کدام خاطره زخمی نیست؟ کدام سپیده ابری نیست؟ کدام حوصله را تاب تحمل ۴۰سال بیقانونی و افسارگسیختگی در عرصه سیاست و اجتماع و قضا و حکومت مانده است؟
کدام ایرانی است که لبریز از خاطرههای زخمی در سلطهگری آخوندها نباشد؟
در استمرار این سلطهگری مطلقه، کدام بامداد و سپیدهیی در آفاق ایرانزمین تیرهگون و ابری نبوده است؟
«خانهام ابریست
یکسره روی زمین ابریست با آن...» (نیمایوشیج)
تصویرهایی که در بالا آمد را با قیام و تظاهرات سراسری اخیر در ایران پیوند بزنید تا خلاصه و چکیدهیی ناچیز از واقعیت ۴۰سال حکم و قضا و حکومت در نظام ولایت فقیه را در آینهٴ آن بهتر ببینید. در آینهٴ حکومتی که به هیچ ایرانی پاسخگو نیست. خود را نمایندة خدا بر زمین معرفی میکند و هیچ وظیفهیی در قبال مردم و حتی «امت» پیرو خویش هم احساس نمیکند.
ریشه ابهامات و شقاوتها در باغچه حیاط ولایت فقیه
در روزهای قیام و شعلههای پراکندهٴ آن، به مرگهای مشکوک و خودکشی شدههای مرسوم در دستگاه قضایی نظام آخوندها برمیخوریم. مرگها و خودکشیشدههایی که پسآمد قیام و تظاهرات سراسری دی ماه ایران هستند. آنچه به نظام و بهاصطلاح قضاییهاش برمیگردد، همه تلاشش این است که این قتلها را هم مثل اعدام در خیابان و کوی و بازار، امری روزمره و عادی و طبیعی و روال زندگی در ایران جلوه دهد تا در اذهان مردم جا بیندازد.
دستگاه قضایی حکومت ولایت فقیه با تنها کار و وظیفهیی که سنخیت و قرابت ندارد، امر قضا بر مبنای تعریف و قوانین متعارف آن ـ حتی مطابق قوانین مصوب خودشان ـ میباشد. علت آن هم این است که همهچیز و همه امور ریز و درشت کشور از منافع «اوجب واجبات» یعنی حکومت و نیز صلاحدید ولایت فقیه چیده و تراز میشود.
از این رو بوده و میباشد که از روز نخست بنیانگذاری اصل ولایت فقیه توسط خمینی، این حکومت به هیچ شهروند و گروه و قشر و تابع و ذیحیاتی در ایران، پاسخ نداده و نمیدهد. از همان ماههای اول سلطه خمینی و زیر پا گذاشتن قولش به مردم که «یک طلبه هستم و میروم در قم...» تا همین الآن، این حکومت در قبال افسارگسیختهترین جنایتهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی، بینالمللی و فرهنگی به هیچ مرجع و احدی جواب نداده و وقعی ننهاده است.
جوانان قیام را در خیابانها شناسایی کرده و عکسشان میگیرند؛ سپس به شیوه راهزنان و آدمربایان، آنها را در خیابان یا در خانههایشان میربایند و به خانههای امن و بازداشتگاههای غیررسمی میبرند. سپس چند روز در میان، پیکر یکی از این زندانیان در گوشه و کنار شهر یا رودخانه پیدا میشود. معلوم هم نیست که کی اینها را کشته و با چه پشتیبانی و تضمین حکومتی، اجساد جوانان را این ور و آن ور پخش میکنند. این شیوه کار دستگاه قضایی آخوندی از دهه ۶۰در قبال زندانیان سیاسی گروهها و احزاب وجود داشته، در دهه ۷۰در قبال روشنفکران و نویسندگان به شیوه زنجیرهیی ادامه یافته، در دهه ۸۰در قبال قیام جوانان و زنان استمرار پیدا کرد و حالا هم در قیام سراسری دو هفته اول دی ۹۶جریان روزمره شده است.
سه قوه هماهنگ در جنایت
واقعیت این است که دستگاه ولایت فقیه در امر جنایت ـ چه در اندیشه و چه در کردار ـ کاملاً یکدست است. دست باز داشتن در جنایت و لاپوشانی و مسئولیت آن را نپذیرفتن، در هر سه قوه اجرایی و مقننه و قضاییهٴ حکومت ولایت فقیه هماهنگ شده است. هیچ قوهیی پاسخگوی مردم نیست؛ چرا که بر مبنای دموکراسی و بهرسمیت شناختن نظر و رأی و افکار اجتماع انسانی بنیاد گذاشته نشده است. تخم چنین نهال غیرپاسخگو و سرشار از استعداد و اجرای جنایت را خود خمینی کاشت. خمینی با دونترین لایههای لمپنصفت چماقدار و قمهکش حزباللهی، مخالفانش را که حتی ملتزم به قانون اساسی و مبارزه مسالمتآمیز بودند، در روز روشن و جلو چشم مردم میکشت و مجروح میکرد و به زندان میانداخت و شکنجه میکرد؛ سپس با وقاحت و بیشرمی و دجالگرانه میگفت «اینها خودشان، خودشان را میسوزانند و شکنجه میکنند»! و این دستورالعملی شد برای سیره و روش کار دستگاه قضاییهٴ حکومت ولایت فقیه.
بنبستی ریشه کرده در یک اصل ضدبشری
در چهل سال گذشته این روش ثابت در قبال مرگهای مشکوک در ایران بوده است. هرگز هم حتی یک مورد آن تعیین تکلیف نشد و به سرانجام نرسید. خامنهای و دولتهای قسم خورده به ولایت فقیه هم هرگز به یک مورد از مطالبات و فریاد و افغان و دادخواهی مردم، جواب نداده و رسیدگی نکردهاند. مطالبات مشروع و قانونی و مسالمتآمیز غارتشدگان و مالباختگان در قریب دو سال گذشته، هرگز به سرانجام نرسیده است؛ تا چه رسد به مطالبات سیاسی و خونخواهی هزاران قتلعام شده در چهل سال گذشته! خامنهای برای آنکه اعتراف نکند که تمام پول و سرمایهٴ مردم ایران را از بانکها دزدیده و غارت کرده تا خرج پاسداران و سوریه و یمن و حزبالله و...کند، تمام رطب و یابسها و رمل و اسطرلابهای دجالگری آخوندنی را خرج میکند تا حقیقتاً به هیچ طلب و خواستهیی پاسخ نداده و رسیدگی نکند. خودش هم خوب میداند که پلها را خراب کرده و راه و درمانی برایش نمانده است.
آخرین نمونهٴ مشکوک و پر از ابهام که داد مردم ایران را درآورده است، ماجرای آتش گرفتن کشتی «سانچی» و غرق شدن و جان باختن جانگداز قریب ۳۲شهروند و دریانورد بیپناه و بیگناه ایرانی است. هیچ مسئولی از این حادثه هیچ ارزیابی مشخص نداده است. این همه حرفهای ضد و نقیضی که از ابتدای این حادثه مطرح شده است از زنده بودن کادر کشتی سوچی، تا کشته شدن همه آنها در همان دقایق اول انفجار، از بیتفاوتی اولیه تا فرستادن نیروی رزمی تکاور! تنها بر ابهامات افزوده است. بعد هم طبق معمول یک کمیته حقیقتیاب و.... و بعد بینتیجه ماندن همه بررسیها!
چهل سال حکومت در نعرههای نفرین مادران
این است چهرهٴ واقعی حکومتی بنا شده بر اندیشه و کرداری جنایتپیشه و جنایتپرور و غیرپاسخگو در رفتار و کردارش با مردم و دنیا. تردیدی نیست که تمام مرگهای مشکوک زندانیان قیام که در این روزها شاهدیم، زیر سر دستگاه یکپارچه در جنایت قوه قضاییهٴ زیر نظر خامنهای است. اینها شیوههای رعبافکنی و تیره کردن چشماندازها توسط اتحاد دستگاه قضایی و تبلیغاتی نظام ولایت فقیه است. اما چه میتوان کرد که نه در دهه ۶۰هستیم و نه دهه ۷۰و حتی ۸۰. بهراستی که آن سبوی دجالیت و رعبافکنی و توتالیتاریسم فکری و اجرایی خمینی و خامنهای و چماقداران موتورسوار و آدمکشان حرفهیی نظام ولایت فقیه، شکسته است. قیام سراسری مردم ـ بهخصوص نسل جوان و زنان قهرمان ـ آنچنان طلسم ولایت فقیه را شکسته است که در عصر ارتباطات و همافزایی مطالبات اجتماعی و سیاسی و صنفی، دیگر این حناهای رنگ باختة خودکشی در زندانها، افاقة بنبست لاعلاج حاکمیت آخوندی نیست. مردم ایران از این فازها و گردنهها و بسا بیشتر از اینش، نسبت به حکومت ولایت فقیه گذشته و عبور کردهاند. مردم ایران دیگر حتی «عدوی تو نیستند / که انکار تواند»(احمد شاملو)
«باش در شتاب جنایت
ای زیسته در نعرههای نفرین مادران!
باش تا ارثیههای عطفی خلق
در آستانهٴ آزادی فرود آیند
بنگر چسان ایران و انسان و زمان از تو بگذرند...»!