إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلِّ شَیءٍ قَدْرًا
خدا اراده و فرمان خودش را به کمال میرساند. قطعاً که او برای هر پدیدهای اندازه و جایگاهی قرار داده است (سوره طلاق آیه۳).
میگویند که گذر زمان اغلب خیلی از مبهمات و وجوه ناشناخته را آشکار و مفهوم میکند، ولی گاهی اوقات هم بر عکس عمل میکند. یعنی لایههای جدیدی از عمق و بغرنجی حقایق درخشان را آشکار میکند که انسان متوجه میشود چقدر آن پدیده را کم شناخته و چقدر بایستی برای فهم آن تلاش کند.
سازمان مجاهدین هم در کلیت آن و هم در اجزای آن یکی از همین پدیدهها است. کتابی است که قریب به اتفاق صفحات آن ناخوانده و تفسیر ناشده باقی مانده است. آنچه همه میدانند و میگویند از نوشتههای روی جلد و یا صفحات اول عبور نکرده است.
نیمه شهریور امسال سازمان مجاهدین وارد ۶۰ سالگی عمر خود میشود و این حرفها را کسی مینویسد که خودش در موقعیتی بوده که طی بیش از ۵ دهه این مسیر مجاهدت را با همه نشیب و فرازها و دشواریها و گردنههای سخت و صعب آن با دل و جان تجربه و احساس کرده است کسی که دردمند است و اهل غلو و گزافه نیست، بلکه تلاش میکند که همه چیز را تعمیق کند، گرم و سرد روزگار را فراوان چشیده و خلاصه به اندازه خودش میفهمد که چه میگوید.
تاریخ ۵۰۰۰ هزار ساله جامعه انسانی با گردنههای سخت و غیرقابل عبوری مواجه بوده است. موانعی که بمثابه “سد زمانه“ تحولات تکاملی جامعه را قفل کرده، آنقدر که حتی کورسویی از رهایی و پیشرفت را هم باقی نمیگذاشتند. اما همیشه بودهاند راهبرانی که جامعه انسانی را از این گردنهها عبور دادهاند. راهبرانی پیروزمند و موفق که کمر بزرگترین امپراطوریها و حکومتهای مقتدر را شکسته و مسیر شکوهمند تکامل جامعه انسانی را به سوی رهایی و آزادی گشودهاند. تشریح گذشته تاریخ از این زاویه به بحث جداگانهای نیاز دارد، اما در همین زمانه خودمان، خمینی و نظام ارتجاعی، ضدبشری و دجالانه او یکی از همان“سد های زمانه“ و موانع تکاملی تمامیت جامعه بشری است.
اما این «سد زمانه» با ویژگیهای «دجال» و «ضدبشر» در استبداد زیر پرده دین و بهقول پدر طالقانی بدترین نوع استبداد، براستی آزمایش بود و نبود و اعتبار وجود ایران و ایرانی بود.
خمینی که مرجعیت مذهبی و رهبری به سرقت برده یک انقلاب مردمی و قدرت مطلقالعنان حکومتی را در خودش یک کاسه کرده بود، تنوره کشان با تهدید و تطمیع کوشید تا هرکس و هر نیرویی را به گونهیی بفریبد یا از میدان بدر کند.
حالا که ۴۶ سال از حاکمیت نظام خمینی میگذرد، بهراحتی میتوان به این سؤال پاسخ داد که آیا کسی هست که سرسخت و استوار بر اصول خود باقی مانده و همچنان به نبرد، نبرد بود و نبود با خمینی ادامه داده باشد.
جواب روشن است. این مجاهدین و یارانشان هستند که همچنان میجنگند و به چیزی کمتر از سرنگونی تام و تمام این نظام راضی نبوده و مصمم هستند که آنرا به کرسی بنشانند. این حرفها را به این دلیل نمیگویم که خودم مجاهدم، بلکه از سر درد بیکسی و بییاوری، این تنهایی را با گوشت و پوست لمس کردهام و با دقت در صحنههای مختلف نبرد سیاسی، اجتماعی، ایدئولوژیک و در داخل و خارج کشور به چشم دیدهام که به جز خدا و خلق کسی یاور مجاهدین نبوده است.
و حالا سؤال این است که در این ۶۰ سال که مجاهدین بهطور قانونمند میبایستی حداقل ۶۰ بار کفن میپوساندند و در هزارتوی تاریخ فراموش میشدند، چرا همچنان شاداب و پر توان پا بر زمین میکوبند و میگویند سرنگونی، سرنگونی، سرنگونی.
اینقدر توانمندی در نبرد، اینقدر وفاداری بر اصول و اینقدر پایداری در مقابل مصیبتها و سختیهایی که حتی شنیدن وصف آنها طاقتفرسا است، چگونه میسر شده است. سرمنشأ شکوفایی و رمز راهگشایی الماس گونه آنها چیست و در کجاست؟
اگر بخواهیم به این سؤال بهطور منطقی و علمی پاسخ بدهیم، جواب عبارت است از: آرمان و سازمان. جوابی درست، جامع، کامل، اما بهغایت بغرنج، پیچیده و نیازمند تشریح و تفسیر.
واقعیت این است که آرمان و سازمان یک مقوله ذهنی نیست، بلکه این دو عنصر بر دوش انسانهایی حمل میشود که با ارزشهای آرمانی و اصول سازمانی به یگانگی و وحدت رسیدهاند. اگر چنین انسانهایی نباشند، آرمان و سازمان تبدیل به ۶۰ سال نبرد بیامان و بهقول برادر مسعود «بزرگترین، طولانیترین، بغرنجترین و خونینترین مقاومت سازمانیافته تاریخ ایران با چراغ راهنمای نه شاه نه شیخ» نمیشود. مجاهدین معمولاً عادت ندارند که از خودشان تعریف کنند و همیشه از “ارزشهایی“ که به آن معتقدند و عمل میکنند، سخن میگویند، الآن هم بهدنبال تعریف از عناصر مجاهد خلق نیستم، بلکه میخواهم فقط از یک نفر سخن بگویم که امروزه همه مجاهدین خودشان را به تمام و کمال در او مییابند. نه در اذهان، بلکه در عینیت. او کسی جز خواهر مریم نیست. اغلب آن صفحات بغرنج و نا خوانده کتاب که در ابتدای مقاله به آن اشاره کردم، در مریم و در رابطه مجاهدین با مریم نگاشته شده و هر روز هم بر حجم صفحات آن افزوده میشود. اینها ذهنیات نیست، عینیات نبرد خونبار مجاهدین در داخل و خارج ایران است. مجاهدین پس از ۶۰ سال به درجهای از یگانگی، تجانس و انسجام آرمانی و تشکیلاتی رسیدهاند که میتوانند کارکرد رهاییبخش و حیات دهنده خود را بدون ذرهای چشمداشت و از سر نیاز خودشان به پای خلق محروم و دردمند ایران بریزند و باز هم احساس بدهکاری بکنند. این همان تعریف مریم رجوی است. خدا اینگونه فرمان و اراده خودش را در شکست سد تاریخی ارتجاع و دجالیت محقق میکند. ۶۰ سالگی سازمان مجاهدین خلق ایران به همین دلیل بر خلق ایران مبارک است.
خواهر مریم کسی است که قدرت اخلاق و نیروی نهفته در ارزشهای آرمانی را بهعملکرد قیامی در کف خیابانهای ایران و به قدرت سیاسی در صحنه بینالمللی تبدیل میکند. نه فقط در مجاهدینش، بلکه در هر کسی که بارقهای از انسانیت و آزادگی در او وجود داشته باشد، این تحول انقلابی شکل میگیرد. پس باید یقین کرد که صدای مجاهدین خاموشی نمیپذیرد، این نام فراموشی نمیپذیرد
این داستان هر چقدر بازگو شود، ناتمام است و همچنان رازیست ناگفته از مقاومت یک خلق. از مقاومت مجاهد خلق در سیاهترین دوران تاریخ ایران زمین. از پایداری بی سابقه زنان در تاریخ ایران. راستی اگر این مجاهدین و مبارزین به نام آزادی سینه سپر نمیکردند و اگر مسعود رجوی ارتجاع سیاه آخوندی را به مصاف نمیخواند، چه نامی از ایران و ایرانی بر جا میماند؟پس باز هم یقین کنیم که اکسیر عشق واقعیت دارد و قطعاً که خدا امر خودش را به بلوغ تکاملیش میرساند. إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ
ما به یک شربت چنین بیخود شدیم
دیگران چندین قدح چون خوردهاند
آتش اندر پختگان افتاد و سوخت
خام طبعان همچنان افسردهاند
محمد. د – شهریور ۱۴۰۳