من گریههای مادرم را فراموش نمیکنم،
هرگز!.
هر قطره اشکش گواه،
درد و حرمانیست،
من این را در چین و چروکهای صورت مهربانش،
بارها دیدهام.
÷÷÷÷÷
مادر نسوز شمع وجودت را بیش از این برای من،
من قدر هر قطره اشکهای مروارید گونهات را،
پاس میدارم.
که چگونه از بلندای طاقت انسان عبور میکند.
آری، من میروم به پای خویشتن،
بسوی دار!.
قبل از اینکه دژخیم بگوید!.
مادر!
من از تو عهد وفا را آموختم
شلاق کینه نابخردان بر اندام نحیفم دیگر اثر ندارد.
من مهر مادریت را قدر شناسم،
من یاد گرفتم از تو،
که چگونه از عشق سخن بگویم و از برای عشق جان بدهم.
آری، من به پای خویش به سوی دارم روانم،
تا بیاموزم به دژخیمان که با شرف زیستن بهایی دارد،
و من بیدریغ میدهم!.
من میدانم، گریههایت، همچون مرواریدهای گرانبها،
در درخشش شادیها و خنده کودکان و آزادی وطنم،
به بار مینشیند.
م. نیشابوری.
هرگز!.
هر قطره اشکش گواه،
درد و حرمانیست،
من این را در چین و چروکهای صورت مهربانش،
بارها دیدهام.
÷÷÷÷÷
مادر نسوز شمع وجودت را بیش از این برای من،
من قدر هر قطره اشکهای مروارید گونهات را،
پاس میدارم.
که چگونه از بلندای طاقت انسان عبور میکند.
آری، من میروم به پای خویشتن،
بسوی دار!.
قبل از اینکه دژخیم بگوید!.
مادر!
من از تو عهد وفا را آموختم
شلاق کینه نابخردان بر اندام نحیفم دیگر اثر ندارد.
من مهر مادریت را قدر شناسم،
من یاد گرفتم از تو،
که چگونه از عشق سخن بگویم و از برای عشق جان بدهم.
آری، من به پای خویش به سوی دارم روانم،
تا بیاموزم به دژخیمان که با شرف زیستن بهایی دارد،
و من بیدریغ میدهم!.
من میدانم، گریههایت، همچون مرواریدهای گرانبها،
در درخشش شادیها و خنده کودکان و آزادی وطنم،
به بار مینشیند.
م. نیشابوری.