بعدازظهر ۱۳فروردین۱۴۰۳ خبرگزاریهای بینالمللی از بمباران سنگین کنسولگری آخوندها در دمشق خبر دادند. کمی بعد سپاه پاسداران خامنهای توسرزنان از هلاکت ۷تن سران سپاه خبر داد، از جمله پاسدار زاهدی از ارشدترین سرکردگان سپاه تروریستی قدس و معاونش پاسدار حاج رحیمی.
کارشناسان این ضربه را از سنگینترین ضربات نظامی بهسپاه خامنهای پس از هلاکت دژخیم قاسم سلیمانی برشمردند.
۶ماه پیش که خامنهای در وحشت از قیام و برای سد بستن در برابر آن، جنگافروزی بیسابقه در منطقه را کلید زد، مماشاتگران گفتند: «هیچ نشانهای از دست داشتن رژیم ایران در جنگ غزه وجود ندارد» (یک مقام کاخ سفید-۱۷مهر۱۴۰۲)؛ پس چه چیزی آنها را ناگزیر کرد که قدم به قدم سرکردگان نیروی تروریستی قدس را هدف قرار دهند و مراکز و عوامل رژیم آخوندها را در سوریه و عراق و یمن هدف بمبارانهای سنگین قرار دهند و پیاپی بر نقش این رژیم در جنگافروزی تأکید کنند؟
آنچه مجبورشان کرده، یک واقعیت سرسخت است؛ همان که رهبر مقاومت بیدرنگ پس از جنگافروزی خامنهای در غزه گفت: «باید سر مار و فاشیسم دینی در تهران را هدف قرار داد!» (۱۵مهر۱۴۰۲).
وقتی هم که اصلاحاتیها در درون و امتداد آنها در بیرون نظام (همان شبه آلترناتیوهای دستساز ارتجاعی-استعماری) از هول حملهٔ نظامی و جنگ نسیه با رژیم در دیگ نقد دجالیت خامنهای افتادند و در حالیکه بوی تعفن مماشات با آخوندها منطقه فراگرفته بود، بهنفع خامنهای هشدار خطر جنگ میدادند؛ باز رهبر مقاومت گفت: «تهدید نکوبیدن سر مار بهسنگ است» (۱۵ آبان۱۴۰۲).
اکنون پس از ۶ماه پردههای مماشاتساخته کنار میرود و واقعیت خود را تحمیل میکند.
از طرفی همین اقدامات اندک در برابر «سر مار» که یک نمونهاش هلاکت ارشدترین سرکردگان سپاه در دمشق (۱۳فروردین) است، همان شب وحشت و ولولهای در بدنه نظام راهانداخت و بسیجیهای سیلی خورده یقه خامنهای را گرفتهاند.
برای نمونه:
- یک کارشناس بسیجی به نام «آقایان»، در تلویزیون حکومتی: «سلیمانی را زدند، گفتیم انتقام سخت، سیدرضی را زدند، گفتیم انتقام سخت، عارویی را زدند، مسئولان حزبالله و حشدالشعبی را زدند، گفتیم انتقام سخت و صبوری؛ و گفتیم در آنجایی که شما فکرش را نمیکنید ما میزنیم؛ اما نمیدانیم آنجایی که آنها فکرش را نمیکنند کجاست و کی میرسد!»
-آخوند رسایی، عضو مجلس ارتجاع در پاسخ موضع وزارتخارجه نظام: «مسئولان از عبارت "زمان و مکان مناسب برای جواب" بهدشمن خودداری کنند. این جمله دیگر حال بهم زن شده!»
خراطیان، کارشناس بسیجی در تلویزیون حکومتی: «وقتی طرف مقابل فرصت را مهیا میبیند که این حملات را پیاپی بکند، برمیگردد به اشتباه محاسبههایی که در تهران وجود دارد»
در این وضعیت خامنهای دو راه دارد:
یکم: جوابی واقعی بدهد؛ که در این صورت آتش جنگ را بهقبای خود میاندازد.
دوم: کماکان سکوت کند و از وعده انتقام سخت طفره رود؛ که وارفتگی بیشتر بسیجیها و ریزش و بزرگ شدن دایرهٔ «مرددین» حاصل آن است؛ طرف مقابل هم بهقول کارشناس نظام در تلویزیون حکومتی (۱۳فروردین): «گام بهگام جلو میآید و بیشتر حمله میکند»
در شطرنج بهاین وضعیت میگویند «آچمز»، اما در زمین سیاست منطقه باید گفت: دست و پا زدن در «باتلاق!».
گرفتار شدن خامنهای در این باتلاق را مقاومت ایران از روز جنگافروزی در غزه پیشبینی کرده و گفته بود که بهرغم دستآوردهای مقطعی و تاکتیکی، اما خامنهای بازندهٔ استراتژیک این جنگ است و لقمهای را که فرو بلعیده، در گلویش گیر خواهد کرد.