۳۰ مهر روز معرفی مریم رجوی بهعنوان رئیسجمهور برگزیده مقاومت برای دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران میباشد. از کنار این روز و این خبر نمیتوان بهسادگی گذشت زیرا در طول و عرض و عمق بسیار پرمحتوا و دارای لایههای ناشناخته است. امروزه دیگر این یک ادعا نیست. آثار و نتایج اجتماعی، سیاسی، مبارزاتی، فرهنگی و بینالمللی آن برای دوست و دشمن آشکار شده است و هر روز نیز بیشتر آشکار میشود. شما میتوانید برنامه کهکشان همین امسال در پاریس را مرور کنید تا تأثیرگذاریهای بینالمللی و سیاسی را مشاهده کنید، شما میتوانید به کنفرانس جهانی روز زن در همین سال مراجعه کنید تا آثار فرهنگی زنان مجاهد را ارزیابی کنید و شما میتوانید فقط برنامههای ۶ ماه گذشته خانم رجوی را نگاه کنید تا به فکر فرو بروید که در مجاهدین چه میگذرد.
اما ۳۰ مهر بهطور خاص برای مجاهدین بهرههای دیگری نیز دارد. مجاهدینی که بیش از سه دهه است با این موضوع در کنش و واکنش هستند در عمل تجربه کردهاند که هر گامی که پیش میروند، پردهای از جلوی چشمانشان کنار میرود، یک درجه شناختشان عمیقتر میشود و حقایق جدیدی را کشف و فهم میکنند و بعد میتوانند این دریافتهای جدید را در عمل انقلابی روزمرهشان بکار بگیرند، بیشتر مایه بگذارند، تلاش کنند و قیمت بدهند و برای پیشروی در گام بعدی بیشتر آماده شوند. و بهقول قرآن «اِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ. کلام پاک به سوی خدا عروج میکند و عمل صالح یعنی عمل منطبق با شرایط آنرا بالاتر میبرد». قانون شناخته شده تأثیر متقابل اندیشه و عمل توحیدی، در کسب توانمندی بیشتر برای تأثیر گذاری بیشتر و برای تغییر دادن بیشتر و شکافندگی مستمر. تغییر بسیاری «عینیت»ها که به اعتبار قدمت تاریخیشان، تغییر ناپذیر به نظر میرسند و کسی را یارای در افتادن با آنها نیست. تغییر و حذف غول مهیب ارتجاع در پوش دین با قدمتی حداقل ۱۴۰۰ ساله. تغییر و حذف اندیشه مردسالارانه که قدمت آن به اندازه قدمت تاریخ انسان است و صدها تغییر دیگر که یکی بعد از دیگری میآید و از همه مهمتر تغییر نظام وحشی و ضدبشری خمینی که خیلیها توان مقابله و چنگ در چنگ شدن با او را در خود مشاهده نمیکنند.
آری از کنار ۳۰ مهر بهسادگی نمیتوان گذشت. در حقیقت خود ۳۰ مهر نمیگذارد که از کنارش بهسادگی رد بشوی، زیرا اینجا نقطهای است که میتوان به اعتبار هر درجه از درک آن، گره باز کرد، تضاد حل کرد، و به سوی آزادی ایران راه گشود و تمامیت دارایی را به پای هموطنان محروم و ستم کشیده ریخت. برای سرنگونی سر از پا نشناخت و بر همه موانع راه به هر قیمت غلبه کرد.
انسان در پروسه تکامل اجتماعیاش با موانع و گردنههای بسیار سنگینی مواجه بوده است. این موانع بمثابه یک سد بسیار قوی، تحولات تکاملی جامعه انسانی را قفل و متوقف میکردند، اما بشریت سرانجام توانسته است که یکی یکی از همه آنها عبور کند. هر چند برای عبور از هر کدام قیمت زیادی نیز پرداخت کرده است. یک مرور سریع بر تاریخ نشان میدهد که در عبور از این موانع همیشه هدایت کنندگانی کبیر و عمیقاً انقلابی نقش راهنما، راهگشا و راه ساز داشتهاند و جوامع انسانی از وجود آنها عمیقاً بهرهمند شده است. بهعنوان مثال میتوان از قیام بزرگ حضرت موسی برعلیه فرعون نام برد. پروسه این قیام که هنوز بسیاری از ابعاد آن ناشناخته و یا به عمد مسکوت مانده، بسیار شگفت و شگرف است و جای بحث جداگانهای دارد، اما در این قیام کمر نظام بردگی در سلسله فراعنه با ۳۰۰۰ سال قدمت و حاکمیت، شکست و قویترین فرعون این سلسله یعنی رامسس دوم، پوزهاش به خاک مالیده شد. او حافظ و ضامن بقای نظام بردهداری بود. اهرام مصر که جزو عجایب هفتگانه شمرده میشود، شاخص آن است. او بمثابه سدی قوی و پایدار مانع از تحول عمیق و ریشهای در نظام بردهداری و جهش تکامل جامعه انسانی بود، او در جای خدا نشسته بود و قانون وضع میکرد و آنرا به اجرا در میآورد. اما حضرت موسی با قیام خودش پیروزی بزرگی را به ثبت داد و «سد دوران» را از سر راه بشریت برداشت، بهنحوی که بعد از مدت کوتاهی این پیروزی در حاکمیت سیاسی گسترده و بلامنازع دو پیامبر دیگر یعنی حضرت داوود و فرزندش حضرت سلیمان در سرزمین فلسطین به بلوغ خودش رسید و مناسبات اجتماعی جدیدی را در آن زمان به تاریخ بشر ارائه داد. قیامهای بردگان در سایر نقاط جهان و از جمله قیام بزرگ اسپارتاکوس در رم نیز مکمل و دنباله همین اندیشه و حرکت آزادیخواهانه بود.
اگر بخواهیم همین معنا را به زبان دیالکتیکی بیان کنیم، تضادی که در رابطه با «سد دوران» حل میشود، الزاماً متعلق و محدود به یک جامعه مشخص و مقطع تاریخی محدود نیست. آثار و نتایج آن، در بستر مستمری از زمان و مکان، شامل حال تمام بشریت میشود. هر چند در ابتدا چنین ننماید و یا کسی نتواند آنرا فهم کرده و اینگونه نتیجه بگیرد. زیرا بسیارند اندیشههایی که قادر نیستند ارتباط متقابل “تمامی و تمامیت پدیدهها“ را با یکدیگر در “طول زمان گذشته وآینده“ ترسیم و تصور کنند، اندیشههایی که در بهترین حالت به سندرم دیالکتیک میکرومالیستی و سمت و سو داری نسبی و مقطعی مبتلا هستند. بیماری خفه کننده و کاهندهای که متأسفانه خیلیها به آن گرفتارند ولی در یک خودشیفتگی بلاهتبار گل و لای آنرا مکررا بر خود میمالند و لذت هم میبرند! نیم نگاهی به انبوه تحلیلها و تفسیرهای متناقض، ذهنی، بلانکیستی، بیتأثیر، و... . در فضای مجازی، که عمدتاً محصول “وقتهای خالی“ در تنهایی “بی عملی“ و “سکتاریسم“ مفرط است، مؤید این نکته میباشد.
و حالا در ایران، نسل حاضر، از ذریه و نسل مجاهد و هواداران مجاهدین گرفته تا نسل جسور و پرشوری که کف خیابانها را تا سرنگونی نهایی خالی نمیکنند، با غولی مهیب با ۱۴۰۰ سال قدمت تاریخی، ۴۵ سال است که چنگ در چنگ شده است و آنرا به سوی زبالهدان تاریخ میکشانند. جانور ضدبشری که با تروریسم کور و بیرحمانه تحت پوش دین الهی، به حساب خودش میخواهد همه را به زانو در آورد. حکومت شیطانی و پلیدی که گمان میکند از سیاست مماشات قدرتها و دولتها برای او آبی گرم میشود و خواب ولایت سفیانی ابد مدت برای خودش میبیند. وضعیتی که بهشدت ناپایدار و بیریشه است، ولی تغییر این تعادلقوا در صحنه فقط کار کسی است که از غول مهیب ارتجاع توانمندتر و جنگندهتر باشد و بر منبع و منشأ قدرت لایزالی تکیه داشته باشد که بیباک و پاکباز تمامی قیمت نابودی ارتجاع را بپردازد. این داستان مجاهدین است، البته اینجا هم قانون تعادلقوا عمل میکند ولی تفاوتش در نوع قدرت ها و نحوه استخراج و بکار گرفتن آنها است. ۳۰ مهر نقطه بلوغ بارز شدن این “قدرت نوین“ است. قدرت پرتوان و شکافندهای که هرگز خاموشی نمیپذیرد، قدرت نوینی که در یک نام و یک چهره سمبلیزه شده است نام مریم، مریم پاک رهایی. از اینجا به بعد هر چه بوده و هست و خواهد بود، تفسیر، تکثیر، تفصیل و شکوفایی و گسترش همین نام است شاید از این زاویه است که برادر مسعود ۳۰مهر را “فتح مبین“ خواند و سوره فتح را در شأن آن برای مجاهدان تفسیر و تشریح کرد. . اِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا.
این قدرت نوین وارد تاریخ ایران و از آن طریق وارد تاریخ جهان شده است. در سرگذشت ۴۰ ساله مجاهدین میتوان یک پیروزی بزرگ را مشاهده کرد و به بازگشتناپذیری این حرکت کبیر به سوی پیروزی یقین و اطمینان داشت. ارتجاع و مرتجعین تحت لوای دین و خداپرستی و با پرچم دجالیت دیگر هیچ جایگاه و پایگاه مردمی در ایران ندارند و در سطح جهان نیز افشا و منزوی شدهاند و خمینی بهعنوان شاخص این نظام لقب منفورترین چهره جهان را از سالها قبل گرفت. حذف این نظام از مدار مشروعیت و مقبولیت چه در ایران و چه در سطح جهان فقط حذف یک فرد یا حکومت نیست، بلکه حذف یک اندیشه و عمل واپسگرایانهای است که نقش مانع بزرگ تحول تاریخی برای ایران و بسیاری کشورهای جهان را در خود دارد. طبعاً سرنگونی این نظام آخرین مدار برای تحقق یک جهش بزرگ در ایران و در جهانی است که نگرش ارتجاعی در آن به زبالهدان انداخته شده است. اینگونه است که ۳۰ مهر جایگاه عبور از «سد دوران» را به خود گرفته است و هر روز نیز برجستهتر شده و به شکوفایی نهایی نزدیکتر میگردد.
سخن در این رابطه میتواند خیلی مطول باشد. ولی میخواهم که با دو بیت از حافظ تمام کنم. همان حافظ که مردم نکته سنج ایران او را «لسان الغیب» لقب دادهاند او به شیرینترین بیان همه حرف را در دو بیت خلاصه کرده است.
زین قصه هفت گنبد افلاک پر صداست
کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت
بارغمی که خاطر ما خسته کرده بود
عیسی دمی خدا بفرستاد و بر گرفت
محمد بقایی
مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است