تحولات اجتماعی و سیاسی مثل آدمیان، دوران گوناگون زندگیشان را باید بگذرانند. در داستان تکامل حیات اجتماعی و فکری انسان هم این دورانها بوده، هست و تا بینهایت ادامه خواهند داشت. این تحولات اجتماعی و سیاسی را در وقایع سال ۵۸ که اولین سال پس از قیام سال ۵۷ بود، شاهد بودیم.
کشتی قانون در امواج آینده
یکی از آن تحولات، قانون اساسی جدید ایران بود که باید اساس و بنیاد زندگی اجتماعی مردم ایران بر اساس آن شکل میگرفت. پس خیلی مهم بود که چه باشد و ما را به کجا ببرد. قانون اساسی هر کشوری مثل کشتیای است که ملتش را به امواج اقیانوس آیندهاش میبرد. مجاهدین خلق هم با تجربههای بهدست آمده از قریب ۹ماه فعالیت مسالمتآمیز پا به میدان همین امواج گذاشتند: رفراندوم قانون اساسی. قانونی که باید تمام شئون حیات یک ملت را شامل شود.
بهراحتی میشود فهمید که باید قانون اساسی همهٔ اقشار، اقوام، ملیتها، اندیشهها و نگرشهای ملی، مذهبی، سیاسی و سبک و سیاقهای متنوع را در خود جای دهد و تراز کند. این قانون باید پاسخگوی نیازهای همهجانبهٔ یک کشور باشد.
خمینی در انتخابات مجلس خبرگان برای تدوین و تنظیم قانون اساسی، نمایندگان همهٔ اجزای کشور را راه نداد. پس، خانه از اساس بر پایهٔ خراب و سست، بنیاد گذاشته شد. قانون اساسی هم که از مجلس خبرگان بیرون آمده بود، یک نخ نبات درش بود که جوهرالجواهر کلیتش اصل ولایت فقیه بود.
مجاهدین خلق هم اساساً بهدلیل همین اصل «ولایت فقیه» ـ که تبعات و تالی فاسدهای آن را خوب فهمیده بودند ـ به آن رأی ندادند. از همینجا هم بود که مرز مجاهدین نه تنها با خمینی، بلکه با یکسری از گروهها هم که تا آن زمان در سایهروشنهای فضای برآمده از قیام ۵۷ زندگی میکردند، مشخص و بارز شد. بعد از رفراندوم قانون اساسی، چهرهٔ سیاسی و اجتماعی ایران دیگر شبیه یک ماه پیش از آن نبود. درست مثل همان شد که گفتیم در داستان تکامل حیات اجتماعی و فکری انسان هم، دورانهایی هست و تا بینهایت ادامه خواهد داشت...
امید جمهور مردم
با این زمینه که لازم بود بدانیم، رسیدیم به اولین انتخابات ریاستجمهوری در بهمن سال ۱۳۵۸. اهمیت این انتخابات در این بود که اولین انتخابات بر سر «ریاستجمهوری» در تاریخ ایران بود. این یکی از ویژهگیهایش بود. موضوع آن، انتخاب «جمهوری» نبود؛ چرا که با وجود ولیفقیه اصلاً چیزی بهنام جمهوری معنا ندارد؛ بلکه انتخاباتی بود که جمهور مردم ایران با هر عقیده و مرام و مسلکی میخواستند در آن شرکت کنند. و این خیلی ویژه و مهمش میکرد.
مجاهدین خلق هم این ضرورت را بهخوبی دریافتند و برای گردآوری طیفهای مختلف اجتماعی و گروههای مختلف آزادیخواه حول یک برنامه مترقی تصمیم گرفتند در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کرده و به همین قانون اساسی که به آن رأی ندادند، ملتزم باشند. وزارت کشور خمینی نیز این را پذیرفت و رسماً کاندیدای مجاهدین را در لیست کاندیداها نوشت؛ از رادیو ـ تلویزیون اعلام کرد و در مطبوعات انتشار داد. خمینی هم قبول کرده بود و در ابتدا هیچ مخالفتی نکرد.
مرهمی برای زخمهای تاریخی ایران
از ویژهگی دیگر آن انتخابات باید به برنامهٔ خاص مجاهدین اشاره کرد. این برنامه را که میخواندی، میفهمیدی خیلی رویش فکر و کار شده است. چرا؟ چون بعضی از محورهایش روی اصلیترین مسائل مبتلابه تاریخی و اجتماعی ایران تأکید داشت؛ مثل برابری زن و مرد، مرهمی برای زخم باز اقلیتهای قومی و مذهبی، مرجح نبودن هیچ ایدئولوژی و مذهبی نسبت به دیگری، تأکید بر برچیدن فاصلهٔ طبقاتی. مجاهدین خلق آزادی را اصلیترین مسأله برای تضمین محورهای برنامهشان اعلام کردند.
این برنامه که در بروشورهای کوچک و بزرگ بر دستان میلیشیای مجاهد به سراسر ایران برده شد، در کمتر از ۳ یا ۴روز به مطرحترین برنامهٔ انتخاباتی تبدیل شد. این برنامه همراه با محبوبیت مجاهدین و شخص مسعود رجوی در بین اکثر گروهها و اقلیتهای ملی و مذهبی، فعالان فرهنگی، علمی، ورزشی و بهطور خاص زنان و جوانان، فضای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران را دگرگون کرد و هر روز به نفع مجاهدین تغییر میداد.
فضای جوشان انتخابات، سراسر شهرها و روستاهای ایران را گرفت. دختران و پسران میلیشیا بودند که حنجرهشان، خروش آزادی خجسته بود. روزنامهها و نشریات متنوع برنامهٔ انتخاباتی مسعود رجوی را بهطور وسیع انتشار میدادند. آن روزها روزنامه و نشریه خواندن خیلی باب روز بود و عمومیت داشت. خاطرههای آن روزها و هفتهها از بهترین یادهای پس از قیام ۱۳۵۷ است. یکی از فصول زرین مطبوعات ایران را باید در سال ۵۸ جستجو نمود.
اتحاد در پرتو آزادی علیه ظلام ارتجاع
از دیگر ویژهگیهای آن انتخابات این بود که با بالا گرفتن تبلیغات انتخاباتی، کفّه آزادی از هر صبح تا شام وزین و سنگینتر میشد و کفهٴ ارتجاع پایین میرفت. این همان وجه جمهوریاش بود که بسیاری اقشار جامعهٔ ایران را نسبت به سرنوشتشان فعال کرده بود. بخش قابل توجهی از این وجه به نفع مجاهدین پیش میرفت. در مرکز این توجه، دانشآموزان و زنان ایران و دانشجویان قرار داشتند. همینطوری میشد فهمید که با ثقل و وزنهٔ دانشآموزان و زنان و دانشجویان که آینده را نمایندگی میکنند، کفهٴ انتخابات به نفع چه کاندیدایی سنگین خواهد شد و یا لااقل یکی از مطرحترین کاندید و رقیب مهم چه کسی است.
امان از خیانت!
خمینی که دربارهٔ کاندیداتوری مسعود رجوی هیچ چیزی نگفته بود و در یک سخنرانی رسمی هم اعلام کرد که در این امر دخالت نمیکند، ناگهان دید که بالندگی و اقبال اجتماعی مجاهدین آنها را به رقیبی بلامنازع تبدیل کرده است. خمینی به وحشت افتاد. نقض عهد پیشه نمود و به قانون و حرف خودش علناً خیانت کرد. ماهیت ضدآزادیاش را برملا نمود، دامن عبایش را جمع کرد، تعارفهای دجالمنشانهاش را کناری گذاشت و آمد وسط. قانون خودش را زیر سم ستورانش گذاشت و با سوءاستفاده از موقعیت مذهبی و سیاسیاش بهعنوان رهبر، با صراحت و وقاحت چندشآور فتوا داد که «هر کس به قانون اساسی رأی نداده، نباید رئیسجمهور شود»! این در حالی بود که خودش اعلام کرده بود اصلاً دخالت نمیکند. ریاکار دینفروش دجالگری کرد و آشکارا دروغ گفت؛ چون قانون مصوبهٔ دولتش، شرکت مسعود رجوی را قانونی و درست میدانست و هیچ ایرادی بر آن نبود. بر طبق همان قانون هم مجاهدین نزدیک ۲هفته تبلیغات انتخاباتی داشتند و مسعود رجوی هم ۲میتینگ انتخاباتی برگزار کرده بود. این زخم کهنهٔ ارتجاعی با فتواهایش چهها که بر سر ساحت آزادی نمیآورد! امان از خیانت!
خمینی فقط بهقول و قرار خودش خیانت نکرد؛ انبوهی از جوانان، اقلیتهای قومی و مذهبی، زنان، ورزشکاران و اقشار گوناگون را بلاتکلیف گذاشت و امیدهایشان را بر باد داد. خیانت و سوء استفادهٔ خمینی از قدرت مذهبیاش آنقدر تنفرانگیز و مشمئزکننده بود که هیچ ارگان رسمی اعم از وزارت کشور و دولت خودش از این کار او حمایت نکردند.
شکیب و جاری در رگ زمان
مجاهدین شکیبایی فوقالعادهای پیشه نمودند و از حق قانونیشان گذشتند. مسعود رجوی هم بلافاصله یک پیام تشکر و قدردانی برای تمام اقشار مردم ایران که از مجاهدین و وی حمایت کردند، نوشت و انتشار داد.
جالب این بود که مجاهدین بهظاهر از دور رقابت انتخاباتی کنار گذاشته شدند؛ اما محبوبیتشان بیشتر شد. پیام پشت پیام بود که برایشان میفرستادند و ابراز ارادت و حمایت میکردند. آنان شکیب و پذیرندهٔ پیچ و خم رو به افقهای فردا و مدافع حیات مسالمتآمیز ماندند و در رگ زمان جاری شدند...
این تحول هم درست نظیر همان اصل است که گفتیم تحولات اجتماعی و سیاسی مثل آدمیان، دوران گوناگون حیاتشان را باید بگذرانند. در داستان تکامل حیات اجتماعی و فکری نسل پس از قیام سال ۵۷ هم این دورانها رقم میخوردند و عناصر فعال آن هم ماهیت خود را به آزمایش میگذاشتند...
بروز ناگزیر ماهیتها
نبرد ماهیتها در بستر تاریخ از مهمترین عوامل رقمزننده چگونگی زندگی اجتماعی ما و درسآموز حیات ما انسانها میباشد. نتیجهٔ این آزمایش را اکنون پس از ۳۹سال در تمامیت ایرانزمین شاهدیم. ماهیت ارتجاعی خمینی و حرص و ولع او برای سرکوب آزادیهای برآمده از قیام سال ۱۳۵۷ منجر به
ـ تباه شدن مفهوم زندگی و حق مسلم حیات برای ایرانیان،
ـ گسترش افسارگسیختهٔ فساد در ارکان حکومت موروثی خمینی،
ـ بر باد رفتن سرمایههای ملی و داراییهای طبیعی ایرانزمین،
ـ فرار هزار هزار مغز،
ـ و گسترش حیرتانگیز فقر و بحران معیشت برای تمام اقشار مردم ایران گشته است.
اینک تبسم بر لب ایرانزمین
در آنسوی اما مجاهدین خلق و مقاومت سازمانیافتهٔ ایران از کوران قتلعامها، توفانهای مهیب سالیان و دهلیزهای آتش عبور کرده و اکنون
ـ به آلترناتیو قدرتمند و کیفیت بینظیر در منظر جهانیان تکامل یافته است.
ـ رهبری سیاسی و تشکیلاتی زنان بدل به برابری زن و مرد و ظهور کیفیت نوین در روند مبارزاتی گردیده و رهبری زنان را در ایران فردا تضمین نموده است.
ـ مقاومتی سازمانیافته با تجربه ۵۳سال مبارزه حرفهای در هیأت ارتش آزادیبخش ملی ایران متبلور گشته، حضور عینی دارد و مشعلهای امیدبخشش در پهنهٔ ایران با کانونهای شورشی، روشنایی مقاومت و مبارزه برای تغییر بزرگ در ایران را شعلهور نگهداشته و دامنهاش را هر دم گسترش میدهد.
اکنون در پرتو رشتههای بههم پیوستهٔ قیامهای اقشار جویای زندگی و آزادی و عدالت، این مقاومت سازمانیافته است که تبسم بر لبان ایرانزمین و امید در دل آینده آن است...