در سپتامبر ۲۰۱۷، اجلاس عمومی سازمان مللمتحد روز نهم دسامبر را بهعنوان «روز بینالمللی ارج گذاری و کرامت به قربانیان جنایت قتلعام و پیشگیری از این جنایت» نامگذاری کرد.
مطابق قوانین بینالمللی، نسلکُشی چه در زمان صلح باشد چه در زمان جنگ، یک جنایت است. یعنی وضعیتی که یک کشور در آن قرار گرفته توجیهی برای نسلکُشی فراهم نمیکند.
۹دسامبر سالگرد تصویب کنوانسیون سال 1948 است که برای پیشگیری و مجازات جنایات نسلکُشی به تصویب جامعه بینالمللی رسید و به نام «کنوانسیون نسلکُشی» شناخته میشود.
مطابق تعریف بند دوم کنوانسیون، هر یک از اعمال زیر به قصد نابودی کل یا بخشی از یک گروه مذهبی، نژادی یا قومی، «نسلکُشی» شناخته میشود:
کشتن اعضای گروه، آسیب جسمی یا روانی به اعضای گروه، تحمیل ارادی شرایطی در زندگی گروه، خواه در کل یا در جزء، که منتهی به نابودی جسمی آنان شود.
توطئه به قصد نسلکُشی، ترغیب و تشویق مستقیم و عمومی برای نسلکُشی، اقدام به ارتکاب نسلکُشی، همدستی و همکاری در نسلکُشی.
و بند چهارم هر فردی که مجری دستور باشد یا مقامی که طبق قانون اساسی مسئولیتی در سطح حاکمیت و اداره کشور دارد در صورت وقوع نسلکُشی مسئولیت قانونی دارد.
در 100سال اخیر جهان شاهد چندین قتلعام بر علیه بشریت بود. هیچکدام اتفاقی نبود. کشتار ارامنه در سال 1915، قتلعام یهودیان (هولوکاست) در خلال جنگ جهانی دوم، قتلعام رواندا در سال 1994 که بیش از 800000تن از قوم توتسی قتلعام شدند.
اما بزرگترین قتلعام زندانیان سیاسی جهان بعد از جنگ جهانی دوم در ایران در سال 1988 توسط ملاهای ایران بهوقوع پیوست.
قاضی جفری رابرتسون، حقوقدان سرشناس انگلیسی، این کشتارها را در تاریخ رویدادهای هولناک پس از جنگ جهانی دوم، قابل مقایسه با کشتار سال ۱۳۷۴شمسی در شهر «سربرنیتسا» یوگسلاوی دانسته و حتی حسابگریهای بیرحمانهٴ رهبران جمهوری اسلامی را جنایت بارتر از عاملان کشتار در سربرنیکا توصیف کرده است. (1)
زندانیان سیاسی که در دستههای چند نفره بدار آویخته شدند، عموماً در گورهای جمعی بینام و نشان و با لباس به خاک سپرده شده و محل دفن اکثر آنان کماکان برای خانوادهها مجهول مانده است. این کشتار از لحاظ کمیت بزرگترین کشتار در زندانهای جمهوری اسلامی در دهه شصت در ایران محسوب میشود. (2)
خمینی از سال 1360 به بعد مترصد فرصتی بود که زندانیان سیاسی را نابود کند. او در سال 1360 بارها گروههای مختلف زندانیان سیاسی را در گروههای 150، 100، 200 و حتی 400نفری اعدام کرده یا بدارآویخت یا زیر شکنجه کشت.
موضوع این بود که بین خمینی و مجاهدین هیچوقت مدارایی وجود نداشت خمینی میدانست که مجاهدین با اعدام، شکنجه و کشتار کوتاه نمیآیند بنابراین تنها راه را کشتار همه مجاهدین میدانست.
رژیم خمینی از همان سالهای اول با گروگانگیری و جنگافروزی و شعار جنگ تا رفع فتنه در عالم بنای اختناق و آزار و دستگیری و اعدام جوانان و دانشجویان و دانشآموزان و... را برداشت و مجاهدین که با شعار صلح و آزادی وارد میدان شده بودند نمیتوانستند با ماهیت پلید خمینی و رژیمش کنار بیایند و تسلیم ارادهاش شوند.
بنابراین گذشت زمان هرچه بیشتر این دوجبهه «مجاهدین» و «خمینی» را روبهروی هم قرار میداد.
هواداران مجاهدین در جامعه و بعد در زندان هر روز مورد حقد و کینه و شکنجه و اعدام مزدوران رژیم قرار میگرفتند و خمینی هم که میدانست مجاهدین هرگز مرعوب و تسلیم او نمیشوند، هر روز داغ و درفش و طناب دار بیشتری را آماده میکرد.
خمینی تا سال 62 تا توانست از مجاهدین و دیگر گروههای سیاسی ضد رژیم اعدام کرد اما از آن به بعد بهعلت کارزارهای گسترده جهانی علیه شکنجه و اعدام در زندانها دستش بستهتر شد.
اما بهعلت مقاومت زندانیان از سال 66 زمینه این نسلکشی را در زندانها فراهم کرد. در طول این سالها بخش بزرگی از زندانیان سیاسی در سلولهای انفرادی و شرایط بسیار دشوار قرار داشتند و بازجویان به بهانههای مختلف سعی میکردند زمینه اعدامها را آماده کنند.
بعد از شکست خفتبار خمینی در جنگ ایران و عراق در تاریخ 27تیر 1367 خمینی قطعنامه 598سازمان ملل متحد، در مورد آتشبس در جنگ را پذیرفت.
خمینی اعلام کرد که جامزهرآتشبس را پذیرفته و بعد علت آن را میگوید اما هرگز نگفت. وی در پیامی گفت:
«... قبول این مسأله برای من، از زهرکشندهتر است تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود از هر آنچه گفتم، گذشته و اگر آبرویی داشتم، با خدا معامله کردهام.» (3)
شکست رژیم در جنگ که تمام سیاستهای فریبکارانه و سرکوبها و بحرانهای اجتماعی را پشت آن مخفی میکرد امداد الهی بود که دیگر از دست داده بود.
خمینی قبل از آن مستمر میگفت جنگ اگر 20سال طول بکشد ادامه خواهد داد. تا آخرین خانه در تهران خواهد جنگید... اما با پذیرش آتشبس بادکنکش ترکید.
او که تمام بحرانهای جامعه مانند فقر، گرانی، اعتیاد، مسکن، جوانان... را با جنگ توجیه میکرد و سرکوب اقلیتهای مذهبی و شکنجه و اعدام مخالفان را در زیر پوش جنگ انجام میداد دیگر این امکان را از دست داده بود. میلیونها کشته و مجروح و معلول محصول جنگ ضدبشری او با عراق بود. دهها شهر و صدها کارخانه در کشور نابود شده و پول و سرمایه و همه اندوختهها و جوانی مردم در تنور جنگ سوخت. نارضایتی از رژیم و سرکوب و سربازکردن بحرانهای اجتماعی و اقتصادی در تقدیر بود و خمینی باید چارهای میاندیشید.
او بهخوبی میدانست که اعتراضات اجتماعی که پایههای صنفی و اقتصادی دارد در نبود «نعمت الهی جنگ» براحتی قابل سرکوب کردن نیست و باید با ایجاد بحرانی جدید مانع از بحرانهای اجتماعی شود.
دوربین خمینی زندانها را نشان میداد.
از نظر خمینی لحظه تاریخی فرا رسیده بود و باید نسل مجاهدین را در زندانها نابود میکرد.
خمینی خواست چنان زهر چشمی بگیرد که مردم عادی و عناصر اجتماعی جرأت نطق کشیدن نداشته باشند!. او همچنین باید پاسخ پاسداران و مزدوران و بسیجیانی که در دوران جنگ رشد و نمو داشته و اکنون بیمصرف شده بودند بدهد.
خمینی میخواست ثابت کند با پذیرش آتشبس، پروبال سپاه و بسیج و نیروهای امنیتی و سرکوب رژیم قیچی نمیشود پس فرمان قتلعام زندانیان سیاسی را صادر کرد.
او میخواست با این کار علاوه بر مجاهدین زندان، هوادارانشان را در داخل و خارج کشور ناامید و متلاشی کند. در آنها فضای ناامیدی از مبارزه و حزن ناشی از دست دادن دوستان و یارانشان را بکارد و این یاس و بیآیندگی را در مردم و مقاومت هم تزریق کند.
اما در عمل مقاومت و پایداری 30هزار زندانی سیاسی که جانشان را فدای آرمان آزادی کردند خود بالاترین انگیزه برای مجاهدین و بسیاری از کسانی شد که بعدها به مجاهدین پیوستند.
پیام سربدارشدگان، پایداری تا آخرین لحظه، ایستادگی تا محقق کردن سرنگونی و بستری برای جذب هزاران جوان آزادیخواه به مبارزه با رژیم خمینی بود.
سعید صداقت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-خبرگزاری هرانا 4شهریور 1390
2-خبرگزاری هرانا 4شهریور 1390
3-پایگاه اطلاعرسانی حوزه 31تیر-1367.
مطابق قوانین بینالمللی، نسلکُشی چه در زمان صلح باشد چه در زمان جنگ، یک جنایت است. یعنی وضعیتی که یک کشور در آن قرار گرفته توجیهی برای نسلکُشی فراهم نمیکند.
۹دسامبر سالگرد تصویب کنوانسیون سال 1948 است که برای پیشگیری و مجازات جنایات نسلکُشی به تصویب جامعه بینالمللی رسید و به نام «کنوانسیون نسلکُشی» شناخته میشود.
مطابق تعریف بند دوم کنوانسیون، هر یک از اعمال زیر به قصد نابودی کل یا بخشی از یک گروه مذهبی، نژادی یا قومی، «نسلکُشی» شناخته میشود:
کشتن اعضای گروه، آسیب جسمی یا روانی به اعضای گروه، تحمیل ارادی شرایطی در زندگی گروه، خواه در کل یا در جزء، که منتهی به نابودی جسمی آنان شود.
توطئه به قصد نسلکُشی، ترغیب و تشویق مستقیم و عمومی برای نسلکُشی، اقدام به ارتکاب نسلکُشی، همدستی و همکاری در نسلکُشی.
و بند چهارم هر فردی که مجری دستور باشد یا مقامی که طبق قانون اساسی مسئولیتی در سطح حاکمیت و اداره کشور دارد در صورت وقوع نسلکُشی مسئولیت قانونی دارد.
در 100سال اخیر جهان شاهد چندین قتلعام بر علیه بشریت بود. هیچکدام اتفاقی نبود. کشتار ارامنه در سال 1915، قتلعام یهودیان (هولوکاست) در خلال جنگ جهانی دوم، قتلعام رواندا در سال 1994 که بیش از 800000تن از قوم توتسی قتلعام شدند.
اما بزرگترین قتلعام زندانیان سیاسی جهان بعد از جنگ جهانی دوم در ایران در سال 1988 توسط ملاهای ایران بهوقوع پیوست.
قاضی جفری رابرتسون، حقوقدان سرشناس انگلیسی، این کشتارها را در تاریخ رویدادهای هولناک پس از جنگ جهانی دوم، قابل مقایسه با کشتار سال ۱۳۷۴شمسی در شهر «سربرنیتسا» یوگسلاوی دانسته و حتی حسابگریهای بیرحمانهٴ رهبران جمهوری اسلامی را جنایت بارتر از عاملان کشتار در سربرنیکا توصیف کرده است. (1)
زندانیان سیاسی که در دستههای چند نفره بدار آویخته شدند، عموماً در گورهای جمعی بینام و نشان و با لباس به خاک سپرده شده و محل دفن اکثر آنان کماکان برای خانوادهها مجهول مانده است. این کشتار از لحاظ کمیت بزرگترین کشتار در زندانهای جمهوری اسلامی در دهه شصت در ایران محسوب میشود. (2)
خمینی از سال 1360 به بعد مترصد فرصتی بود که زندانیان سیاسی را نابود کند. او در سال 1360 بارها گروههای مختلف زندانیان سیاسی را در گروههای 150، 100، 200 و حتی 400نفری اعدام کرده یا بدارآویخت یا زیر شکنجه کشت.
موضوع این بود که بین خمینی و مجاهدین هیچوقت مدارایی وجود نداشت خمینی میدانست که مجاهدین با اعدام، شکنجه و کشتار کوتاه نمیآیند بنابراین تنها راه را کشتار همه مجاهدین میدانست.
رژیم خمینی از همان سالهای اول با گروگانگیری و جنگافروزی و شعار جنگ تا رفع فتنه در عالم بنای اختناق و آزار و دستگیری و اعدام جوانان و دانشجویان و دانشآموزان و... را برداشت و مجاهدین که با شعار صلح و آزادی وارد میدان شده بودند نمیتوانستند با ماهیت پلید خمینی و رژیمش کنار بیایند و تسلیم ارادهاش شوند.
بنابراین گذشت زمان هرچه بیشتر این دوجبهه «مجاهدین» و «خمینی» را روبهروی هم قرار میداد.
هواداران مجاهدین در جامعه و بعد در زندان هر روز مورد حقد و کینه و شکنجه و اعدام مزدوران رژیم قرار میگرفتند و خمینی هم که میدانست مجاهدین هرگز مرعوب و تسلیم او نمیشوند، هر روز داغ و درفش و طناب دار بیشتری را آماده میکرد.
خمینی تا سال 62 تا توانست از مجاهدین و دیگر گروههای سیاسی ضد رژیم اعدام کرد اما از آن به بعد بهعلت کارزارهای گسترده جهانی علیه شکنجه و اعدام در زندانها دستش بستهتر شد.
اما بهعلت مقاومت زندانیان از سال 66 زمینه این نسلکشی را در زندانها فراهم کرد. در طول این سالها بخش بزرگی از زندانیان سیاسی در سلولهای انفرادی و شرایط بسیار دشوار قرار داشتند و بازجویان به بهانههای مختلف سعی میکردند زمینه اعدامها را آماده کنند.
بعد از شکست خفتبار خمینی در جنگ ایران و عراق در تاریخ 27تیر 1367 خمینی قطعنامه 598سازمان ملل متحد، در مورد آتشبس در جنگ را پذیرفت.
خمینی اعلام کرد که جامزهرآتشبس را پذیرفته و بعد علت آن را میگوید اما هرگز نگفت. وی در پیامی گفت:
«... قبول این مسأله برای من، از زهرکشندهتر است تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود از هر آنچه گفتم، گذشته و اگر آبرویی داشتم، با خدا معامله کردهام.» (3)
شکست رژیم در جنگ که تمام سیاستهای فریبکارانه و سرکوبها و بحرانهای اجتماعی را پشت آن مخفی میکرد امداد الهی بود که دیگر از دست داده بود.
خمینی قبل از آن مستمر میگفت جنگ اگر 20سال طول بکشد ادامه خواهد داد. تا آخرین خانه در تهران خواهد جنگید... اما با پذیرش آتشبس بادکنکش ترکید.
او که تمام بحرانهای جامعه مانند فقر، گرانی، اعتیاد، مسکن، جوانان... را با جنگ توجیه میکرد و سرکوب اقلیتهای مذهبی و شکنجه و اعدام مخالفان را در زیر پوش جنگ انجام میداد دیگر این امکان را از دست داده بود. میلیونها کشته و مجروح و معلول محصول جنگ ضدبشری او با عراق بود. دهها شهر و صدها کارخانه در کشور نابود شده و پول و سرمایه و همه اندوختهها و جوانی مردم در تنور جنگ سوخت. نارضایتی از رژیم و سرکوب و سربازکردن بحرانهای اجتماعی و اقتصادی در تقدیر بود و خمینی باید چارهای میاندیشید.
او بهخوبی میدانست که اعتراضات اجتماعی که پایههای صنفی و اقتصادی دارد در نبود «نعمت الهی جنگ» براحتی قابل سرکوب کردن نیست و باید با ایجاد بحرانی جدید مانع از بحرانهای اجتماعی شود.
دوربین خمینی زندانها را نشان میداد.
از نظر خمینی لحظه تاریخی فرا رسیده بود و باید نسل مجاهدین را در زندانها نابود میکرد.
خمینی خواست چنان زهر چشمی بگیرد که مردم عادی و عناصر اجتماعی جرأت نطق کشیدن نداشته باشند!. او همچنین باید پاسخ پاسداران و مزدوران و بسیجیانی که در دوران جنگ رشد و نمو داشته و اکنون بیمصرف شده بودند بدهد.
خمینی میخواست ثابت کند با پذیرش آتشبس، پروبال سپاه و بسیج و نیروهای امنیتی و سرکوب رژیم قیچی نمیشود پس فرمان قتلعام زندانیان سیاسی را صادر کرد.
او میخواست با این کار علاوه بر مجاهدین زندان، هوادارانشان را در داخل و خارج کشور ناامید و متلاشی کند. در آنها فضای ناامیدی از مبارزه و حزن ناشی از دست دادن دوستان و یارانشان را بکارد و این یاس و بیآیندگی را در مردم و مقاومت هم تزریق کند.
اما در عمل مقاومت و پایداری 30هزار زندانی سیاسی که جانشان را فدای آرمان آزادی کردند خود بالاترین انگیزه برای مجاهدین و بسیاری از کسانی شد که بعدها به مجاهدین پیوستند.
پیام سربدارشدگان، پایداری تا آخرین لحظه، ایستادگی تا محقق کردن سرنگونی و بستری برای جذب هزاران جوان آزادیخواه به مبارزه با رژیم خمینی بود.
سعید صداقت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-خبرگزاری هرانا 4شهریور 1390
2-خبرگزاری هرانا 4شهریور 1390
3-پایگاه اطلاعرسانی حوزه 31تیر-1367.