که این همه غوغا و قشقرق در اطراف آن در گرفته است؟ جز اینکه او بر اساس قوانین مدون همین رژیم، خود و اطرافیانش را کاندیدا نموده است؟ اما واقعیت این است که احمدینژاد با این حرکت، پایه و اصل اساسی دیکتاتوری ولایت فقیه را که همان حکم و ارادهٴ دیکتاتور و فوق همهٴ قوانین مکتوب میباشد را زیر پا گذاشته است. این قانون نانوشته را این روزها مهرهها و رسانههای رژیم با صراحت تمام و بهکرات میگویند و نسبت به عواقب خطرناک «تمرد از نظر رهبری» هشدار میدهند. (4) این در حالی است که خود خامنهای گفته که در انتخابات دخالت نمیکند و گفت که حرفش به احمدینژاد (بدون ذکر نام او) توصیه و مصلحت اندیشی بوده است؛ اما همین اندازه هم از جانب عمله اکره استبداد مطلقه ولایت فقیه، گناهی نابخشودنی محسوب میشود.
ثانیا این نتیجه خیلی بدیهی را هم از این جریان میتوان گرفت که وضع رژیم بهشدت بحرانی و موقعیت خامنهای آنچنان متزلزل است که نمیتواند وحوش رژیم را مهار کند و حتی قادر نیست اوضاع باند خودش را هم سامان بدهد.
این ضعف و ناتوانی، هم در تشتت باند خامنهای در توافق بر روی یک کاندیدا بارز شد و هم در کاندیدا کردن یک جلاد شناخته شده و چنگ و دهان آلوده به نام رئیسی! در حالی که با آوردن او، رژیم به دست خود جنبش دادخواهی را بیش از پیش شعلهور کرده و توانی مضاعف بخشیده است.
حاصل جمع همه این عوامل آن است که دیکتاتوری فرسودة ولایتفقیه از این نمایش انتخابات بسا بسا ضعیفتر و بحرانزدهتر خارج میشود!
پانویس: ــــــــــــــــــــــ
1 ـ آخوند انصاری معاون حقوقی روحانی ضمن تهدید احمدینژاد گفت همه میدانند که با توجه به درآمد افسانهای بیش از ۷۰۰ میلیارد دلاری چه کاری با کشور کرد» ـ سایت بهار نیوز ـ 25فروردین
2 ـ مصاحبه سعید حجاریان از بهاصطلاح تئوریسینهای اصلاحطلبان حکومتی با خبرگزاری حکومتی ایسنا ـ 23فروردین
3 ـ آخوند محمدتقی رهبر امام جمعة نمره موقت اصفهان: «خوف این را دارم که این اقدام منجر به یک شکاف و فتنه داخلی شود... این کاندیداتوری به صلاح نظام و کشور نیست و خلاف منویات رهبر انقلاب است». سایت انتخاب ـ 23فروردین
4 ـ آخوند غرویان مدرس حوزه قم: «این جریان تمرد از نظر رهبری... و رویداد خطرناکی است که باید مسئولان به آن بپردازند. این خیلی راه را برای طغیانها و سرکشیها بیشتر باز خواهد کرد» خبرگزاری رسمی ایرنا ـ 23فروردین.
از آنجا که این بلبشو و وضعیت شیر تو شیر با ورود احمدینژاد به صحنهٴ انتخابات شروع شده، باید نخست ببینیم چرا احمدینژاد با وجود دستور و نهی صریح خامنهای وارد نمایش انتخابات شد؟ بعضی آن را به خصوصیت احمدینژاد ربط میدهند که گویا او غیرقابل پیشبینی است؛ یکباره تصمیمی میگیرد و بدون اندیشه از عواقبش آن را به مرحله اجرا درمیآورد؛ ماجراجو و بیکله است و امثالهم...
روشن است که موضعگیریها و کنش و واکنشهای یک فرد سیاسی را، بهخصوص اگر نماینده یک جریان سیاسی هم باشد، نمیتوان و نباید ناشی از ویژگیهای فردی دانست؛ بهخصوص که شرکت احمدینژاد در نمایش انتخابات مثل اظهارنظر در یک مصاحبه نبوده که مثلاً عصبانی شده و در واکنش حرفی از دهنش پریده باشد. این اقدام احمدینژاد حاصل یک طرح و برنامه حساب شده و باندی است؛ بنابراین اگر موضعگیری یا اقدامی احمقانه و دیوانهوار جلوه میکند، معمولاً یا ناشی از کمبود اطلاعات از زمینه و پشت پرده آن یا ناشی از تفاوت و تباین در متد و منطق فکری طرف مربوطه است. اگر چه در هر اقدام و موضعگیری احتمال اشتباه محاسبه از طرف هر کس یا جریانی، همیشه وجود دارد که مورد بحث نیست.
بنابراین احمدینژاد، لابد با اطلاعات دقیقی که از وضعیت رژیم و بهخصوص موقعیت بسیار ضعیف ولیفقیه دارد، تصمیم به حضور در نمایش انتخابات گرفته است.
اما واقعاً هدف احمدینژاد چیست؟ آیا واقعاً میخواهد یک دورهٴ دیگر رئیسجمهور شود؟ پاسخ قطعاً منفی است؛ احمدی نژاد خوب میداند که این امکانپذیر نیست! به یک دلیل ساده، به این دلیل که خامنهای نمیخواهد و اجازه نمیدهد. مگر ممکن است در دیکتاتوری مطلقه ولایت فقیه بدون «اذن ولیفقیه» کسی بتواند رئیسجمهور یا حتی کاندیدا شود؟! حتی روحانی هم که هماکنون رئیسجمهور نظام است، برای کاندیدا شدن مجدد، از خامنهای اجازه گرفت. البته او مطلوب خامنهای نیست، اما گزینهٴ دوم و حداقلی اوست.
بنابراین احمدینژاد ریاستجمهوری مجدد نمیخواهد، اما سهم خود و سهم باندش را از سفرة قدرت و غارت میخواهد.
کلا دو شیوه و روش برای سهمخواهی هست، یکی با گردن کج کردن، یکی هم با گردن کلفتی؛ اولی شیوه رایج «اصلاحطلبان» حکومتی یا به قول هموطنان، «افسادطلبان» است؛ تجربه نشان داده که با این شیوه، نمیتوان وارد ساختار قدرت شد و چیزی بیش از چند کرسی بیخاصیت در مجلس ارتجاع یا در واقع خردهریزهای سفرة قدرت و غارت به دست نمیآید؛ اما احمدینژاد چشم به حضور در ساختار قدرت دوخته است و میداند که با آن شیوه نمیتواند دهها میلیارد از 700، 800میلیارد دلار درآمدهای سالهای ریاست خود را ببلعد و فرو بدهد. (1) بنابراین شیوه باجگیری را در پیش گرفته است بهویژه که بخشی از بدنهٴ سپاه و ارگانهای امنیتی و اطلاعاتی را هم در کنار خودش دارد.
احمدینژاد با این اقدام و با نشاندادن بیکلگی (که برخی در درون رژیم آن را به انجام عملیات انتحاری تشبیه کردند) این پیام را به حریفان میدهد که حواستان باشد اگر مرا بازی ندهید یا اگر قرار به باز کردن پرونده باشد من هم هزار پرونده شماها و بهخصوص پرونده «آقا» را رو میکنم و خلاصه «تا سر دارم سر میشکنم!» بنابراین اقدام احمدینژاد آزمونی از کارایی این شیوه و راهکار دوم است.
احمدینژاد همچنین بهخوبی میداند که رد صلاحیت او که دردانهٴ مقام ولایت بوده و 8سال هم بر کرسی ریاست جمهوریاش نشسته، برای خامنهای اصلاً آسان نیست، بنابراین قصد دارد تا یک باج درست و حسابی نگیرد کنار نرود؛ البته کنار رفتنش ممکن است اشکال متفاوتی داشته باشد؛ خودش کنار برود یا رد صلاحیتش بکنند؛ اما پیامش را داده است پیام این است که اگر این دیگ برای من نمیجوشد بگذار سر سگ تویش بجوشد.
ممکن است بدوا به نظر برسد که با ورود احمدینژاد، نمایش انتخابات از حالت دو قطبی که خامنهای بسیار نگران آن بود، خارج شده و دستکم سه قطبی شود؛ بنابراین «حرکت احمدینژاد در جهت منویات رهبری است». (2)
اما اصطلاح «دو قطبی» در فرهنگ رژیم، اسم رمزی برای اشاره به خطر شکاف و بیرون زدن قیام است وگر نه هر انتخاباتی در هر جای دنیا، معمولاً و نهایتاً رقابت بین دو نفر یا دو طرف اصلی است. اما واقعیت این است که ورود احمدینژاد بهدلیل به هم ریختن اوضاع و عمیقتر شدن شکافها، این خطر را بیشتر کرده و بر آشفتگی خاطر خامنهای افزوده است. (3)
اما مهمتر از اقدام احمدینژاد و هیاهویی که در اطراف آن درگرفته، نتایج و پیامدهای آن است؛ این اقدام، اولاً یک بار دیگر ماهیت نمایش چندشآور موسوم به انتخابات در نظام ولایت را برملا کرد. زیرا مگر احمدینژاد چه کار کرده و چه قانونی از قوانین رژیم را نقض کرده که این همه غوغا و قشقرق در اطراف آن در گرفته است؟ جز اینکه او بر اساس قوانین مدون همین رژیم، خود و اطرافیانش را کاندیدا نموده است؟ اما واقعیت این است که احمدینژاد با این حرکت، پایه و اصل اساسی دیکتاتوری ولایت فقیه را که همان حکم و ارادهٴ دیکتاتور و فوق همهٴ قوانین مکتوب میباشد را زیر پا گذاشته است. این قانون نانوشته را این روزها مهرهها و رسانههای رژیم با صراحت تمام و بهکرات میگویند و نسبت به عواقب خطرناک «تمرد از نظر رهبری» هشدار میدهند. (4) این در حالی است که خود خامنهای گفته که در انتخابات دخالت نمیکند و گفت که حرفش به احمدینژاد (بدون ذکر نام او) توصیه و مصلحت اندیشی بوده است؛ اما همین اندازه هم از جانب عمله اکره استبداد مطلقه ولایت فقیه، گناهی نابخشودنی محسوب میشود.
ثانیا این نتیجه خیلی بدیهی را هم از این جریان میتوان گرفت که وضع رژیم بهشدت بحرانی و موقعیت خامنهای آنچنان متزلزل است که نمیتواند وحوش رژیم را مهار کند و حتی قادر نیست اوضاع باند خودش را هم سامان بدهد.
این ضعف و ناتوانی، هم در تشتت باند خامنهای در توافق بر روی یک کاندیدا بارز شد و هم در کاندیدا کردن یک جلاد شناخته شده و چنگ و دهان آلوده به نام رئیسی! در حالی که با آوردن او، رژیم به دست خود جنبش دادخواهی را بیش از پیش شعلهور کرده و توانی مضاعف بخشیده است.
حاصل جمع همه این عوامل آن است که دیکتاتوری فرسودة ولایتفقیه از این نمایش انتخابات بسا بسا ضعیفتر و بحرانزدهتر خارج میشود!
پانویس: ــــــــــــــــــــــ
1 ـ آخوند انصاری معاون حقوقی روحانی ضمن تهدید احمدینژاد گفت همه میدانند که با توجه به درآمد افسانهای بیش از ۷۰۰ میلیارد دلاری چه کاری با کشور کرد» ـ سایت بهار نیوز ـ 25فروردین
2 ـ مصاحبه سعید حجاریان از بهاصطلاح تئوریسینهای اصلاحطلبان حکومتی با خبرگزاری حکومتی ایسنا ـ 23فروردین
3 ـ آخوند محمدتقی رهبر امام جمعة نمره موقت اصفهان: «خوف این را دارم که این اقدام منجر به یک شکاف و فتنه داخلی شود... این کاندیداتوری به صلاح نظام و کشور نیست و خلاف منویات رهبر انقلاب است». سایت انتخاب ـ 23فروردین
4 ـ آخوند غرویان مدرس حوزه قم: «این جریان تمرد از نظر رهبری... و رویداد خطرناکی است که باید مسئولان به آن بپردازند. این خیلی راه را برای طغیانها و سرکشیها بیشتر باز خواهد کرد» خبرگزاری رسمی ایرنا ـ 23فروردین.