سلام! یک بار خیلی سریع تحولات ماههای اخیر را مرور کنید. از قیام دیماه تا لغو برجام تا انزوای منطقهیی و بینالمللی رژیم آخوندها و اعلام استراتژی جدید آمریکا و بازگشت تحریمها و گسترش اعتصابات و اعتراضات. همه اینها نشان میدهد که دیکتاتوری ولایت فقیه در فاز پایانی است. اما سؤال اینجاست که آیا این شرایط خودبهخود به سرنگونی این نظام منتهی میشود و دیگر وظیفهیی بهعهده نیروهای پیشتاز نیست؟ آیا باید به روند خودبهخودی قضایا دلخوش و امیدوار بود؟ اگر جواب به این سؤالات منفی است، پس تهدیدات و فرصتها در دوران پایانی نظام ولایت فقیه چیست؟ چه باید بکنیم و چه نباید بکنیم؟
دیکتاتوریها وقتی در سراشیبی سقوط میافتند و خطر مرگ و سرنگونی را بیخ گوششان حس میکنند، دست به ترفندهای کثیف و ضدمردمی خواهند زد و شروع میکنند به مانور با مضمون اینکه صدای ملت را شنیدهاند مانند نطق تلویزیونی محمدرضا پهلوی در۱۴آابان ۵۷ که اعلام کرد که صدای ملت را شنیده است و یا سیرکی که خامنهای در بیت خودش راه انداخت و وانمود کرد که دارد به انتقادات از زبان مردم! گوش میکند.
در یک سادهنگری شاید بهنظر بیاد که این سرفصلی است برای بازگشت این دیکتاتورها به سمت مردم و تصحیح اشتباهاتشان. اما به قطع و یقین باید گفت این یک فریب محض است. از قضا مردم باید این نتیجه را بگیرند که وقتی خامنهای به چنین نقطهیی رسیده که از این نمایشها ترتیب میدهد، چقدر در وضعیت متزلزلی قرار دارد و تاثیرات قیام چگونه پایههای کاخ ستم او را لرزانده است و با تداوم قیام میتوان ضربات بیشتری به وی وارد کرد.
تهدید دوم این است که عناصری از درون این دیکتاتوری نقاب عوض کرده و با شعار «آی دزد، آی دزد» خود را همراهان قافله ملت جا بزنند و با انتقادات سطحی از حکومت سعی در کشاندن مردم به سمت خود کنند. در واقع به این شکل مطالبات مردم را از براندازی و تغییرات اساسی به اصلاحات جزیی و تغییرات سطحی تنزل بدهند ولی همین حکومت به بقای خودش ادامه بدهد.
عناصری که در تمام جنایات این دیکتاتوری شریک بوده، یکشبه پوستین عوض میکنند و با ماهیت گرگ میخواهند نقش میش را بازی کنند. مانند خود روحانی که دستور فیلترینگ از شورای امنیت ملی خودش در میآید اما دجالگرانه خودش را ناراضی نشان میدهد. یا مطرح کردن سند حقوق شهروندی که فقط روی کاغذ قشنگ است ولی در عمل هیچ کارآیی ندارد.
در کنار روحانی میشود به سلسله مقالات و سخنرانیهای اخیر عناصر سرکوبگر و جنایتکاری مثل تاجزاده، حجاریان و عباس عبدی و برخی دیگر از اصلاحطلبان اشاره کرد
این جنایتکاران با چند قدم همراهی با خواستههای مردم شروع به رواج نظراتی در جنبش میکنند که صفوف مردم را مردد کرده و از یکپارچگی بیاندازد، مانند موهوماتی از این قبیل که اگر خامنهای برود، ایران سوریه میشود، ایران تجزیه میشود و ایران دست سپاه میافتد و فرضیات موهومی مانند اینکه خروجیاش میشود تندادن به حاکمیت فعلی و ادامه بقای دیکتاتوری.
اختلافات مقطعی آنها با خامنهای هم ریشه در سهمخواهی در قدرت یا اختلافنظر برای بقای هر چه بیشتر همین حکومت است و ربطی به خواستههای مردم ندارد. در زمینه بینالمللی هم وقتی حکومت ضعیف میشود کشورهایی که نمیخواهند یک ایران را مستقل ببینند، شروع به آلترناتیوتراشی و رهبرتراشی میکنند و هر کس با راهاندازی یک کانال تلگرامی و یا یک شبکه دستچندم ماهوارهایی ادعا میکند که آلترناتیو است و باید تودهها تحت قیادت او قیام را پیش ببرند.
البته دستگاه اطلاعاتی دیکتاتوری هم از این ترفند بهره جسته و عناصر پوششی خود را با دادن امکانات بهعنوان آلترناتیو غالب میکند.
راه شناخت این عناصر بسیار راحت است زیرا برخلاف سال ۵۷ این بار مبارزه تا الآن ۴۰سال طول کشیده و به اندازه کافی برای بروز ماهیتها فرصت وجود داشته. کافی است از این مدعیان آلترناتیو بپرسید که کارنامه ۴۰سالهتان چیست و اقدامات عملی خود را در مبارزه با جمهوری اسلامی ردیف کنید. لطفاً بگویید رنج و مرارتهایی که بر سر آرمان مردم ایران کشیدهاید چه بوده؟ و اصلاً هویت شما چیست؟ طرح و برنامهتان چیست؟
شاخص این آلترناتیوهای جعلی هم بیبتهگی و بیپیشینهگی و لفاظی و خودبزرگبینی و منحرف کردن پیکان مبارزه از دیکتاتور به سمت دیگر نیروهای اصیل و انقلابی است. اساساً هدفشان این است که یا دیکتاتور حفظ شود و اگر هم یقین داشته باشند که دیکتاتور رفتنی است تمام مساعی و تلاش آنها این است که جایگزین آن، نیروی ملی و مستقل نباشد.
اتفاقا از همین طریق میشود دریافت: هر نیرویی که در مرکز تهاجمات این آلترناتیونماها است، از قضا جدیترین نیروی سرنگونکننده و تهدید اصلی دیکتاتوری است و از قضا آن نیرویی که تمام قوایش روی سرنگونی حکومت متمرکز است و کمتر به این و آن بند میکند، نیروی اصلی برانداز است.