فردای ۱۹بهمن سال۶۰ که خبر شهادت سردار بزرگ در تمام شهرها و روستاهای ایران پیچیده بود من در بهت و حیرت بودم. تمام آزادیخواهان عزادار شده بودند. سردار این مقاومت چنان بر نبردی که در آن پاکبازانه جنگید و شهید شد آشنا بود و شناخت داشت که پیروزی و غایت این نبرد را روشنتر از هر شخصی میدید و میدانست. سخنان سردار که گفته بود: «مجاهدین را نمیشود از بین برد، مجاهدین خواهی نخواهی هستند، آینده از آن انقلابیون است و نیروهای میرا از صحنه حذف خواهند شد». در باور من و دیگر دانشجویان آن زمان جاودانه شده بود. چون قاطعیت و یقین در صدایش سرشار بود
یقینی که حال بعد از ۴۱سال بیشتر میتوانم درکش کنم و مسلماً بعد ها و در نسلهای آینده بیشتر و بیشتر درک خواهد شد.
آنهایی که از نزدیک سردار را دیده بودند به طرز عجیبی همهشان متفق و القول از برق چشمان سردار میگفتند. حتی گفته میشد بازجویان هم در زندان رژیم شاه از سردار موسی خیابانی حساب میبردند.
برای خود دژخیمان خمینی هم باورش سخت بود که توانسته بودند موسی را شهید کنند. آنها برای اینکه هم پیروزی خود را نشان دهند، هم روحیه مقاومت را در زندانیان سیاسی از بین ببرند چندین تن از مجاهدان زندانی را به دیدن پیکر بیجان سردار بردند که این یاران با دیدن پیکر سردار، در پیش چشم دژخیمان به جسد سردار سلام نظامی کردند و برای اینکار خودشان در همان روز شجاعانه اعدام شدند و اینگونه دژخیمان در نمایش پیکر بیجان سردار هم شکست خوردند.
اما این آخرین شکست و آخرین ضربهای نبود که رژیم از سردار بزرگ خلق موسی خیابانی میخورد.
تا زمانی که داستان چگونه زیستن و چگونه شهید شدن سردار، بین مردم این کشور گفته میشود و جوانان از او الگو برداری میکنند، رژیم آخوندی از ضربات بعدی و بعدی در امان نخواهد بود.
و اینگونه است که کانونهای شورشی با نام سردار به میدان میآیند و در رکاب او هر آنچه نشانی از نظام پلید آخوندی دارد را به آتش میکشند و پیام و رسالت سردار را تا به زیر کشیدن این آخوندهای جانی رها نخواهند کرد.
آری سردار در رزم کانونهای شورشی و نهایتاً پیروزی خلق بر نظام جهل و جنایت ولایت فقیه حضور دارد و زنده است.
ح از تبریز
مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است