علی لاریجانی رئیس مجلس ارتجاع در همایشی که روز دوشنبه 27آذر در تالار قدیمی مجلس شورای سابق برگزار شد، اعترافهای تکاندهندهیی به وضعیت داغان اقتصادی رژیم کرد و از جمله گفت:
«حدود ۳۸چالش است که حداقل ۱۵مورد آن چالشهای بزرگ است... نکتهٴ مهم این است که این چالشها طوری بههم تنیده شدهاند که حل تک موردی آنها (ممکن) نیست».
«مردم تصور نکنند کشور بودجه پر و پیمانی دارد... کل درآمدها بهزور به۳۰۰هزار میلیارد تومان میرسد، بودجه جاری کشور هم همین قدر است».
معنی روشن این حرفها این است که درآمدها، بهزور و بهزحمت تکافوی هزینههای جاری را میکند که البته بهطور واقعی پاسخگوی همان هزینههای جاری نیست، کما اینکه پرداخت حقوق و دستمزد کارکنان دولت و شرکتهای دولتی چند ماه چند ماه دچار تأخیر و وقفه میشود و بودجههای جاری وزارتخانههای خدماتی مانند آموزش و پرورش و بهداشت و درمان، به نرخ ثابت رو به کاهش دارند.
همچنین وقتی هزینههای جاری تمام بودجه را میبلعد، بدیهی است که هیچ بودجهیی برای امور عمرانی یا برای مقابله با عوارض و حوادث غیرمنتظره مانند زلزله باقی نمیماند و حرف آخر و همهٴ حرف هم اینکه «اداره کشور با این بودجه جاری امکانپذیر نیست».
اگر چه مدتی است که اشارهها و اعترافها بهوضعیت بهشدت وخیم اقتصادی بهیک امر جریانوار تبدیل شده و دیگر کسی را غافلگیر و متعجب نمیکند، اما اعتراف رئیس مجلس ارتجاع و یکی از سران سه قوه نظام که طی تمام سالهای اخیر عهدهدار بالاترین مناصب بوده، با اظهارنظر یک عضو مجلس ارتجاع یا یک کارشناس اقتصادی متفاوت است و حتی با اظهارات احمدینژاد نیز قابل مقایسه نیست؛ چرا که حرفها و فاشگوییهای احمدینژاد نیز بهعنوان کسی که 8سال رئیسجمهور نظام بوده، اگر چه بسیار جدی است، اما مدافعان وضع موجود میتوانند بگویند که او ژست اپوزیسیون بهخود گرفته و بهاصطلاح «سیاهنمایی» میکند؛ اما در مورد اعترافهای لاریجانی چه میتوان گفت؟ حرفهای او در هیچیک از دستگاههای تحلیلی مانند جنگ باندی، سیاهنمایی، تبلیغات انتخاباتی و امثالهم نمیگنجد. حرفهای او را بیشتر باید در چارچوب آماده کردن مردم برای مواجهه با تشدید وضعیت فشارهای معیشتی و بهخصوص موج گرانی سرسامآوری که پس از افزایش 50درصدی بنزین و سایر حاملهای انرژی در راه است، دید و همچنین پاسخ به اقشار مطالبهگر که رژیم نمیخواهد و نمیتواند پاسخی به خواستههای آنها بدهد؛ کما این که لاریجانی بین حرفهایش از جمله با اشاره بهوضعیت اسفناک بازنشستگان و اعتراضات آنها گفت: «صندوقهای بازنشستگی استعداد رفع مشکلات آنها را ندارند».
از سوی دیگر وضعیت چنان است که دیگر کتمان و پردهپوشی آن امکانپذیر نیست و هر کس هم که در این جهت تلاش کند، تنها خود را بیاعتبار میکند، کما اینکه اکنون روحانی چنین وضعی پیدا کرده و حتی در داخل باند خودش هم دیگر کسی او را جدی نمیگیرد، ادعاهایش تبدیل به جوک شده و در داخل باند خودش هم زمزمههای ما پشیمانیم تبدیل به فریاد شده است.
اما وجه سیاسی اعترافهای لاریجانی، خطابش به دلواپسان و پاسداران و دستجاتی است که کماکان بر طبل توخالی ابر قدرت منطقه میکوبند و هر گونه کوتاهآمدن در قبال شرایط جدید بینالمللی و منطقهیی را تحت عنوان خیانت و ذلت تخطئه میکنند. لاریجانی با کنار زدن پرده از گوشههایی از وضعیت داغان اقتصادی میخواهد به آنها تفهیم کند که وضعیت بسا خرابتر از تصور آنهاست و با این وضعیت «اداره کشور امکانپذیر نیست»؛ و نهایتاً اینکه چارهیی نداریم جز اینکه جامهای زهر سهگانه را مثل جامزهر اتمی سر بکشیم.
اما حرف دلواپسان هم جدی است؛ اینکه اگر به جامهای زهر سهگانه هم تن بدهیم، آیا تضمینی برای حل مسائل و بحران اقتصادی وجود دارد؟ مگر نه آن که در مورد برجام و تندادن بهزهر هستهیی هم روحانی وعده نمیداد که اگر برجام امضا شود «تحریمها بالمره رفع خواهد شد» در حالی که چنین اتفاقی نیفتاد و آنچه هم که لغو شده بود، دوباره برگشت یا دارد برمیگردد.
واقعیت این است که چنتهٴ لاریجانی و همهٴ کسانی که به اوضاع داغان اقتصادی اعتراف میکنند، از هرگونه راهحلی بهکلی خالی است و آنها جز مشتی لفاظی و کلیگویی، حرفی برای گفتن ندارند.
لاریجانی میگوید: «باید خودمان را با این مشکلات مواجه کنیم و این مشکلات را خوب فهمیده و برای آن راهحل ارائه دهیم که دولت باید در این زمینه همکاری کند».
پاسدار شمخانی هم میگوید: «راه برونرفت از شرایط اقتصادی موجود کشور، اقدام جهادی و عمل به سیاستهای اقتصاد مقاومتی است... کاهش سطح تشریفات، مبارزه با فساد، و ارتباط تنگاتنگ با مردم ضامن تداوم ارتباط سازنده مردم با کارگزاران نظام است».
آش چنان شور است که آدم بیخاصیتی مانند عارف سردمدار فراکسیون اصلاحطلبان قلابی در مجلس ارتجاع هم میگوید: «رفع مشکلات مردم با شعار میسر نمیشود. مردم دیگر از شعار خسته شدهاند» و یک سایت حکومتی (عصر ایران ـ 27آذر) هم بهفغان آمده که «یکی از مشکلات مهم کشور، حرف زدن زیاد مسئولان است. مسئولانی که میدانند کشور مشکل دارد. فساد وجود دارد. نظارت ضعیف است و... حرف را تعطیل کنند و به حل مشکلات کشور بپردازند».
اما در یک نگاه جدیتر، مگر حل مشکلات از این جماعت برمیآید؟ هرگز! بهیک دلیل ساده، قبل از اینکه مسأله ماهیت باندهای مافیایی حاکم مطرح باشد، تقریباً همه باندهای رژیم بر سر این واقعیت اتفاقنظر دارند که در میان بحرانها و چالشها، ابر چالش اصلی فساد است؛ و حالا پیدا کنید آن کسی را که میخواهد با فساد مبارزه کند! آن کسی که باید زنگوله را بهگردن گربهٴ فساد بیندازد کیست؟ کیست که نداند رأس فساد خود خامنهای بهعنوان شخص اول نظام استبداد مطلقه ولایت فقیه است.
از همین رو چالشهای گریبانگیر این نظام فاسد دیکتاتوری بهطور ارگانیک با فساد و دیکتاتوری گره خورده است بههمین یک دلیل، هیچ بحرانی در این رژیم مطلقاً راهحل ندارد.
«حدود ۳۸چالش است که حداقل ۱۵مورد آن چالشهای بزرگ است... نکتهٴ مهم این است که این چالشها طوری بههم تنیده شدهاند که حل تک موردی آنها (ممکن) نیست».
«مردم تصور نکنند کشور بودجه پر و پیمانی دارد... کل درآمدها بهزور به۳۰۰هزار میلیارد تومان میرسد، بودجه جاری کشور هم همین قدر است».
معنی روشن این حرفها این است که درآمدها، بهزور و بهزحمت تکافوی هزینههای جاری را میکند که البته بهطور واقعی پاسخگوی همان هزینههای جاری نیست، کما اینکه پرداخت حقوق و دستمزد کارکنان دولت و شرکتهای دولتی چند ماه چند ماه دچار تأخیر و وقفه میشود و بودجههای جاری وزارتخانههای خدماتی مانند آموزش و پرورش و بهداشت و درمان، به نرخ ثابت رو به کاهش دارند.
همچنین وقتی هزینههای جاری تمام بودجه را میبلعد، بدیهی است که هیچ بودجهیی برای امور عمرانی یا برای مقابله با عوارض و حوادث غیرمنتظره مانند زلزله باقی نمیماند و حرف آخر و همهٴ حرف هم اینکه «اداره کشور با این بودجه جاری امکانپذیر نیست».
اگر چه مدتی است که اشارهها و اعترافها بهوضعیت بهشدت وخیم اقتصادی بهیک امر جریانوار تبدیل شده و دیگر کسی را غافلگیر و متعجب نمیکند، اما اعتراف رئیس مجلس ارتجاع و یکی از سران سه قوه نظام که طی تمام سالهای اخیر عهدهدار بالاترین مناصب بوده، با اظهارنظر یک عضو مجلس ارتجاع یا یک کارشناس اقتصادی متفاوت است و حتی با اظهارات احمدینژاد نیز قابل مقایسه نیست؛ چرا که حرفها و فاشگوییهای احمدینژاد نیز بهعنوان کسی که 8سال رئیسجمهور نظام بوده، اگر چه بسیار جدی است، اما مدافعان وضع موجود میتوانند بگویند که او ژست اپوزیسیون بهخود گرفته و بهاصطلاح «سیاهنمایی» میکند؛ اما در مورد اعترافهای لاریجانی چه میتوان گفت؟ حرفهای او در هیچیک از دستگاههای تحلیلی مانند جنگ باندی، سیاهنمایی، تبلیغات انتخاباتی و امثالهم نمیگنجد. حرفهای او را بیشتر باید در چارچوب آماده کردن مردم برای مواجهه با تشدید وضعیت فشارهای معیشتی و بهخصوص موج گرانی سرسامآوری که پس از افزایش 50درصدی بنزین و سایر حاملهای انرژی در راه است، دید و همچنین پاسخ به اقشار مطالبهگر که رژیم نمیخواهد و نمیتواند پاسخی به خواستههای آنها بدهد؛ کما این که لاریجانی بین حرفهایش از جمله با اشاره بهوضعیت اسفناک بازنشستگان و اعتراضات آنها گفت: «صندوقهای بازنشستگی استعداد رفع مشکلات آنها را ندارند».
از سوی دیگر وضعیت چنان است که دیگر کتمان و پردهپوشی آن امکانپذیر نیست و هر کس هم که در این جهت تلاش کند، تنها خود را بیاعتبار میکند، کما اینکه اکنون روحانی چنین وضعی پیدا کرده و حتی در داخل باند خودش هم دیگر کسی او را جدی نمیگیرد، ادعاهایش تبدیل به جوک شده و در داخل باند خودش هم زمزمههای ما پشیمانیم تبدیل به فریاد شده است.
اما وجه سیاسی اعترافهای لاریجانی، خطابش به دلواپسان و پاسداران و دستجاتی است که کماکان بر طبل توخالی ابر قدرت منطقه میکوبند و هر گونه کوتاهآمدن در قبال شرایط جدید بینالمللی و منطقهیی را تحت عنوان خیانت و ذلت تخطئه میکنند. لاریجانی با کنار زدن پرده از گوشههایی از وضعیت داغان اقتصادی میخواهد به آنها تفهیم کند که وضعیت بسا خرابتر از تصور آنهاست و با این وضعیت «اداره کشور امکانپذیر نیست»؛ و نهایتاً اینکه چارهیی نداریم جز اینکه جامهای زهر سهگانه را مثل جامزهر اتمی سر بکشیم.
اما حرف دلواپسان هم جدی است؛ اینکه اگر به جامهای زهر سهگانه هم تن بدهیم، آیا تضمینی برای حل مسائل و بحران اقتصادی وجود دارد؟ مگر نه آن که در مورد برجام و تندادن بهزهر هستهیی هم روحانی وعده نمیداد که اگر برجام امضا شود «تحریمها بالمره رفع خواهد شد» در حالی که چنین اتفاقی نیفتاد و آنچه هم که لغو شده بود، دوباره برگشت یا دارد برمیگردد.
واقعیت این است که چنتهٴ لاریجانی و همهٴ کسانی که به اوضاع داغان اقتصادی اعتراف میکنند، از هرگونه راهحلی بهکلی خالی است و آنها جز مشتی لفاظی و کلیگویی، حرفی برای گفتن ندارند.
لاریجانی میگوید: «باید خودمان را با این مشکلات مواجه کنیم و این مشکلات را خوب فهمیده و برای آن راهحل ارائه دهیم که دولت باید در این زمینه همکاری کند».
پاسدار شمخانی هم میگوید: «راه برونرفت از شرایط اقتصادی موجود کشور، اقدام جهادی و عمل به سیاستهای اقتصاد مقاومتی است... کاهش سطح تشریفات، مبارزه با فساد، و ارتباط تنگاتنگ با مردم ضامن تداوم ارتباط سازنده مردم با کارگزاران نظام است».
آش چنان شور است که آدم بیخاصیتی مانند عارف سردمدار فراکسیون اصلاحطلبان قلابی در مجلس ارتجاع هم میگوید: «رفع مشکلات مردم با شعار میسر نمیشود. مردم دیگر از شعار خسته شدهاند» و یک سایت حکومتی (عصر ایران ـ 27آذر) هم بهفغان آمده که «یکی از مشکلات مهم کشور، حرف زدن زیاد مسئولان است. مسئولانی که میدانند کشور مشکل دارد. فساد وجود دارد. نظارت ضعیف است و... حرف را تعطیل کنند و به حل مشکلات کشور بپردازند».
اما در یک نگاه جدیتر، مگر حل مشکلات از این جماعت برمیآید؟ هرگز! بهیک دلیل ساده، قبل از اینکه مسأله ماهیت باندهای مافیایی حاکم مطرح باشد، تقریباً همه باندهای رژیم بر سر این واقعیت اتفاقنظر دارند که در میان بحرانها و چالشها، ابر چالش اصلی فساد است؛ و حالا پیدا کنید آن کسی را که میخواهد با فساد مبارزه کند! آن کسی که باید زنگوله را بهگردن گربهٴ فساد بیندازد کیست؟ کیست که نداند رأس فساد خود خامنهای بهعنوان شخص اول نظام استبداد مطلقه ولایت فقیه است.
از همین رو چالشهای گریبانگیر این نظام فاسد دیکتاتوری بهطور ارگانیک با فساد و دیکتاتوری گره خورده است بههمین یک دلیل، هیچ بحرانی در این رژیم مطلقاً راهحل ندارد.