مادری از اهواز: در اهواز با بدبختی کمی پول جمع کردیم در بانکی گذاشتیم که ۱۱شعبه در اهواز داشت... روز روشن پولمونو دزدین. آشکار مثل توپ فوتبال مردمو پاس میدن. من یه مادر زجر کشیدهام با هزار بدبختی این پولو جمع کردم. اگه مسلونن یه رحمی به ما بکنن همه کسایی که پول گذاشتن بدبختن تو این بانکها یتیم دیدم سرطانی دیدم... همه اعتماد کردن پولهاشونو گذاشتن اما... سه تا بچه مدرسهای دارم یه شوهر کارگر دارم با بدبختی داریم زندگی میکنیم... ای خدا!
یک مادر اهل نیشابور: 45تومان گذاشتم بانک یه پسرم مریضه دخترم 85درصد... تمام ملک پدریمو فروختم دادم بانک بتونم خرج مریضی بچهها رو بدم...
یک پدر از دهلران: 116میلیون سرمایه و دارایی تمام ایل و تبار و خاندانمونو جمع کردم اعتماد کردم تا شاید بتونم به درد بیدرمون بچههام بزنم مسئولان بانکها با ماشینهای آخرین سیستم میان میرن... کی درد ما حالیشه! آخه نامردا...
یک مادر: بچه سرطانی دارم به کی بگم پول ندارم ببرمش دکتر ایهاالناس! به کی بگم...
اینها بخش بسیار کوچکی از درد و صدای بیصدای غارتشدگان است. وقتی مادری سرمایه 40سال زندگی و تلاش و میراث خانوادهاش دستخوش عیش و نوش و رفاه و راحتی کسانی میشود که با شعار حمایت از مستضعفین فرزندانشان در بهترین دانشگاههای آمریکا و اروپا تحصیل میکنند و مدیرانش روز روشن میلیاردی غارت و چپاول میکنند چه باید کرد؟
غارت برای امنیت؟
ریشه و علت دست باز دادن به غارت گران و مدیران دستاندرکار حاکمیت ننگین ولایت فقیه را یک قلم باید در امنیت نظام دید. دست باز دادن به سپاهیان و مزدوران ولایت، برای دزدیهای نجومی و غارت و چپاول سرمایه از جیب مردم برای آن که تیغ سرکوب و خفقان کند نشود و هزینههای سرسامآور صدور تروریسم و کشتار مردم سوریه و عراق و سرمایهگذاریهای کلان در لبنان برای مزدوران حزبالشیطان و یا هزینههای دخالت در برخی کشورهای دیگر تأمین شود. و این چرخه دزدی و غارت ادامه خواهد داشت مگر زمانی که در همین خیزش و خروش غارتشدگان، امنیت نظامشان را در خطر ببینند.
بی جهت نبود که وقتی شعارها یک گام به عمق رفت و مردم پای دولت و ولایت را وسط کشیدند خامنهای عقب نشست و پیام داد تجمع نکنید پس میدهیم اما وقتی دیدند با تحریم سپاه و کاهش بودجه سوریه و یمن و لبنان و عراق و... بالکل فاتحة امنیت خوانده میشود عقب نشستند و گفتند بخشی را میشود تأمین کرد... اما با تشدید بحرانهای مالی سپاه باز هم عقب نشستند تا جایی که پاسدار محمدباقر الفت معاون رئیس قوه قضاییه رژیم به صراحت گفت آنها که سرمایهشان را در اختیار مؤسسات مالی گذاشتند مشتی افراد سودجو هستند و دنبال به دست آوردن پول باد آورده بودند... وی گفت:
«این افراد برای تحصیل منفعت بیشتر به این مؤسسات مراجعه کردند در واقع خودشان مقدم شدند به ضرری که امروز متوجه خودشان شده است. نباید آدمهایی که با شناخت قصد تحصیل سود داشتند مظلوم جلوه بدهیم و با مظلوم نمایی فضای جامعه را بهگونهیی ترسیم کنیم که باید دولت وارد شود و مبالغی را به اینها بپردازد... برخی از اینها سودجویی کردند و باید امروز ضرر سود جویی خود را بدهند.» (1)
البته محمدباقر الفت به سیاق همه دژخیمان لابد بهدلیل ندیدن چرخش اوضاع و احوال نفهمیده که دیگر نمیتواند با غارتشدگان و کسانی که شاهد مرگ تدریجی خانواده و بیمارانشان هستند این طور صحبت کرد. خوب بود ساعتی قبل از این افاضات به آه و ناله و درد دل پاسدار مردوخی گوش میکرد و کمی پند میگرفت.
آثار خشم غارتشدگان و بیخبری پاسدار الفت
پاسدار مردوخی چندی پیش وقتی در برابر غارتگرانی که علیه روحانی و خامنهای شعار میدادند ایستاد و تهدیدشان کرد، حسابی تنبیه و گوشمالی شد. مردوخی ـ 16آبان 96ـ در جریان پخش زندهٴ کنفرانس مطبوعاتی نوبخت سخنگوی دولت گفت:
«جناب دکتر امروز میخواهم یک تراژدی غمانگیز به عرض جنابعالی و همکاران عزیزم برسانم.
روز جمعه که ظاهراً اختتامیه مطبوعات بود، ساعت 11و نیم من در سالن نمایشگاه مطبوعات بودم، یک مرتبه دیدم 300نفر نتراشیده و نخراشیده وارد شدن با پلاکاردهای قرمز و شعارهای بسیار زننده که من حالا نباید اینجا بگم علیه رهبر، علیه آقای روحانی، علیه سایر مسئولان و از جمله آقای دکتر سیف، ظاهراً من مشاور رسانهای دکتر سیف هستم ولی البته من به دفاع از مقام معظم رهبری صحبت کردم، رفتم گفتم آقا شما میخواهید با الفاظ موهن و بیادبی حق بگیرید، نه
نوبخت [برای جمعوجور کردن فضاحت گوشمالی پاسدار مردوخی وارد شد] : چون آقای استاد مردوخی بدرستی اشاره فرمودند راجع به حل این مشکل
مردوخی: من هنوز عرضم تمام نشدهها، بله عرض کنم که بعد گفتم که دستهای خارجی شما رو تحریک نکرده باشه، آقا تا این رو گفتم، یک پلهای اینجوری البته سه برابر این من رو هل دادن افتادم الآن خانم جعفری کتفم شکسته
نوبخت [باز هم وارد شد تا بیشتر ادامه ندهد] : خوب من خواهش میکنم استاد با این وضعیت جسمی ما بیشتر متألم میشیم، آقای استاد مردوخی شما بشینید من توضیحی میدهم راجع به مطالبی که استاد مردوخی از آن رخداد بیان کردند خوشبختانه سران سه قوه جلسه داشتن.
مردوخی [بلند میشود و ناله کنان زخمهایش را نشان میدهد] : آقای دکتر ببینید کتفم شکسته، چشمم نزدیک بود کور بشه، اگر عینکها به چشمم نبود، تفضل الهی فقط. 13تا بخیه اینجا خورده در بیمارستان بانک ملی، عرض کنم اوضاع و احوال خوبی ندارم.»
شمهیی از خشم غارتشدگان
بله! این است شمهیی از خشم غارتشدگان و آنان که کارد به استخوانشان رسیده و دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. ارتشی از بیکاران و غارتشدگانی که نه به امنیت نظام فکر میکنند و نه ترسی از پاسداران ولایت دارند. آنان که با صدای بلند به الفت ـ معاون غارتگر قوه قضاییهٴ نظام ـ و ولایت خونخوار فقیه میگویند:
لاریجانی قاضیه با دزدا همبازیه
میجنگیم، میمیریم، پولمونو پس میگیریم
میکشم، میکشم آن که برادرم کشت
نترسید نترسید ما همه با هم هستیم...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ