از عباس مدرسیفر
در ایام ۳۰تیر خلق قهرمان ایران در تهران و بعضی شهرستانها با تظاهرات خیابانی و با شعار ”یا مرگ یا مصدق“ در برابر شبهکودتای شاه علیه دولت قانونی دکتر مصدق، ایستادگی کردند و با نثار خونشان در برابر تانکها و نیروهای مسلح شاه، او را وادار به عقبنشینی کرده و قدرت را به صاحبش برگرداندند و یک پیروزی درخشان و تاریخی بهدست آوردند.
نکتهیی که در مورد ۳۰تیرماه سال ۳۱ و پیروزی آن باید گفت این است که این پیروزی، یک پدیده خلقالساعه نبود بلکه ریشه در گذشته داشت که با طی مراحلی در این شرایط مشخص به بلوغ خود رسید و میوه داد.
آغاز نخستوزیری دکتر مصدق
نهضت ملی ایران به رهبری دکتر مصدق در ۲۹اسفند ۱۳۲۹ به یک پیروزی سرفصلی دست یافت و لایحه ملی شدن صنعت نفت از تصویب مجلسین گذشت. دربار و جیرهخواران استعمار برای مقابله با این پیروزی دستبهکار شدند. نقشه این بود که در یک موقعیت مناسب در مجلس به مصدق پیشنهاد کنند خودش بیاید و دولت را تشکیل دهد و اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت را برعهده بگیرد. هدفشان این بود که با بودن دکتر مصدق در دولت در کار او کارشکنی خواهند کرد و از این طریق ملی شدن نفت را به شکست خواهند کشاند و دکتر مصدق را از سر راه برخواهند داشت. اگر هم دکتر مصدق نخستوزیری را قبول نکرد بهمثابه عقبنشینی رهبر نهضت در مقابل دشمن آن را قلم خواهند داد و مردم را از بهثمر رسیدن نهضت ناامید خواهند کرد.
اجرای توطئه
روز اجرای توطئه، در یک فرصت مناسب، همانها که همیشه در مقابل مصدق کم میآوردند، این بار با دست پر جلو آمده گفتند: «تو اگر راست میگویی بیا خودت دولت را تشکیل بده».
حالا توپ در زمین مصدق است. بحثها شروع شد و نهایتاً جواب مصدق این بود:
”من پیشنهاد شما را قبول میکنم اما به ۲شرط:
اول اینکه اگر نتوانستم کارم را در دولت پیش ببرم، کرسی نمایندگیام در مجلس محفوظ باشد و بتوانم مجدداً به مجلس بازگردم. دوم اینکه قانون خلعید از شرکت نفت ایران و انگلیس بهتصویب برسد.
طرفهای مقابل هم برای آوردن جواب شور کردند و جواب آوردند. جواب مثبت بود و ۲شرط گفتهشده را قبول کردند و در حقیقت مجبور به عقبنشینی شدند.
قانون خلع ید از شرکت نفت انگلیس و ایران که توسط کمیسیون نفت مجلس بهریاست دکتر محمد مصدق تنظیم شده بود روز ۹اردیبهشت ۱۳۳۰ بهتصویب مجلسین رسید.
بهدنبال تصویب قانون خلعید، دکتر مصدق -که قبول نخستوزیری خود که از سوی اکثریت مجلس پیشنهاد شده بود را مشروط به تصویب قانون خلعید کرده بود- اقدام به تشکیل کابینه خود کرد و روز ۱۳اردیبهشت سال ۱۳۳۰ دولت خود را به مجلس معرفی کرد و رأی اعتماد گرفت.
به این ترتیب برای اولین بار در تاریخ ایرانزمین یک حکومت ملی و مردمی زمام امور را در دست گرفت.
شمهیی از خدمات دولت دکتر مصدق
برای شرح کامل خدمات دولت دکتر مصدق به بیش از یک کتاب فرصت و کار نیاز است؛ لذا فقط به تعداد کمی از آنها اشاره میکنیم.
بزرگترین تاثیری که دولت دکتر مصدق در مردم و در تاریخ ایران گذاشت، سیاسی شدن و فعال شدن توده مردم بود. یعنی در این مدت کوتاه ۲سال و ۵ماه که او زمام امور را در دست داشت، با همه کارشکنیهای شاه و دربار و ارتجاع و حتی استعمار انگلیس، در یک کلام باید گفت: مردم ایران بعد از کودتا استعماری–ارتجاعی ۲۸مرداد، دیگر آن مردم قبلی نبودند.
مردمی بودند که طعم آزادی را چشیده بودند و به امور مملکت حساس شده و از کارهایی که انجام میشد بیخیال نمیگذشتند.
“تز ملیکردن صنعت نفت در سراسر ایران“ این دکترین دکتر مصدق بود که ریشه بسیاری از مشکلات را هدف گرفته بود. مثلاً دخالت استعمار که در این برهه از زمان مشخصاً انگلیس بود که تمامی زندگی مردم ایران را تحتالشعاع قرار داده بود. با این تز بود که دکتر مصدق میتوانست هم مسائل سیاسی و هم اقتصادی کشور را در مسیر درستی قرار دهد. هم با استعمار درافتاده بود و هم با شاه و دخالتهایش. به همین دلیل بود که تمامی دشمنان سعادت ملت ایران از داخل و خارج همه و همه در مقابل او صف کشیدند.
خاطرات زمان مصدق و خدمات او و اینکه میشود حکومت مردمی و آزادی داشت چیزی بود که نمیشد از مردم گرفت و سینه به سینه نقل میشد و تاثیرگذار بود.
یک خاطره از ملی شدن نفت دارم که نشاندهنده علاقمند شدن مردم ما به تمامی امور سیاسی را نشان میدهد.
ما، یک مغازه عطاری داشتیم که کمی پایینتر از میدان اعدام بود. در همان ایام ملی شدن نفت بود حین عبور از میدان اعدام، دیدم ۳نفر که افراد محترمی بودند و یکی از آنها را هم میشناختم، دارند ضمن صحبت با هم، به یک نقطه نگاه میکنند و آن را به هم نشان میدهند. کنجکاو شدم نزدیک رفتم فهمیدم موضوع چیست. دیدم موضوع این بود که چون نفت ملی شده بود، سردر هر پمپبنزین که تا بهحال نوشته بود ”شرکت نفت ایران و انگلیس“ و سالهای سال بود که این تابلو بود ولی حالا که نفت ملی شده باید تغییر میکرد به ”شرکت ملی نفت ایران“.
پایینکشیدن تابلوی شرکت نفت انگلیس-ایران ۱۵تیرماه ۱۳۳۰
متوجه شدم این ۳نفر که دنبال کار خودشان بودند، همینکه دیدند تابلوی پمپبنزین دارد عوض میشود توقف کرده و در مورد ملیشدن نفت صحبت میکنند که علت این تغییر است.
داستان همان علاقمند شدن مردم به مسائل سیاسی است که از اینجا ناشی میشود که دولت را از خودشان میدانند و هم اینکه دولت با دادن آزادی به مطبوعات به این تغییر ذائقه مردم پاسخ داده بود. پس از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت و نخستوزیری مصدق، در پایان اولین جلسه هیأت دولت، مصدق به اداره کل تبلیغات صریحاً دستور داد، هنگامی که در مورد وی مطلبی از رادیو پخش میشود، الفاظ و عناوین را به کلی حذف کنند. به شهربانی دستور داد: «در جراید ایران آنچه راجع به شخص اینجانب نوشته میشود، هر چه نوشته باشند و هر که نوشته باشد نباید مورد اعتراض قرار گیرد» چند ماه بعد نیز دکتر مصدق به سبب اختیارات فوقالعادهیی که در تاریخ ۲۰مرداد ۱۳۳۱ از مجلس گرفته بود، دومین قانون مطبوعات ایران را در تاریخ ۱۵بهمن ۱۳۳۱ مشتمل بر ۵فصل و ۴۶ماده و ۱۱تبصره تصویب و در تاریخ ۱۲اسفند همان سال منتشر کرد.
مثلاً، پدرم که یک فرد کاسب بود و مغازهیی داشت، خیلی در مسائل سیاسی حساس شده بود. هر روز ۲تا روزنامه میخرید یکی اطلاعات و دیگری کیهان، بهعلاوه روزنامه شورش که هفتگی بود. معمولا آدمهای کاسب این کار را نمیکنند.
نسخهیی از روزنامه شورش
کار دیگری که دولت مصدق انجام داد ملی کردن شیلات بود.
قرارداد شیلات شمال در سال ۱۲۹۳ قمری بهمبلغ ۵۰هزار تومان بین سپهسالار و استفان لیازانوف، تاجر روسی، بسته شد که شامل بهرهبرداری از منابع دریای خزر بود و بعد از حکومت تزار نیز این امتیاز به دولت شوروی منتقل شد. در سال ۱۳۳۰ قرارداد آن بهسر میآمد. دکتر مصدق بهرغم فشاری که حزب مردمفروش توده وارد میکرد، دیگر آن را تمدید نکرد و شیلات را ملی اعلام کرد.
پس از ملی شدن شیلات، دولت دستور داد ماهی تازه را در ماشین گذاشته و به مردم به قیمت ارزان بفروشند.
در محله ما در حوالی میدان اعدام - محمدیه که یکی از مناطق محروم بود، میدیدم دولت، ماشینهای فروش ماهی را به مناطق جنوب تهران میفرستاد، تا ماهی ارزانقیمت به مردم جنوب تهران که اغلب فقیر بودند برسد. من یادم میآید در همان زمان برای خودمان با دادن ۲تومان، ۲عدد ماهی تازه از همان ماشینهای فروش ماهی خریداری کرده بودم.
کار درخشان دیگر در رابطه با مسأله سربازی و خدمت نظام وظیفه بود:
دکتر مصدق میگفت با کسی جنگ نداریم و به این همه سرباز نیاز نداریم. لذا در تاریخ مشخصی برای یک دوره چند ساله سربازگیری اجباری را کنار گذاشت و لایحهیی تصویب کرد تا هر فردی که در این مدت اعلامشده مشمول سربازی باشد، میتواند با دادن ۱۰۰تومان، معافی بگیرد. که خیلی مورد استقبال مردم قرار گرفته بود. میدانید که رفتن به سربازی در میان مردم دافعه زیادی دارد و تقریباً هیچکسی حاضر نیست خودش داوطلبانه به سربازی برود.
یادم نمیرود گریههای مادرم را، در زمان شاه وقتیکه قرار شده بود برادر کوچکترم برای سربازی برود.
این دافعه مردم چند دلیل داشت: وقتی مردم از یک حکومتی متنفر باشند حاضر نیستند فرزندانشان را برای سربازی که ابزاری بود برای سرکوب مخالفان آن دولت بفرستند. دلیل دیگر آن روابط و مناسبات غیرانسانی که در سربازخانههای شاه و یا آخوندها وجود دارد بود.
در ادامه خدمات دکتر مصدق میرسیم به دادگاه لاهه.
یکی از صفحات زرین دوران صدارت دکتر مصدق پیروزی او در دادگاه لاهه بود که بنا بر شکایت دولت انگلیس علیه دکتر محمد مصدق بهخاطر ملی کردن نفت توسط ایشان تشکیل شده بود، هست.
قاعدتاً بهلحاظ سیاسی و دیپلماتیک، نباید دولت انگستان وارد این ماجرا میشد چون طرفحساب ایران یک شرکت انگلیسی بود. ولی از آنجا که منافع کلانی در کار بود، دولت انگلیس ملاحظات سیاسی را کنار گذاشت و خودش شکایت را به دادگاه برد. دولت انگلیس همزمان با این شکایت برخلاف همه قوانین بینالمللی دست به محاصره دریایی ایران در خلیجفارس هم زد و مانع صادرات نفت ما شد تا دولت ملی دکتر محمد مصدق را زیر فشار شدید اقتصادی قرار دهد.
ما فرصت وارد شدن به تفصیل در ماجرای دادگاه لاهه را نداریم لذا خیلی خلاصه اشاره میکنیم. بهخاطر حساسیت موضع و اینکه دولت انگلیس روی خیلی از افراد نفوذ داشت، دکتر مصدق شخصاً در دادگاه حاضر شد.
ثانیا اسناد و مدارکش را هم خودش به دادگاه برده بود چون فرد مورد اعتمادی نداشت تا کیف حاوی مدارک را به او بسپارد! او اسنادش را در زیر لباس هایش مخفی کرده بود، دکتر ظاهراً کیف مدارک هم داشت و به یکی هم سپرده بود، ولی کیف از مدارک خالی بود. نمیدانم شما هموطنان عزیزی که احتمالاً این مقاله را خواهید خواند با دیدن این تنهایی و غریبی پیشوای ما، تنهایی و غربت، آن هم در وطن خودش، آیا اشکتان مانند نویسنده درمیآید یا نه؟ برای ثبت در تاریخ و آگاه شدن خلق قهرمانمان باید معلوم باشد که پیشوای نهضت ملی ما چقدر تنها بود و چقدر تضادهای پیچیدهیی را باید حل میکرد. و از طرف دیگر هم باید روشن باشد که داشتن یک تشکیلات منسجم و آزموده چقدر مورد نیاز یک انقلاب است بهطوریکه بدون آن امکان ندارد که جنبشی بتواند موفق شود.
آیا در عصر حاضر، علت اینهمه دشمنی آخوندهای مرتجع و حاکم بر میهن، علیه تشکیلات مجاهدین چیزی جز این است؟
اما دادگاه لاهه با وجود آنکه قاضیش یک فرد انگلیسی بود، به نفع ایران و دکتر مصدق رأی داد. باید گفت که این قاضی، در قضاوت شجاعت بهخرج داد و حق را به حقدار داد.
اوراق قرضه ملی
یکی دیگر از شاهکارهای دکتر مصدق استفاده از ”اوراق قرضه ملی“ بود.
علت این کار این بود که با محاصره دریایی و تحریم فروش نفت ایران که توسط دولت انگلیس اعمال شده بود، دولت مصدق نمیتوانست نفت صادر کند. کسری بودجه مشکل بزرگی بود. لذا دولت برای حل این مشکل دست به انتشار اوراق قرضه ملی زد.
نسخهیی از برگههای قرضه ملی با امضای دکتر مصدق
در آذرماه ۱۳۳۰ دکتر مصدق در یک پیام رادیویی به ملت ایران و پس از برشمردن توطئههای خارجی و داخلی، موضوع پخش اوراق قرضه ملی بهمبلغ ۲۰۰میلیون تومان توسط دولت را مطرح کرد و از مردم برای خرید این اوراق دعوت بهعمل آورد. دکتر مصدق در پیام خود از مردم خواست تا در این جهاد حیاتی خود را سهیم کنند و هر کس تا آنجا که ممکن است، برای نگهداری و نگاهبانی این مبنای کهن که اجداد ما در آن خفتهاند و اولاد ما بر فراز آن زندگی خواهند کرد، ولو به قدر یک خشت باشد، شرکت کنند.
استقبال مردم از این ابتکار دکتر مصدق خیلی چشمگیر بود چون تقریباً تمامی مردم از هر صنف و هر سن و سال در آن شرکت داشتند. زنان طلاجاتشان را میفروختند و قرضه ملی میخریدند.
سازمانها و انجمنهای دانشجویی در دانشگاهها بهطور عام و بهطور خاص در دانشگاه تهران، در جهت حمایت از حرکت ملی دکتر مصدق توانسته بودند اکثریت دانشجویان را به حمایت از خرید قرضه ملی که دکتر مصدق اعلام کرده بود بسیج بکنند. در آن زمان دانشگاه تهران حدوداً ۷هزار دانشجو داشت که حدوداً ۶هزار نفر آن در راهپیمایی که از دانشگاه تهران به طرف بانک ملی، در خیابان فردوسی جریان یافته بود شرکت کردند و از خرید قرضه ملی حمایت کردند.
راهپیمایی دانشجویان دانشگاه تهران در حمایت از خرید قرضههای ملی
در اینجا جا دارد که از بازاری ملی و شریف، حاج محمدحسن شمشیری یاد بکنیم که با تمام وجود به کمک دکتر مصدق شتافته بود و با خرید اوراق قرضه ملی، به قهرمان قرضه ملی معروف شده بود، «حاج محمدحسن شمشیری» بزرگترین و عمدهترین خریدار این اوراق بود. طوریکه مبلغ ۲۰۰هزار تومان برای خرید قرضه ملی پرداخت و همچنین ۳میلیون تومان دیگر در اختیار بانک بیمه گذاشت تا بدون بهره، به فقرا و مستمندان بپردازد. این اقدامات حاجی شمشیری در حالی بود که حزب توده خرید اوراق قرضه ملی را تحریم کرده بود و سایر مخالفان و منتقدان دکتر مصدق، با بهره از فرصتی که آزادی مطبوعات در عصر مصدق در اختیار آنها قرار داده بود، تبلیغات گستردهیی را علیه خرید این اوراق به راه انداخته بودند.
حاج محمدحسن شمشیری قهرمان ملی قرضه ملی
در یککلام در مورد این ابتکار باید گفت که دکتر مصدق با یک تیر چند نشان زده بود. دکتر مصدق با فروش برگه اوراق قرضه ملی تنها مشکل مالی را حل نکرده است بلکه بیش از مشکل مالی، نفوذ و محبوبیتش را در میان مردم آشکار کرده بود و توانسته بود دشمنانش را بور و کور بر جای بنشاند، علاوه بر اینکه قدرت بسیج توده مردم را نیز نشان داده است.
فعلا از ادامه خدمات دولت دکتر مصدق صرفنظر میکنیم و آن را به جای خودش در تاریخ و در قلوب همه ایرانیان وطنپرست و مبارز محول مینماییم. جایی که هرگز غبار فراموشی بر آن نخواهد نشست.
وقایع ۳۰تیر ۱۳۳۱
اکنون وارد قضایایی میشویم که به درگیریها و سپس پیروزی ۳۰تیر سال ۳۱ منجر شد.
جنگ و جدالهای مختلفی که میان دکتر مصدق از یکطرف و شاه و ارتجاع و دولت انگلیس از طرف دیگر جریان داشت، به نقطه رسید که اختلاف بین شاه و مصدق دیگر مثل بقیه قضایا به شکل سیاسی قابل حل نبود. مسأله مزبور تعیین وزیر جنگ بود.
مصدق میگفت مطابق قانون ”شاه باید سلطنت کند نه حکومت“. جملهیی که هیچ نخستوزیری تا آن تاریخ بهجز دکتر مصدق جرأت نداشت آن را به زبان بیاورد.
تعیین کابینه با دولت است که شامل وزارت جنگ هم میشود. ولی شاه گوشش به این حرفها بدهکار نبود، او از آنجا که ارتش را بهعنوان ملک طلق خودش میشمرد و بهعنوان اهرم فشار در دست داشت، حاضر نبود بپذیرد که وزیر جنگ را نخستوزیر تعیین کند.
بهتر است بگوییم شاه منتظر فرصتی بود که دکتر مصدق را کنار بزند و مهره مورد نظر خودش را بهجای او بگمارد لذا وقتی که دکتر مصدق خواستار آن شد که وزیر جنگ را خودش انتخاب کند، شاه دست از لجاجت برنداشت و دکتر مصدق را در مضیقه قرار داد و او را مجبور به استعفا نمود.
مسأله این بود که بدون داشتن وزارت جنگ، نیروهای نظامی در دست شاه بود و همچنان به کارشکنی و گذاشتن چوب لای چرخ کارهای مصدق ادامه میداد.
در این شرایط دکتر مصدق چارهیی جز استعفا ندید لذا روز ۲۵تیرماه استعفای خودش را اعلام کرد. از آنطرف شاه هم فوراً استعفا را قبول کرد و قوامالسلطنه را به نخستوزیری منصوب کرد!
قوامالسلطنه در اولین روز زمامداری خود با انتشار اعلامیه هایی، برخورد قاطع دولت با مخالفانش را اعلام نمود.
اما حوادث برخلاف خیالپردازیهای شاه جریان یافت و خوابهای ملوکانه! را آشفته کرد.
مردم با شنیدن استعفای دکتر مصدق از نخستوزیری بلافاصله واکنش نشان دادند.
من(نویسنده) بهخوبی بهیاد دارم همان روزی که استعفای دولت مصدق اعلام شد، هوا تازه تاریک شده بود که همراه پدرم به دیدن یکی از دوستانمان رفته بودیم. با اینکه ما برای بحثهای سیاسی نرفته بودیم بلکه برای کارهای خودمان رفته بودیم ولی یادم هست که موضوع گفتگو درباره استعفای دولت مصدق شده بود!
لحظات آن ملاقات را هنوز بعد از گذشت سالها بهخوبی بهیاد دارم، وقتی شنیدم که مصدق استعفا کرده و قوام بهجای او نخستوزیر شده، در بهت فرو رفتم و تلاش میکردم بفهمم داستان چیست که فردای آن روز تظاهرات شروع شد و خیابانها وضعیت جنگی به خود گرفت.
الآن میفهمم که این بههمریختگی کشور معنایش این بود که مردم چقدر روی بودن و یا نبودن مصدق در مسند نخستوزیری حساس بودند. کما اینکه از فردای آن شب تظاهرات در خیابانها شروع شد.
این تظاهرات تا روز ۳۰تیر ادامه یافت و هر روز گستردهتر میشد. مرکز این تظاهرات خیابانهای اطراف بهارستان بود که مجلس شورای ملی در آنجا قرار داشت.
مغازهها بسته و دانشگاه تعطیل شده بود، تانکها همراه سربازان به خیابانها آمده بودند و حکومت نظامی برقرار شده بود.
استقرار تانکها در مناطق مختلف شهر تهران در پی نخستوزیری احمد قوام
تیراندازی در کار بود و با وجود شهدای بسیاری که مردم داده بودند ولی صحنه را تا بهدست آوردن پیروزی ترک نکردند.
صحنهیی از تظاهرات مردمی ۳۰تیر ۱۳۳۱
دانشجویان بیشترین تظاهرات را داشتند و معروف است که دانشجویی که تیر خورده بود قبل از شهادتش دست در خون خود کرده و کف خیابان مینویسد: «یا مرگ یا مصدق».
کما اینکه میتوانم از پیوستن کادرهای ارتشی که شاه آنها را برای سرکوب مردم فرستاده بود یاد بکنم که وقتی با مقاومت جوانان که حاضر نشده بودند راه را برای تانکها باز بکنند روبهرو شدند، بهجای پیروی از اوامر شاه و حمله و کشتن مردم آزادیخواه، لباسهای فرم خود را از تن درآوردند و به صفوف مردم پیوستند و شدیداً مورد استقبال مردم قرار گرفتند.
یک لطیفه یا واقعیت؟
همان روز داستانی سر زبانها افتاده بوده که «شاه که با شنیدن اخبار قیام مردم و تظاهرات علیه خودش کلافه شده بود. برادرش علیرضا را برای کسب خبر دست اول به مجلس میفرستد تا خبرهای واقعی بیاورد. علیرضا که به محوطه بهارستان میرسد مردم او را شناسایی میکنند، سپس سریعاً به او هجوم برده و او را زیر رگباری از مشت و لگد میگیرند بهطوریکه نزدیک به مرگ بوده و اگر گارد مجلس به داد او نمیرسید چه بسا که زنده نمیماند. بالاخره با هر بدبختی که بود علیرضا خودش را به دربار و به شاه میرساند، شاه میپرسد داستان چیست و چه شد؟
علیرضا میگوید: “هیچی، فقط من بهجای تو کتک خوردم! داشتم از دست میرفتم که گارد مجلس به دادم رسید“.
داستان و یا جوک مزبور اینگونه پایان میپذیرد که: “شاه با شنیدن این داستان تصمیم به عقبنشینی میگیرد”.
این داستان از یک واقعیت در بطن جامعه حکایت میکند. در قیام ۳۰تیر بهطور واقعی شاه در مقابل اراده ملت درمانده و مستاصل شده بود و چارهیی جز تسلیم در برابر اراده خلق قهرمان ایران نداشت.
کما اینکه شعار «یا مرگ یا مصدق»، به شکل دیگری هم نقل شده: «از جان خود گذشتیم، با خون خود نوشتیم، یا مرگ یا مصدق».
آری، خلق قهرمان با این قیام و فداکاری حقشناسی خودش را نسبت به پیشوایش نشان داد و از حیثیت و شرف خود نیز دفاع کرد.
جمعبندی مختصری از این پیروزی
قیام ۳۰تیر قبل از هر چیز این مسأله را روشن میکند که:
برای پیروزی بر دشمن، نیاز اصلی همان وجود یک رهبری است. یک رهبری صاحب صلاحیت و عزم و یک استراتژی پیروزمند که گامبهگام انقلاب را به پیش ببرد.
نشان داد که مردم ما همیشه آماده فداکاری و پرداخت بهای آزادی هستند و مشکل در بودن یا نبودن این رهبری است.
اما، سؤال اصلی و مهم این است که در رابطه با مشکل فعلی که وطن ما در حال حاضر با حاکمیت آخوندها با آن مواجه است که موجب شده است کشورمان دچار بلایای خانمانسوز سرکوب و فقر و قحطی آب و بیکاری و... بشود یادآوری قیام ۳۰تیر چه دستآوردی دارد؟ فکر میکنم جواب روشن باشد چون قانونمندی روشن است. بهطور عام همان همبستگی است که ضامن پیروزی قیام میشود. در ۶ماه گذشته شاهد بودهایم که چگونه استراتژی هزار اشرف و کانونهای شورشی قیامها را استمرار بخشیده و خامنهای را مستأصل کرده است.