گذشت روزگار وسیعترین، پرنشانهترین و آموزندهترین کلاس تاریخ برای انسان اجتماعیست.
گذشت روزگار، پردهپسزن پیچیدهترین رخدادهاست که در زمان وقوعشان، همهٔ جوانبشان شناخته نشده بود.
گذشت روزگار، آینهپرداز میزان اصالت مواضع همهٔ دستاندرکاران در قبال رخدادهای گذشته است.
گذشت روزگار، درسآموز اکنونیان برای شناخت و تشخیص راه درست عقلانی و ملی و مردمی در برابر هیاهوهای عوامگیرانه و پروپاگاندای جوگیر در قبال رخدادهای سرنوشتساز یک کشور و یک ملت است.
گذشت روزگار در میهن ما بسا درسها از تاریخ دم دست هفت دهه، پنج دهه و سه دههٔ پشت سرمان دارد. دهههایی که آموزندهترین کلاس تاریخ را پیش پای هر ایرانیِ مسؤل در قبال سرنوشت کشور و مردم خویش گذاشتهاند. دهههایی که اتفاقاً هماکنون باید برجستهترین آموزههای سیاسی، اجتماعی و تاریخیِ آنها را نقد روزگار حیات اجتماعیمان برای پاسخ به مسؤلیتمان در برههیی که در آن هستیم بکنیم.
شناخت ماهیت حاکمیت سیاسی، از ضروریترین درسآموزیهای تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور ما در چند دههٔ گذشته بوده است. ماهیتها مانند کودکی از مادر جهانبینیها زاده و ناشی میشوند. بنابراین همواره باید از پوست مواضع و فعالیتهای سیاسی هر نیرو عبور نمود و به هسته و درونمایهٔ آن در جهانبینیاش رجوع کرد تا بتوان هدف از مواضع و فعالیت آن نیرو را شناخت و دریافت.
صفتهای قرون وسطایی، تمامیتخواه، انحصارطلب، جنگافروز، توسعهطلب، زنستیز، استثمارگر، ضد آزادی و ارتجاعی، بیان کارکردهای ماهیت حاکمیت ولایت فقیهی و آخوندی، ناشی شده از جهانبینی واضعان و کارگزاران صدر تا ذیل آن هستند.
این صفتها باعث کج و منحرف کردن مسیر انقلاب ضددیکتاتوری و آزادیخواهانهٔ سال ۱۳۵۷ بهطرف انقلاب اسلامی آخوندی شدهاند.
این صفتها یکبهیک در بیش از چهار دههٔ گذشته در پهنههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگیِ ایران جولان سانسور، سرکوب، چپاول، جنایت و تباهسازی حرث و نسل دادهاند.
این صفتها باعث زمینهچینی جنگافروزی عامدانهٔ خمینی برای جنگ با عراق شدهاند.
این صفتها باعث صدور جنگافروزی، ترور و مرگ به کشورهای منطقه با پیشقراولی نیروهای نیابتی شدهاند.
این صفتها باعث به توبره کشیدن سرمایههای کانی و طبیعی خاک ایران و داراییها و پول مردم ایران توسط ولیفقیه و نهادهای تابعهٔ نظامی و صنفی و مذهبیاش شدهاند.
این صفتها باعث ابزار و وسیلهٔ فریب کردن دین و مذهب و بهخدمتگیریشان برای تداوم سلطهٔ مطلق سیاسی و پاسخگو نبودن به احدی در قبال دیکتاتوری و خودکامهگیاند.
این صفتها باعث گستردن طاعون تباهی اخلاق، مرگ اقتصاد، هیولای فقر، اپیدمی ناهنجاری اجتماعی، حاشیهنشینی، سریالهای جنایت، طلاق، بیکاری، اعتیاد، اندامفروشی و جولان دادن اختاپوس هزار سر فساد در ایران اشغالشده و آخوندزده شدهاند.
این ویژگیهای حکومتی با چنین بلاهایی که سر مردم میآورند، آنها را سپر بلای خودکامهگیِ توسعهطلبانه و تجوزکارانهٔ خود در عراق، لبنان، یمن و اکنون جنگافروزی در غزه میکنند.
این ویژگیها میلیاردمیلیارد از هزینهٔ احتیاجات اولیهٔ مردم ایران را میچاپند و به اعتراف نیابتیهای نظام، خرج حزبالله، حماس، حوثی، حشدالشعبی و فاطمیون میشوند تا اینان را بر خرابههای زندگانی مردم ایران، در آنسوی مرزها نگهدارد و حافظ سلطه و دستاندازیشان بر جغرافیای ایران کنند.
زمینهچینیهای سیاسی و فریبکاریهای مذهبی خمینی برای کبریت خوردن جنگ او با عراق، باید یکی از بزرگترین درسآموزیها برای مردم ایران باشد تا در جنگ جاری ــ که بسیار مشابهتها در زمینهچینی و فریبکاری مذهبی با آن دارد ــ مغلوب دجالگریها و هیاهوهای ناشی از این جنگ نشوند.
ما بهاندازهٔ کافی، گذشت روزگار و درسهایش را در این ۴۵ سال تجربه کرده و آموختهایم. تکتک ایرانیان تمام صفات شمردهشده در معرفی صدر تا ذیل حاکمیت ولایت فقیه را تا مغز استخوان تجربه نمودهاند و بهای بسسنگین قربانی آنها شدن را پرداختهاند. این تجارب باید همین حالا در درک ماهیت جنگافرزوی نظام ملایان در غزه، نصبالعین و شاقول تشخیص هدف از این جنگافروزی باشد. این تجارب بسا بیش از حتا یک ماه پیش تأکید مؤکد میکنند که لیستگذاری تروریستی سپاه پاسداران، در خدمت منافع ملی ایران و بهبود شرایط منطقه خواهد شد.
هرگز فراموش نکنیم که مواضع نیروهایی که زمینهچینی و تداوم جنگافروزی خمینی در عراق را «جنگ ضدمیهنی» توصیف کردند، ناشی از شناخت دقیق علمیِ آنها دربارهٔ ماهیت این رژیم بوده است. نتیجهٔ آن جنگ ضدایرانی و نابود کنندهٔ هزاران ایرانی و عراقی با خسارت مالی نجومی، اثبات کرد که افشاگری و روشنگری پیرامون تجاوز، توسعهطلبی، صدور ارتجاع [تحت عنوان انقلاب و اسلام] و تروریسم و نیز ضرورت صلح، چقدر دقیق و اصولی و منطبق بر منافع ملی ایران ــ از قضا منافع مردم عراق ــ بوده است.
عین همان مواضع افشاگر و روشنگر، هماکنون نیز بسا بیش از گذشته ضروریست علیه جنگافروزی ارتجاع پلید آخوندی در فلسطین، میان همهٔ ایرانیان سرایت یابد تا سیاست ولیفقیه و حاکمیت آخوندیِ مروج و مشوق جنایت، در انزوای کامل داخلی و بینالمللی، در گل نشیند.
این است رسالت رها کنندهگیِ مردمان ایران و منطقه بر شانههای هر شخص و نیروی شرافتمند که دغدغهٔ پایان دادن به زهرپاشی و تجاوزگریِ مار ولایت را دارد.
گوشزد کردن رسالت انسانی و نیروی آگاه و دغدغهمند ایرانی را نسبت به سرنوشت خویش و اجتماع خویش، میتوان در جامعترین تعبیر انسانشناسیِ مولوی، ندا کرد:
گر ز جبرت آگهی، زاریت کو؟
جنبش زنجیر بیداریت کو؟