ماهی سیاه کوچولو، داستان نسل دهه چهل و یا نسلz آن دوره بود. نسل ۴۰ و ۵۰ با قصه ماهی سیاه کوچولوی زنده یاد صمد بهرنگی، راهی گذار از برکهها و جویبارهایی شد که فرصت و امکان «زندگی» را از او گرفته بودند. دیکتاتور آن زمانه، مانند این دوران، «آزادی» را در ته دریایی که ناشناخته بود، حبس و زنجیر کرده بود. ماهی سیاه کوچولو، دختر و پسرهای دانش آموزی را تداعی میکرد که روح شورشی و پرسشگری داشتند. تن به شرایط و واقعیت جاری زمانه نمیدادند و عشق به دریا، دریای زندگی آزادانه و رها از ستم و استثمار، بیتاب و بیقرارشان کرده بود... رفتند و رفتند تا «زن» و «مرد»ی مستقل و آگاه و با ارادهای بیافرینند. نه در گوشه مسجد و حجره بازار و پشت نیمکتهای مدرسه و کلاس دانشگاه، بلکه در کوچه و خیابان و زندان و تبعید و آوارگی در همه جای این میهن در زنجیر و یا سر چهارراههای پایتختهای آن سوی مرزها.
در این روزهای قیام برای سرنگونی دیکتاتور زمانه خودمان، دوباره داستان را میخوانیم. گویی نویسنده در کنار پیاده روهای شهرهای ایران ایستاده است و قلم به دست گرفته است و به شور و شورش دانشآموزان دختر و پسر نسل دهه هشتادی خیره شده است: «این داستان، قصه ماهی سیاه کوچولویی است که عشق دیدن دریا را دارد. او تصمیم میگیرد تا انتهای جویباری که در آن زندگی میکند برود، اما در نهایت درون شکم یک مرغ ماهی خوار سر درمیآورد. ماهی سیاه کوچولو در راه رسیدن به هدف خود شجاعت و شهامت به خرج میدهد و در این راه فداکاری میکند.»
خامنهای، مرغ ماهیخوار فرتوت دریای آزادی
راست میگفت صمد، که رفتن بسوی دریا هزار جور مکافات دارد. سد و مانع و دهلیز کم نیست. خرچنگ و مار سمی و ماهیگیر لباسشخصی هم بیکار نیستند. زخم ساچمه و تیر جنگی و گاز اشکآور، دردآور است. نگرانی مادر و تقلای پدر و اضطراب خانواده، رنج را مضاعف میکند... اما «آزادی» و به دریا پیوستن بهای سنگینی دارد. به قیمت خورده شدن توسط مرغ ماهیخواری به نام خامنهای و سیاه چالههایی که نور را اسیر میکنند... چه باک، قیمت «زندگی» در این سرزمین، فراتر از طلاست. حتی درون شکم مرغ ماهیخوار میبایست بر سر ایمان خویش ماند. بهقول زنده یاد دکتر منوچهر هزار خانی روشنفکر برجستهٔ دمعاصر ایران که «جهان بینی ماهی سیاه کوچولو» را برایمان تبیین کرد در ابتدای راه، قهرمانان پا به میدان نهاده را دست کم میگیرند... با بچه خطاب کردن، حقیرشان میشمارند... اما «همیشه در مقابله یا رویارویی با خطر است که طبیعت و جوهر واقعی هر کس محک میخورد و عیار خلوصش معلوم میشود».
ماهی چگونه سرخ میشود؟!
هنوز یک ماه از قیام سرفرازانه و غرور انگیز جوانان و نوجوانان این میهن اسیر نگذشته است که دهها دانشآموز شجاع و آگاهمان به خاک و خون کشیده شدهاند و ماهیخوار و خرچنگ های ظالم و بیرحمش، جنونآسا، «زندگی» میستانند. کانونها و نهادهای حقوقبشری داخلی و خارجی گزارشهای تکاندهندهای از سرکوب دانشآموزان میدهند. «بازداشت گسترده دانشآموزان و حمله به مدارس و بهطور خاص دستگیری دختران دانشآموز نگرانیهای جدی برای جان این عزیزان ایجاد کرده است و جان بسیاری را در معرض خطر قرار داده است» (کانون حقوقبشر ایران، ۲۸مهر ۱۴۰۱)
معاون سیاسی بسیج رژیم آخوندی میگوید، ۷۰درصد دستگیر شدگان در (اعتراضات اخیر) زیر۲۰ سال میباشند. نمونه اقدامات وحشیانه نیروهای سرکوبگر رژیم آخوندی، حمله به دبیرستانی در اردبیل بود که تعدادی دانشآموز بازداشت و مورد ضرب و شتم قرار گرفته و اسرا پناهی بهقتل رسید. در دیگر شهرهای میهن هم مشابه این برخوردهای ظالمانه و ضدبشری ادامه دارد.
در پی اعتراض دختران دانشآموز دبیرستانی در مهاباد، مدیر مدرسه با مأموران همزمان با قفل کردن درب مدرسه و زندانی کردن دانشآموزان در آن تا رسیدن مأموران امنیتی تعداد ۲۹ دختر دانشآموز را به آنها تحویل داده است. همینطور در اصفهان و دیگر مناطق که پس از دستگیری دانشآموزان آنها را به شکنجهگاههایی به اسم کانون اصلاح و تربیت میبرند تا در یک محیط سراپا آلوده و رعب انگیز، تحت فشار و سرکوب قرار بگیرند. کار به جایی رسیده است که زرهپوش و خودروی نظامی وارد مدارس میکنند تا نوجوانان را بترسانند و دستگیر کرده و به زندانهای بینام و نشان ببرند... آخرین نمونه آن هم تعرض، هتک حرمت و رفتار سرکوبگرانه با هنرجویان هنرستان دخترانه صدر در سلسبیل تهران در روز ۲آبان برای گرفتن موبایل آنان بود...
اما این ماهیهای سرخ و بْرنا، چنان شجاعت و بیباکی بینظیری از خود نشان میدهند که مهرههای سرکوبگر ولایت فقیه را سرخورده و درمانده کردهاند. بهمحض شنیدن زنگ مدرسه به کوچه و خیابان آمده و فریاد «مرگ بر خامنهای»، «مرگ بر دیکتاتور»، «خامنهای ضحاک میکشیمت زیر خاک»، «این دیگه اعتراض نیست شروع انقلابه»، «میکشم میکشم هر آنکه خواهرم کشت»، «امسال سال خونه سید علی سرنگونه»، و «بسیجی برو گمشو»... سر میدهند.
پیام ماهیهای سرخ و بْرنا چیست؟
از زبان گلهای سرخ انقلاب نوین ایران برای تحقق آزادی» و «زندگی» شرافتمندانه برای هر «زن» و «مرد» ایران زمین، خوب است آموزش ماهی داستان صمد بهرنگی خطاب به عافیت اندیشان و ترسوها را بازگو کنیم: «شماها زیاد فکر میکنید. همهاش که نباید فکر کرد، راه که بیفتیم ترسماًن به کلی میریزد...» این ماهیان جسور در انتهای این راه سخت و پر مخاطره ولی بزرگ و پر شکوه، به دریای «آزادی» میپیوندند و دیگر چند ماهی آزاد شده نیستند بلکه خود جزیی از «آزادی» شدهاند.