در ۲مهر ۱۴۰۳ علی خامنهای در یک اقدام غیرمترقبه و بیسابقه، محمد مخبر، معاون اول رئیسی را بهعنوان «مشاور و دستیار ولیفقیه و امام امت» منصوب کرد. در حکم او برای این انتصاب آمده است:
«با عنایت به خدمات متعهدانه و تأثیرگذار جنابعالی در عرصههای مدیریتی و اقتصادی بهویژه در دولت شهید رئیسی، و سیاست درست و مدبرانهٔ بهکارگیری نخبگان و جوانان پرانگیزه و تلاشگر در اجرای طرحهای گوناگون، شما را بهعنوان مشاور و دستیار رهبری منصوب میکنم. انتظار میرود در امتداد سیاست مزبور، شناسایی نیروهای جوان و همکاری با آنان را با برنامهریزی منطقی، پی گرفته و در کمک به دستگاههای دولتی و غیره از آن بهرهبرداری نمائید» (ایلنا. ۳ مهر ۱۴۰۳).
این انتصاب در حالی صورت گرفت که پزشکیان بهعنوان رئیس رسمی دولت در سفر نیویورک به سر میبرد.
واژهٔ «مشاور» و «دستیار» در بیت خامنهای معنایی آشنا را به ذهن متبادر میکند. کسانی که تحت عنوان مشاور در دربار خامنهای فعالیت میکنند در واقع عناصر وزارت اطلاعات هستند. آنها بهطور گسترده در قلع و قمع مخالفان، فساد، چپاول و جنایت، پروندهسازی برای باندهای رقیب و نیز پیشبرد سیاستهای سرکوبگرانهٔ خامنهای نقش دارند. کلان سیاستهای امنیتی نظام را آنها مشخص میکنند و بر نهادهای اطلاعاتی و امنیتی کنترل دارند.
علی خامنهای که خباثت و تجربهٔ ضدانقلابی خمینی را به ارث برده، میداند که اگر دولت مستقل و منحصر بهفرد خود را نداشته باشد و در تمامی ارکانهای نظام ریشه ندواند، نمیتواند حاکمیت خود را حفظ کند. رابطهٔ خامنهای با رئیسجمهور رسمی و دولت و دیگر اجزای نظامش، همان مثل افلاطونی را تداعی میکند؛ بازیگر اصلی خامنهای است، سایرین نقشهایی گذرا و فرو افتاده بر دیوارهٔ غار بیش نیستند.
خامنهای کابینهٔ مستقل و مخصوص به خود را دارد. در نقاط حساس و بزنگاههای نظام، این دم خروس از لای عبای مقام معظم بیرون میزند و همه آن را میبینند. این دولت مافوق دولت را حسن روحانی در جنگ قدرت بین باندهای نظام، «دولت با تفنگ!» در برابر «دولت بیتفنگ» مینامید.
ویترین نظام پیوسته عوض میشود و کالاهای متفاوت در پشت آن قرار میگیرند، اما ساختار اصلی قدرت در پشت پرده، یعنی نزدیکان، مشاوران، کارچاقکنها و دلالان قدرت همیشه باقی میمانند. آنها مشخص میکنند ترکیب کابینهٔ آشکار چگونه باشد، چه کسی برود و چه کسی بماند.
«مقام عظمای ولایت» در موضع ابوالهول نظام هر گاه میخواهد پز انتخابات بدهد، یک مشت از مهرههایش را بهعنوان رئیسجمهور و اعضای کابینه و نمایندهٔ مجلس جلو میاندازد، آنها ویترین تزئینشده او برای معامله با خارجیها هستند. در این دستگاه [طبق حکم جدید خامنهای]، دولت اصلی، محمد مخبر است، دولت ویترین مسعود پزشکیان. بهعبارت دیگر آنچه در زرورق «جمهوری» و «رئیسجمهور» و «انتخابات» در ویترین نظام قرار گرفته در راستای بزک کردن «سلطنت مطلقهٔ خامنهای» است.
به حکم خامنهای در انتصاب دولت مافوق دولت، یک بار دیگر دقت کنیم:
او از محمد مخبر «در عرصههای مدیریتی و اقتصادی بهویژه در دولت رئیسی» تجلیل میکند و میخواهد که «سیاست درست و مدبرانهٔ بهکارگیری نخبگان و جوانان پرانگیزه و تلاشگر در اجرای طرحهای گوناگون» را پی بگیرد. با اصطلاح «دولت جوان حزباللهی» در ماجرای برکشیدن ابراهیم رئیسی به منصب ریاستجمهوری آشنا هستیم. «جوان!» و «جوانان پرانگیزه و تلاشگر!» در ادبیات خامنهای، اسم مستعار عناصر سرسپرده و از صافی گذشته برای بهکارگیری در مناصب حکومتی است. پردهبرداری یکشبه از «شاهزاده آق مجتبی!» این پازل را تکمیل میکند و میتوان حدس زد چه سناریویی دارد دنبال میشود. اگر نیک بنگریم سیاست خامنهای ادامهٔ همان سیاستی است که او رئیسی را برای آن گزین و نشان کرده بود.
ماجرا هنگامی جالب و مهیج میشود که بدانیم علاوه بر دولت رسمی (پزشکیان با شعار «وفاق ملی») و دولت مافوق دولت (محمد مخبر)، یک «دولت سایه» هم به ریاست «سعید جلیلی» وجود دارد. او دولت سایه را یک «گفتمان و اندیشه میداند» و میگوید:
«این گفتمان بیان میکند همه افراد جامعه در حد وسع خود وظیفه دارند سایه به سایه تحولات را دنبال کنند و اگر اقدامات مناسب بود باید آنان را تقویت کرد و در صورت نیاز به اصلاح، راهکار دهد... معتقدیم موفقیت دولت منتخب موجب تقویت کشور شود و باید به دولت کمک کرد و اگر در جایی نقصی مشاهده میشود باید موضوع را یادآوری و خطاها را گوشزد کرد و راهکارهایی ارائه داد و حرکت دانشجویی در این زمینه میتواند اثرگذار باشد و با پیگیری تحولات در عرصههای مختلف متناسب با ظرفیت و توانمندی اقدامات لازم در جهت تقویت اقدامات و رفع مشکل انجام دهد» (دنیای اقتصاد. ۱۸مرداد ۱۴۰۳).
او مشابه این حرفها را در دیدار با پزشکیان نیز به نوعی تکرار کرد. عصاره اظهاراتش این است که خود را هووی دولت رسمی میداند و به چیزی کمتر از این راضی نیست.
حال با وجود سه دولت که یکی از آنها انگشتنشان خامنهای و مافوق دو تای دیگر است، جنگ باندهای قدرت به کجا کشیده میشود، موضوعی است که تبیین آن نیاز به شرح کشاف دارد. خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!