728 x 90

حاکمیت ولی‌فقیه، مجاهدین خلق و وظیفهٔ ملی و تاریخی(۲)

راهی روشن
راهی روشن

در شماره قبل گفتیم که جنگ سیاسی بین سازمان مجاهدین خلق و تمامیت جمهوری اسلامی ــ با همسویان منافع و لابی‌هایش در داخل و خارج ایران ــ بیش از همیشه بالا و بالا گرفته است. نمونه‌های اصلی اتهامات و کیفرخواستها علیه مجاهدین خلق هم تشریح شد. در پایان پرسیدیم که واقعاً صورت مسألهٔ حاکمیت ولی‌فقیه علیه مجاهدین خلق چیست؟

هدف یک تبلیغات ۳۰ساله: مجاهدین بدتر از جمهوری اسلامی!

مطلب این است که در ۳۰سال گذشته بیشترین انرژی، هزینه و تبلیغات از جانب جمهوری اسلامی صورت گرفته تا به‌طور خاص اذهان نسل‌های پس از ۳۰خرداد ۶۰ را علیه واقعیت‌های درونی و بیرونی مجاهدین سمت و سو بدهد تا مجاهدین خلق را وجهه و چهره‌ای بدتر از جمهوری اسلامی معرفی کند!

این خط یا سیاست را باید محوری‌ترین هدف تبلیغات جمهوری اسلامی علیه مجاهدین دانست که به‌طور خاص در ۳سال گذشته پس از قیام دی۹۶ که موضوع آلترناتیو در این قیام مطرح شد، به آن دامن زده می‌شود. در ۳سال گذشته و به‌طور ویژه در چند هفتهٔ اخیر شاهد سریال برنامه‌ها علیه مجاهدین در تلویزیون آخوندها هستیم. در ادامهٔ بحث به‌طور جداگانه به موضوع مهم آلترناتیو خواهیم پرداخت.

تبلیغات همه‌جانبه علیه مجاهدین تنها شامل ایران نبوده، بلکه بخشی از سیاست مماشات بین‌المللی با ملایان را با شیطان‌سازی علیه مجاهدین پیش برده است. دامنه و عمق این پمپاژ تبلیغاتی آن‌قدر وسیع و عمیق بوده است که بررسی دوبارهٔ تاریخ سیاسیِ ۳۵سال گذشتهٔ ایران را در فرصت‌های دیگر ضروری می‌نماید.

یک پاسخ کلی، دریچه‌ای به یک چشم‌انداز

نخست پاسخ پرسش اصلی شمارهٔ قبل را بدهیم که سرلوحهٔ این بحث مهم سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی است: واقعاً و حقیقتاً موضوع چیست؟

پاسخ کلی را با کنکاشی متمرکز در پیچ و خم‌های همین تاریخ ۴۰سال گذشته بین حاکمیت ولی‌فقیه و تمام گروهها و عناصر مقابل آن درمی‌یابیم. از پیچ و خم‌ها، تنگناها، گردنه‌ها و سرفصل‌های گاه طاقت‌سوز و روح‌شکن این ۴۰سال که عبور کنیم، روبه‌رویمان این لوحه را می‌خوانیم که «تو که بودی؟ / نشکستی / نگسستی/ ماندی؟». این البته پاسخی کلی از سال۱۳۵۸ تا ۱۳۹۹ است که استراتژی جمهوری اسلامی را علیه مجاهدین شکل داده است؛ اما پاسخ همه‌جانبه فقط شامل چنین لوحه‌ای نیست. اگر چه از منظر امروز، صحنه و میدان و هماوردی مجاهدین خلق با تمامیت حاکمیت ولی‌فقیه این واقعیت را نشان می‌دهد که مجاهدین «نشکستند، نگسستند، ماندند»، اما این میدان و هماوردی بسا نشانه‌ها و نقطه‌گذاریها دارند که پاسخ را فراتر از این می‌طلبند. اگر ایدئولوژی‌ها و سیاست‌های ناشی از آنها در نهایت منجر به انتخاب نوعی راه و زندگی می‌گردند، پس پاسخ کامل را باید در نوعی زندگی و انتخاب آن جست‌وجو نمود. نخست تصویری کلی از یک نمای معرفی مخالفان جمهوری اسلامی از دریچهٔ تبلیغات خاص آن را ببینیم و سپس پاسخ پرسش اصلی را دنبال کنیم.

نگاهی به منابع معرفی و شناخت مجاهدین

اگر چه در این مقاله‌ها قصدمان تاریخ‌نگاری نیست، اما باید حواس‌جمع باشیم که همه‌چیز هستی ما در بستر تاریخ نطفه می‌بندد، رشد می‌کند، بالغ می‌شود و به‌گونه‌یی از ثمر و حاصل نهایی‌اش می‌انجامد. از این رو به‌طور خاص خطاب به نسل‌های جوان پس از ۳۰خرداد ۶۰، پس از انقلاب درونی مجاهدین و پس از عملیات فروغ جاویدان مرداد۶۷ باید این جملهٔ حکیمانه را یادآوری نمود که «ملتی که تاریخ نخواند، مجبور است آن را تکرار کند». جمهوری اسلامی هم ۴۰سال است که تمام تلاش و تبلیغات و هزینه‌ها را کرده است که تاریخ واقعی بین مجاهدین خلق و جامعهٔ ایران و به‌طور ویژه نسل‌های پیاپی جوانان مخدوش، وارونه و تهی از واقعیت رویدادها و معانی‌های نهفته در این رویدادها بماند؛ طوری که سال‌ها سال تا قبل از گسترش اینترنت و ارتباطات جهانی، مرجع اصلی شناختن مجاهدین، پمپاژ دیوانه‌وار دستگاه پروپاگاند جمهوری اسلامی و همسویان فکری و عملی‌اش بوده است.

(یک نمونهٔ گویا اما عجیب: در اوایل دههٔ۸۰، جوانی از ایران به اشرف آمد تا به مجاهدین و ساکنان اشرف بپیوندد. در توضیح دلیل آمدنش به اشرف گفته بود: «در ایران متوجه شدم منافقینی هستن که با ملاها مبارزه می‌کنن. من هم اومدم به منافقین بپیوندم». از او پرسیده می‌شود «منافقین یا مجاهدین؟». پاسخ می‌دهد «من اومدم با منافقین باشم»! / بنابراین روشن است که طول و عرض و ارتفاع و عمق تبلیغات جمهوری اسلامی تا کجا بوده که حتی اسم اصلی سازمان مجاهدین خلق هم برای جوانی که به آنها می‌پیوندد ناشناخته و نامأنوس است!).

یک زمینهٔ دورتر، یک آینده‌نگری

یک پاسخ به پرسش اصلی را باید در زمینه‌های دورتری از یک هماوردی ببینیم. آدرس سرراست این زمینهٔ سیاسی و تاریخی این است که با روی کار آمدن خمینی، مجاهدین خلق صورت مسألهٔ ایران را «آزادی» عنوان کردند و تمام فعالیت‌ها، کار تئوریک سیاسی و انتشاراتی و آینده‌نگری‌شان را پیرامون این خط و سیاست تنظیم و عملی کردند. این خط و سیاست را هم منطبق با نیاز تاریخی ایران از مشروطیت به بعد برگزیدند و بر آن پافشاری کردند. همین شناخت ریشهٔ همهٔ بدبختی‌ها و عقب‌ماندگی‌های ایران توسط مجاهدین خلق و سازماندهی فکر و عمل و نیرویشان برای آن، ۱۸۰ درجه مقابل به‌رسمیت شناختن اصل ولایت فقیه قرار گرفت. از قضا همین فکر و خط و عمل مجاهدین باعث گسترش رشدیابندهٔ آنها بین نسل جوان تشنهٔ آزادی شد. هفت، هشت ماه از پیروزی قیام ضدسلطنتی نگذشته بود که مجاهدین خلق در تعادل‌قوای سیاسی ایران شدند رقیب خمینی. با همهٔ این احوال، مجاهدین در قبال خمینی بالاترین و سخت‌ترین بهای لازم را از وجهه سیاسی و اجتماعی‌شان برای مراعات سیاسی با وی می‌پرداختند که خمینی به یک رقابت مسالمت‌آمیز و دموکراتیک برای آزادی بیان و آزادی قلم و اجتماعات رضایت بدهد.

با یادآوری چنان مختصاتی، حالا ببینیم زمینهٔ تبلیغات زهرآگین کنونی جمهوری اسلامی علیه مجاهدین چه مبنایی داشته است. از همان سال۵۸ خمینی با کارچرخانی بهشتی و هدایت حزب جمهوری اسلامی، دسته‌های چماقدار و لمپن و چاقوکش را به جان مجاهدین و دیگر گروه‌های سیاسی و از جمله به جان زنان و دختران می‌انداخت. ویژه‌گی این دسته‌های لمپن ـ چماقدار این بود که به هیچ احدی پاسخگو نبودند و هیچ مرجع رسمی و دولتی هم مسئولیت آنها را برعهده نمی‌گرفت.

نتیجه‌گیری:

۱ــ مجاهدین خلق در اوج قدرت مذهبی و سیاسی و جلوس خمینی در کرهٔ ماه، تسلیم اصل ولایت فقیه وی نشدند و آن را به‌رسمیت نشناختند.

۲ــ خمینی دریافت که ظرفیت تاریخیِ پاسخ به ضرورت آزادی را ندارد. کما این‌که در تابستان ۵۸ به خودش انتقاد کرد که باید از اول چوبه‌های «دار» و قلع و قمع مطبوعات را راه می‌انداخت. از این رو تأکید و پافشاری و پایداری مجاهدین بر اصل آزادی و نیز پشتوانه‌ٔ محکم تشکیلاتی‌شان برای پیشبرد مبارزه برای آزادی را تهدید اصلی آینده‌اش تشخیص داد. به همین دلیل هم از همان سال۵۸ در بین تمام نیروها و شخصیت‌های سیاسی مخالف ولایت فقیه، دور مجاهدین خلق خط قرمز کشید تا توجه و فکر و فعالیت لبیک‌گویان به خودش را روی مجاهدین متمرکز کند. از همان‌جا هم بود که دستگاه تبلیغاتی خمینی علیه مجاهدین سمت و سو گرفت، پاسداران تبدیل به شکارچیان مجاهدین شدند و لاجوردی بدل به داسی در دستان خمینی برای درو کردن زندانیان مجاهد شد.

(یادآوری تبلیغات فعلی علیه مجاهدین: در سال‌های اخیر بسیار تبلیغ می‌شود که مجاهدین برای گرفتن قدرت و صدارت با آخوندها می‌جنگند! واقعیت تاریخی و قوای تعقل و خرد اما گواهی می‌دهند که:

الف ـ وجهه مبارزاتی و اجتماعی و سیاسی مجاهدین می‌توانست در بهترین فرصت با تأیید خمینی، خیلی خیلی بالاتر از تمام آخوندهای کله‌گنده و افرادی که با خمینی از پاریس آمده بودند، قرارشان دهد. این چه نوع قدرت‌طلبی است که در همان اول راه، امپراتوری ولایت فقیه را رد می‌کند و هزار بلا را به جان می‌خرد؟

ب ـ این چه قدرت‌طلبی است که ۳۹سال است فقط در میدانهای اسیری و شکنجه و تیرباران و قتل‌عام و مدام در عرصه‌های آوارگی و هجرت پشت هجرت و اتهام پشت اتهام و کیفرخواست پشت کیفرخواست است؟

ج ـ اگر این قدرت‌طلبی نتیجه و سودی هم برای مجاهدین داشته، پس چرا مدعیان یک میلیاردم هزینه و بهای آن را نمی‌پردازند که سریع و تند کسبش کنند و مردم ایران و خودشان را از دست آخوندها خلاص کنند؟ مسعود رجوی بارها و بارها گفته است که «ای کاش یک یا چند نیرو و گروه سیاسی دیگر هم باشند که حاضر باشند بهای ایستادن جلو خمینی را بپردازند تا اینقدر فشار روی مجاهدین نباشد». [نقل به مضمون])

در پایان این قسمت باید به یک اصل مهم در وجوه پاسخگویی به پرسش اصلی اشاره شود که گویای یک خط و استراتژی از سال ۵۸ تا کنون بوده است. خمینی در همان سال ۵۸ وقتی با جدیت مجاهدین در رد مطلق ولایت فقیه و سماجتشان بر حق مسلم آزادی بیان و قلم و اجتماعات روبه‌رو شد، در خط فکری و ارادهٔ عملی مجاهدین جنمی را دید که تفاوت بارزی را با دیگران نشان می‌داد. همین جنم مجاهدین و استواری بر اصل حاکمیت شورایی و مردمی و نیز تأکیدشان بر اولویت آزادی، مجاهدین را هفته به هفته و ماه به ماه بیشتر و بیشتر در میان نسل جوان و جامعهٔ ایران تکثیر می‌کرد و اقبال عمومی را نصیبشان می‌نمود. همین تقاوت بارز هم بود که در صورت ادامهٔ فعالیت مجاهدین در مناسبات مسالمت‌آمیز و دمکراتیک، می‌توانست آیندهٔ سلطهٔ مطلق خمینی و شبکهٔ سنتی آخوندی را دچار چالش‌ها و تلاطم‌های فکری و سیاسی کند. از این رو در سایه سلطهٔ ولی فقیه، نخست تبلیغات مذهبی با عناوین «منافق و التقاطی» از سال ۵۸ برای خدشه‌دار کردن وجهه و چهرهء مجاهدین و در ادامه و به موازات آن حذف فیزیکی آن‌ها از اوایل سال ۵۹ شروع شد.

پرسش این است که آیا خمینی و شبکهٔ آخوندی واقعاً مسأله‌شان جهان‌بینی مجاهدین بود یا تشخیص سیاسی‌شان در مرزبندی با ولایت فقیه و مواضع سیاسی ناشی از آن؟ آیا شخص خمینی و وارثانش با همهٔ گروه‌های سیاسی ایران و کشورهای دنیا با مرزبندی جهان‌بینی و ایدئولوژی تنظیم کرده و می‌کنند؟ آیا بین گروه‌های سیاسی با دولت‌ها و نیز بین دولت‌ها با یکدیگر ماهیت و مواضع ایدئولوژیک اولویت دارند یا مواضع و برنامة سیاسی؟

پرسش اصلی، به پاسخ‌های مکمل بیشتری نیاز دارد.

ادامه دارد...

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/345c8ac3-04e3-4448-95cc-e40c3d47c2c7"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات