اردیبهشت سال 60 یکروز در ادارهیی که کار میکردم همکارم گفت که از تو مشورت میخواهم، او ادامه داد که میدانی من یکسال و نیم است که مخفیانه کمکهایی به سازمان مجاهدین میکنم ولی الآن به جلسهیی دعوت شدم که موضع سیاسی مرا آشکار میکند. سپس اوراقی که نتایج نظرسنجیهای تهران را نشان میداد روی میز من گذاشت و گفت که تو هم اهل آمار و ریاضی هستی این ارقام و این نمودارها نشان میدهد که به فاصله دو ماه در این کشور مبارزه از حالت سیاسی و نیمه علنی وارد مبارزه زیرزمینی خواهد شد (آنموقع هنوز اصطلاح فاز نظامی رایج نشده بود) و من با قبول این دعوت نمیتوانم دیگر همکار تو در این اداره باشم و به زندگی علنی ادامه بدهم.
او درست میگفت، شاید شما ندانید مثل اینکه عوام در مورد هوا میگویند گرمتر یا سردتر شده در حالیکه حرارت سنج آن را با درجه بهصورت دقیق نشان میدهد و حتی اداره هواشناسی میتواند وضعیت آب و هوای آینده را پیشگویی کند، در حوزه سیاسی-اجتماعی نیز اداراتی وجود دارد که با عدد و رقم تعادلقوای داخلی یک کشور را تبیین میکنند و توان پیشبینی وضعیت آینده را هم دارند. من در فاز سیاسی در کار تحقیق اقتصادی-اجتماعی بودم ولی به ضرورت کارم تمام اسناد محرمانه رژیم در مورد نظرسنجیهای سیاسی برای ادارهیی که در آن کارمیکردم ارسال میشد.
اخیراً با تلاطمات ناشی از انتخابات رژیم آخوندی مجدداً موضوع دهه 60 و شروع آن روی میز آمده واقعیتی در مورد شروع مبارزه قهر آمیز در 30خرداد 60 هست که میخواستم آن را به اتکای آمار و ارقامی که هیچگاه انتشارعمومی نداشتند برای خوانندگان شما و بهخصوص برای نسل جوان بازگو کنم.
او درست میگفت، شاید شما ندانید مثل اینکه عوام در مورد هوا میگویند گرمتر یا سردتر شده در حالیکه حرارت سنج آن را با درجه بهصورت دقیق نشان میدهد و حتی اداره هواشناسی میتواند وضعیت آب و هوای آینده را پیشگویی کند، در حوزه سیاسی-اجتماعی نیز اداراتی وجود دارد که با عدد و رقم تعادلقوای داخلی یک کشور را تبیین میکنند و توان پیشبینی وضعیت آینده را هم دارند. من در فاز سیاسی در کار تحقیق اقتصادی-اجتماعی بودم ولی به ضرورت کارم تمام اسناد محرمانه رژیم در مورد نظرسنجیهای سیاسی برای ادارهیی که در آن کارمیکردم ارسال میشد.
اخیراً با تلاطمات ناشی از انتخابات رژیم آخوندی مجدداً موضوع دهه 60 و شروع آن روی میز آمده واقعیتی در مورد شروع مبارزه قهر آمیز در 30خرداد 60 هست که میخواستم آن را به اتکای آمار و ارقامی که هیچگاه انتشارعمومی نداشتند برای خوانندگان شما و بهخصوص برای نسل جوان بازگو کنم.

۳۰خرداد سال ۶۰
همیشه سازمان مجاهدین از منظر خودش شروع مبارزه مسلحانه را تبیین نموده: با بسته شدن آخرین روزنههای مبارزه سیاسی و با گشوده شدن آتش به روی تظاهرات مسالمتآمیز، برای نیروی مبارز دو راه میماند یا عقبنشینی و جازدن و یا ارتقای مبارزه به شکل قهر آمیز.
بیایید با هم از سمت دیگر موضوع را بررسی کنیم، بر اساس اسناد درونی، رژیم برای بقای خود ناگزیر از شلیک به تظاهرات 30خرداد بود چون با ادامه باقیمانده آزادیهای سیاسی به فاصله سه ماه تمام شعارها و ادعاهایش بوضوح فرو میریخت و کل حاکمیت محکوم به فروپاشی بود.
رژیم بیشتر از آنکه شما تصورش را بکنید به تعادلقوای موجود و مسیر و تحولات و چشمانداز آن اشراف داشت از دو طریق: اول از طریق آنالیز نتایج انتخابات و رفراندومهای انجام شده توسط وزارت کشور. این کار بهوسیله دادن اطلاعات اولیه رأیگیری به کامپیوتر و بهکارگیری روشی بهنام محاسبه ”ضریب همبستگی ”انجام میشد که تشریح آن از حوصله این متن خارج است فقط بهطور کلی اشاره میکنم که به کمک آن درصد ترکیب نیروهای سیاسی در هر منطقه شهر و بسیاری اطلاعات دیگر با اعداد و ارقام محاسبه میشد. حتی بهسادگی حوزهیی که در آن تقلب عمده صورت گرفته بود بارز بود و از محاسبه رأی نهایی حذف میگردید.
ارگان دیگری که در آن مقطع مجوز انجام سنجش افکار را داشت واحد سنجش افکار دفتر رئیسجمهوری واقع در جنوب نخستوزیری بود که در اوایل سال 59 شروع بهکار کرد و با استخدام 50کارمند کارخود را گسترش داد. این ارگان با انجام سنجش افکار بهصورت علمی در کل تهران نتایج قابل اتکایی بهدست میآورد و آن را در منحنیها و نمودارهای سادهیی ارائه مینمود. در بهار سال 59 اولین نظرسنجی گسترده در تهران انجام گرفت در یک جامعه آماری 500نفره 140نفربهصورت واضح از رژیم جانبداری میکردند و 70نفر به مواضع سازمان مجاهدین سمپاتی قوی نشان میدادند (اعداد گرد شدهاند) سایر نفرات نظرات متفرقه و مواضع بینابینی داشتند. تعادل قوا دو بر یک به سود رژیم بود بهعلاوه اینکه نیروهای مردد طبعاً در سرفصلها به سود نیروی غالب تمایل میکردند. به عبارت دیگر رژیم 28درصد، سازمان مجاهدین 14درصد و نیروهای متفرقه و بینابینی 58در صد پایتخت را تشکیل میدادند.
اما در ادامه، نظرسنجیها که ماهانه و یا هر دو ماه یکبار انجام میشد تحولاتی را نشان میداد که در یک صفحه جمعبندی با دو نمودار خطی نمایش داده میشد. نمودار طرفداری از رژیم با شیب مشخص رو به نزول میرفت و هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران رو به صعود داشت. این نتایج برای کلیه مقامات رده اول رژیم فرستاده میشد و حتماً که یک نسخه هم برای ”بیت امام ”ارسال میگردید. این دو منحنی از شروع مهر ماه بهصورت افقی در آمد علت این بود که جنگ با عراق اذهان را بهسمت دشمن خارجی برده بود و هیچ تغییری در درصد نیروهای سیاسی مشاهده نمیشد. شاید اینکه خمینی میگفت جنگ نعمت است بخشی نیز بهدلیل همین منجمد کردن فضای سیاسی ایران بود. گوبلز وزیر تبلیغات هیتلر میگوید: ”ما نه به دوست بلکه نیاز به دشمن داریم. وقتی حکومت دچار ضعف مدیریتی و ناکارآمدی است حکومت باید برای مردم دشمن بتراشد. رمز موفقیت و ماندگاری در وضعیت جنگی و بحرانهاست. کشور که آرام شود مردم طلبکار حکومت میشوند“.
ازبهمن ماه 59 مجددا دو نمودار از حالت افقی خارج شدند این بار با شیبی تندتر، رژیم رو به افول و سازمان مجاهدین خلق رو به اعتلا. از فروردین 60 در تمام نظرسنجیها در جمعیت 9میلیونی تهران طرفداران رژیم بین 9 تا ده درصد نوسان میکرد که در وجه مغلوب قرار میگرفت و دیگر نیروهای بینابینی را هم نمیتوانست زیر چتر خود بگیرد.
اما مهمترین نکتهیی که میخواهم بگویم ایناست:
منحنی نزولی رژیم در روند طبیعی آن دوره بهصورتی بود که تا شهریور 60 طرفداران آن در تهران به کمتر از 4درصد میرسیدند اگر تجسم نمودار برایتان مشکل است حساب کنید که باکم کردن 5ماه انجماد سیاسی، حامیان رژیم در طی 7ماه از 28درصد به ۹.۵درصد کاهش یافته بود و حساب کنید که در طی 4ماه بعد از اردیبهشت 60 این درصد به چه رقمی سقوط میکرد. برای لحظاتی از دنیای اعداد و ارقام خارج میشوم معنی سیاسی 4درصد این بود که دیگررژیم در یک تظاهرات حکومتی نمیتوانست یک میدان بزرگ تهران را پرکند و حربه ”امت همیشه در صحنه ”که بهانه خمینی برای سرکوب مخالفان با پوش نظر اکثریت بود از دستش خارج میشد.
اگر مطلب را با خاطرهای از همکارم که بالاخره هم مجبور به ترک شغل و دیار خود شد شروع کردم برای این است که بدانید این نکات، حرفهای بعد از وقوع حوادث نیست و برآوردی بر اساس پایههای ریاضی و آماری بوده. گرچه امروز کماکان افتخار هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران را دارم ولی این مطلب را از موضع صرفاً فنی و تکنیکی مکتوب کردهام. واقعیت اینکه در مبنا مجاهدین با پایداری بر مواضع اصولی و با مقاومت جانانه خود رژیم را به این نقطه رسانده بودند ولی خمینی برای بقای خلافت منحوس خودش مجبور به خاتمه فاز سیاسی و گشودن آتش به تظاهرات سی خرداد بود. روند قضایا این را حکم میکرد چه سازمان مجاهدین میخواست و چه نمیخواست. پس کسانیکه مجاهدین را عامل خشونت و یا مسئول بسته شدن فضای سیاسی جامعه در سال 60 قلمداد میکنند در عمق به دو نکته توصیه مینمایند: اول سکوت و مماشات با دیکتاتوری مذهبی در قبل از سیخرداد و دوم تجویز جازدن و بیغیرتی سیاسی نیروی پیشتاز در فردای سی خرداد، هر چند که این را صریح نگویند. اما مجاهدین با هشیاری انقلابی و مقاومت حماسی پاسخ واقعی را به ضرورتها دادهاند و همچنان که گفتند و باز هم میگویند سرنگونی، سرنگونی، سرنگونی.
رژیم بیشتر از آنکه شما تصورش را بکنید به تعادلقوای موجود و مسیر و تحولات و چشمانداز آن اشراف داشت از دو طریق: اول از طریق آنالیز نتایج انتخابات و رفراندومهای انجام شده توسط وزارت کشور. این کار بهوسیله دادن اطلاعات اولیه رأیگیری به کامپیوتر و بهکارگیری روشی بهنام محاسبه ”ضریب همبستگی ”انجام میشد که تشریح آن از حوصله این متن خارج است فقط بهطور کلی اشاره میکنم که به کمک آن درصد ترکیب نیروهای سیاسی در هر منطقه شهر و بسیاری اطلاعات دیگر با اعداد و ارقام محاسبه میشد. حتی بهسادگی حوزهیی که در آن تقلب عمده صورت گرفته بود بارز بود و از محاسبه رأی نهایی حذف میگردید.
ارگان دیگری که در آن مقطع مجوز انجام سنجش افکار را داشت واحد سنجش افکار دفتر رئیسجمهوری واقع در جنوب نخستوزیری بود که در اوایل سال 59 شروع بهکار کرد و با استخدام 50کارمند کارخود را گسترش داد. این ارگان با انجام سنجش افکار بهصورت علمی در کل تهران نتایج قابل اتکایی بهدست میآورد و آن را در منحنیها و نمودارهای سادهیی ارائه مینمود. در بهار سال 59 اولین نظرسنجی گسترده در تهران انجام گرفت در یک جامعه آماری 500نفره 140نفربهصورت واضح از رژیم جانبداری میکردند و 70نفر به مواضع سازمان مجاهدین سمپاتی قوی نشان میدادند (اعداد گرد شدهاند) سایر نفرات نظرات متفرقه و مواضع بینابینی داشتند. تعادل قوا دو بر یک به سود رژیم بود بهعلاوه اینکه نیروهای مردد طبعاً در سرفصلها به سود نیروی غالب تمایل میکردند. به عبارت دیگر رژیم 28درصد، سازمان مجاهدین 14درصد و نیروهای متفرقه و بینابینی 58در صد پایتخت را تشکیل میدادند.
اما در ادامه، نظرسنجیها که ماهانه و یا هر دو ماه یکبار انجام میشد تحولاتی را نشان میداد که در یک صفحه جمعبندی با دو نمودار خطی نمایش داده میشد. نمودار طرفداری از رژیم با شیب مشخص رو به نزول میرفت و هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران رو به صعود داشت. این نتایج برای کلیه مقامات رده اول رژیم فرستاده میشد و حتماً که یک نسخه هم برای ”بیت امام ”ارسال میگردید. این دو منحنی از شروع مهر ماه بهصورت افقی در آمد علت این بود که جنگ با عراق اذهان را بهسمت دشمن خارجی برده بود و هیچ تغییری در درصد نیروهای سیاسی مشاهده نمیشد. شاید اینکه خمینی میگفت جنگ نعمت است بخشی نیز بهدلیل همین منجمد کردن فضای سیاسی ایران بود. گوبلز وزیر تبلیغات هیتلر میگوید: ”ما نه به دوست بلکه نیاز به دشمن داریم. وقتی حکومت دچار ضعف مدیریتی و ناکارآمدی است حکومت باید برای مردم دشمن بتراشد. رمز موفقیت و ماندگاری در وضعیت جنگی و بحرانهاست. کشور که آرام شود مردم طلبکار حکومت میشوند“.
ازبهمن ماه 59 مجددا دو نمودار از حالت افقی خارج شدند این بار با شیبی تندتر، رژیم رو به افول و سازمان مجاهدین خلق رو به اعتلا. از فروردین 60 در تمام نظرسنجیها در جمعیت 9میلیونی تهران طرفداران رژیم بین 9 تا ده درصد نوسان میکرد که در وجه مغلوب قرار میگرفت و دیگر نیروهای بینابینی را هم نمیتوانست زیر چتر خود بگیرد.
اما مهمترین نکتهیی که میخواهم بگویم ایناست:
منحنی نزولی رژیم در روند طبیعی آن دوره بهصورتی بود که تا شهریور 60 طرفداران آن در تهران به کمتر از 4درصد میرسیدند اگر تجسم نمودار برایتان مشکل است حساب کنید که باکم کردن 5ماه انجماد سیاسی، حامیان رژیم در طی 7ماه از 28درصد به ۹.۵درصد کاهش یافته بود و حساب کنید که در طی 4ماه بعد از اردیبهشت 60 این درصد به چه رقمی سقوط میکرد. برای لحظاتی از دنیای اعداد و ارقام خارج میشوم معنی سیاسی 4درصد این بود که دیگررژیم در یک تظاهرات حکومتی نمیتوانست یک میدان بزرگ تهران را پرکند و حربه ”امت همیشه در صحنه ”که بهانه خمینی برای سرکوب مخالفان با پوش نظر اکثریت بود از دستش خارج میشد.
اگر مطلب را با خاطرهای از همکارم که بالاخره هم مجبور به ترک شغل و دیار خود شد شروع کردم برای این است که بدانید این نکات، حرفهای بعد از وقوع حوادث نیست و برآوردی بر اساس پایههای ریاضی و آماری بوده. گرچه امروز کماکان افتخار هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران را دارم ولی این مطلب را از موضع صرفاً فنی و تکنیکی مکتوب کردهام. واقعیت اینکه در مبنا مجاهدین با پایداری بر مواضع اصولی و با مقاومت جانانه خود رژیم را به این نقطه رسانده بودند ولی خمینی برای بقای خلافت منحوس خودش مجبور به خاتمه فاز سیاسی و گشودن آتش به تظاهرات سی خرداد بود. روند قضایا این را حکم میکرد چه سازمان مجاهدین میخواست و چه نمیخواست. پس کسانیکه مجاهدین را عامل خشونت و یا مسئول بسته شدن فضای سیاسی جامعه در سال 60 قلمداد میکنند در عمق به دو نکته توصیه مینمایند: اول سکوت و مماشات با دیکتاتوری مذهبی در قبل از سیخرداد و دوم تجویز جازدن و بیغیرتی سیاسی نیروی پیشتاز در فردای سی خرداد، هر چند که این را صریح نگویند. اما مجاهدین با هشیاری انقلابی و مقاومت حماسی پاسخ واقعی را به ضرورتها دادهاند و همچنان که گفتند و باز هم میگویند سرنگونی، سرنگونی، سرنگونی.
از: الف جمالی