ساختار یک جامعهی انسانی را اقتصاد، فرهنگ و سیاست تشکیل میدهند. نابهنجاریِ هر کدام از اینها و ناهماهنگی میان آنها، زایندهی پیاپیِ مکافات است. از آنجا که این سه عنصر، اساس کار و وظیفهی یک دولت را تشکیل میدهند، نابهنجاری و ناهماهنگی میان آنها همواره بهصورت «مجازاتی اتودینامیک» به خود دولت برمیگردد.
آشکارترین نمونهی مجازات اتودینامیک در زمینههای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را در حاکمیت آخوندی میبینیم که در تمام این موارد، گرفتار کلانفسادهاست. زنان ایران بهطور خاص با اعتراضات و قیامها و مبارزاتشان علیه جنایات همهجانبهی این حاکمیت، از عوامل اصلی تحقق این مجازات اتودینامیک هستند.
برای آنکه ابعاد این مجازات را بتوان درک نمود، تصویری را از اسفند ۱۳۵۷ تا مرداد ۱۴۰۳ تصور کنید که زنان از کجا تا به کجا طی طریق کردهاند تا تعادل قوای اجتماعی و سیاسی را علیه تمامیت حاکمیت ملایان رقم بزنند. مادهی مشخص این تعادل قوا، همان مجازات اتودینامیک زنستیزیِ ذاتیِ نظام ولایت فقیه است که اینک مکافات افکار ضد بشری و استثمار افسارگسیختهاش بهخودش برگشته است.
اکنون این زنان نافیِ هرگونه دیکتاتوریِ شاهی و شیخی در زندانهای نظام ملایان هستند که فراخوان به استقامت و پایداری و نبرد برای سرنگونیِ میدهند. زنانی که شناسنامهی مبارزات انسانی ــ تاریخیشان را چنین معرفی میکنند:
«زنان آزاده و رها شده از افکار بورژوایی و ارتجاعی و استثماری و زنانی که توانایی، قدرت و ظرفیت شکستن همه موانع و دریدن همه زنجیرهای ستم و بندگی را کسب کردهاند». (از بیانیه جمعی از زنان زندانی سیاسی در اوین، ۹ مرداد ۱۴۰۳)
زنانی که دیریست در خط مقدم نبرد با استبداد زنستیز آخوندی هستند، موقعیت و عرصهی این نبرد را حتا در زندانها هم جدا از مختصات و جغرافیای نبرد سراسری برای سرنگونی اشغالگران ایران نمیدانند:
«رژیم میخواهد با بهبند کشیدن زنان آزاده و رها، با عصیان و شورش خلق بهستوه آمده از سانسور و سرکوب و اعدام سیستماتیک، مقابله کند و در برابر آن سد ببندد. اما هیهات! ما کانونهای شورش و قیام در قلب زندانهای مخوف این رژیم، با مرزبندی در مقابل شیخ و شاه دست در دست دیگر زندانیان در سهشنبههای علیه اعدام فریادهامان را در هم گره میزنیم، تا صدایمان را به گوش جهانیان برسانیم. صدای پخشان عزیزی را که مظلومانه به اعدام محکوم شده است و صدای همه زندانیانی را که هر روز به مسلخ میکشند.» (همان)
در بیانیهی «جمعی از زنان زندانی سیاسی» بار دیگر نشانیِ دقیق خاستگاه و نقطه عزیمت «اعدام» در نظام ولایت فقیه بیان شده است. «اعدام» در این حاکمیت علاوه بر نداشتن هیچ پایهی حقوقی و قضایی، همواره از «شدت ضعف» بهمعنیِ توسل به جنایت برای خروج از بنبست بوده است. اعدام، عکسالعمل در مقابل پایداری بر آزادی و برابری و تسلیم نشدن به دیکتاتوری میباشد:
«این دختران و زنان، با رزم و ایستادگی خود، چنان سیلی محکم بر چهره مخوف ارتجاع نواختند که از شدت ضعف، دست به صدور حکم ظالمانه و غیرانسانی اعدام همبندی عزیزمان پخشان عزیزی و همچنین محکومیت و تهدید اعدام همبندیهای دیگرمان نسیم غلامی و وریشه مرادی میزند تا مانع روییدن جوانههای دیگر شود.» (همان)
در بند بعدی بیانیه، ویژهگیهای کسبشدهی «جوانهها» طی نبردی هوشیارانه و طولانی و غرورانگیز، چنین شورانگیز وصف شده است:
«جوانهها بهدور از چشم دیکتاتوری شیخ و تمامی تمهیدات شاه متعفن و اصلاحطلبان قلابی، روییدند و اکنون به ثمر نشستهاند و میروند تا در کنار خلق قهرمان ایران، این رژیم پلید را از بن بسوزانند.» (همان)
بند پایانیِ این بیانیه، ترسیم مواضع و ارادهی شکستناپذیر جبههی خلق در برابر «سیهکاریهای» ارتجاع قرون وسطاییِ آخوندی، همسویان استعماری و همزبانان رسانهیی آن است که سیاست ننگین سانسور قرن را علیه مقاومت سرفراز ایران و زندانیان سیاسی پیشه کردهاند. مقاومتی که در هیأت یک خانوادهی بزرگ داخلی و بینالمللی، سازمانیافته و وفادار به محبوب آزادی، قدرتمندترین و مستقلترین اپوزیسیون و آلترناتیو ایرانی در برابر حاکمیت ولایت فقیه با تمام باندهایش میباشد. سرنوشت این سانسور ننگین، در بیانیه زنان زندانی سیاسی، «دود شدن هرچه سیاهی و پلیدی» توصیف شده است:
«بگذار تا رسانههای رسوای ارتجاعی و استعماری هرچه میخواهند به سیهکاریهایشان ادامه دهند و صدای ما را سانسور کنند. آنچه بیگمان میآید، درخشش خورشید رهایی و آزادی است که در تلألؤ انوار بیبدیلش هرچه سیاهی و پلیدیست دود میشود.»