728 x 90

من و هموطن و یک صدای امیدبخش

گردهمایی بزرگ مقاومت ایران در ویلپنت پاریس تیر ۹۷
گردهمایی بزرگ مقاومت ایران در ویلپنت پاریس تیر ۹۷

عصر روز نهم تیر بود. گردهمآیی پاریس را تماشا می‌کردم و به این فکر می‌کردم که از انبوه جوانان هم‌وطنم چند نفر این را تماشا می‌کنند؟ خودم را گذاشتم جای یکی از آنها، جای یکی از میلیونها هموطنی که در ایران و زیر فشار فقر و بیکاری هستند. با او حرف زدم. به‌جای او فکر کردم. برای لحظاتی خودم را فراموش کردم و او شدم:

دیدم تنها، بیکار، فقیر، بی‌خانه و ناامیدم. مثل انبوه جوانان دیگر در این وطن به یغما رفته. هیچ چشم‌اندازی برای یک زندگی بهتر در این کشور برایم نیست. حکومتیان همه دزد و فاسد و از بهترین امکانات برای یک زندگی لوکس برخوردارند و حسابشان از بقیه مردم جداست. آنها دارای ژن خوب هستند و بنابراین از هر نظر گونه دیگری هستند. کسی به فکر ما نیست. گاه دیده و یا شنیده بودم که جوانی از میان خودمان با هر مشقتی بوده خودش را به خارج ایران رسانده‌ است. خوشبین نبودم. می‌گفتم آنها که به‌خارج می‌روند، دیگر به فکر ایران نیستند. همین‌که توانسته‌اند خودشان را از چماق و شلاق آخوندها نجات بدهند، دیگر ما را فراموش‌ کرده‌اند. به‌هرحال نان و آبشان فراهم است. زندگیشان را می‌کنند. از موهبت آزادی برخوردارند و ما هم در اینجا در سرکوب و زندان و شکنجه و اعدام و در گرسنگی و تشنگی و هوای آلوده به‌سرمی‌بریم. در حالی‌که به این افکار مشغول بودم و سایتهای اجتماعی را بالا و پایین می‌کردم، در تلگرام با تصویرهای تازه‌یی مواجه شدم که توجه‌ام را جلب‌کرد. یک سالن بزرگ و یک جمع صدهزار نفره پرشور...

 

چه دیدم؟

زنی را دیدم که در یک اجتماع خیلی بزرگ از انسانهای رنگارنگ و گوناگون حرفهای جدیدی می‌زد. دیدم وجدانهای بیدار بشری را جمع‌کرده، جوانها، مردها و زنانی را از هر گوشه جهان جمع‌ کرده و از تعهد سرنگونی بر دوش خودش و جوانان وطن صحبت می‌کند. می‌گوید زنان و جوانها کمک کنید. برخیزید. بپاخیزید. دوستانتان را برخیزانید. با هم یکی و یک‌صدا شوید. کانون شورشی تشکیل دهید. آتش قیامها را روشن نگهدارید.

از استمرار قیام دیماه صحبت می‌کرد. از قیام مردم مشهد، شیراز، قشم، بندرعباس، کرج، شهریار، اسلامشهر و اصفهان از خرمشهر تشنه آب و آزادی و... از این‌که قیامها خاموشی نمی‌پذیرد و دائماً گسترش و عمق پیدا می‌کنند...

از این‌که دل به هیچ جناحی از رژیم نمی‌توان بست،

از هر روز بحرانی‌تر شدن وضعیت اقتصادی مردم که رژیم نه می‌خواهد و نه می‌تواند آنها را حل‌کند،

و بالاخره دیدم که این زن از تشکیل جامعه‌یی صحبت می‌کرد که تاروپودش آزادی و رفاه مردم است.

می‌گفت این تعهد من و همه ما به مردم است که در هر ثانیه با قیام باشیم. پشتیبان آنها باشیم. و...

 

بعد از آن؟

بعد از آن حس کردم که دو روح دارم. یکی روح خودم، یکی روح آن جوان ایرانی که در قالبش فرو رفتم. و صدای آن زن در گوش هر دوی ما زنگ می‌زند و نمی‌توانیم از آن جدا شویم. گاهی آن جوان می‌شوم و خوشحال می‌شوم که آن زن که در صدایش مهر و محبت موج می‌زد جوانان ایرانی را که می‌توانستند برای خودشان در خارج زندگی خوبی داشته باشند برای کمک و یاری به ما متعهد می‌کند. پس تنها نیستم.

و خوشحالم که او این‌همه جوان خارج کشور را به فکر ما می‌اندازد. به آنها از درد ما می‌گوید. پس من‌ هم می‌توانم به آینده امیدوار باشم.

گاهی هم از روح آن جوان بیرون می‌آیم و خودم می‌شوم و می‌بینم که مسئولیتم دوبرابر شده. چون هم نسبت به آن جوان داخل مسئولیت دارم که کاری بکنم، هم نسبت به آن مهر تابان که از ما تعهد گرفت.

ح - آزاد

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/456ea1b1-dea6-495f-933d-7c4b3d82b7cd"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات