استحاله و اصلاحات محمدرضا شاه از زبان خودش
محمدرضا شاه روزی که به جای پدرش نشانده شد خود را نگهبان دستاوردهای انقلاب مشروطه ایران مینامید. همان انقلابی که پدرش آن را تمامکش کرده بود! با اینهمه مردم ایران از خلاصی یافتن از «شر» رضاشاه، استقبال کردند. محمدرضا شاه البته ۸سال بعد در پوش مصوبات یک مجلس مؤسسان، بر ضد مشروطیت کودتا کرد و ۴سال بعد بر ضد حکومت ملی دکتر مصدق کودتا کرد و گام به گام به هویت موروثی خودش بازگشت.
استحاله محمدرضا شاه
چنانچه متن سوگندنامه محمدرضا شاه را که روز ۲۵شهریور ۱۳۲۰ در مجلس شورای ملی ادا کرد(تا بتواند بر مسند پادشاهی بنشیند) بخوانید و آن را با متن صحبتهای سرفصلی دیگر وی مقایسه کنید، پروسه تبدیل یک بهاصطلاح «پادشاه مشروطه» به یک «سلطان مستبد» را بهراحتی میتوانید ببینید!
محمدرضا شاه در سوگند نخستین
در متن «قسمنامه» میگوید:
«بسمالله تعالی ـ من خداوند قادر متعال را گواه گرفته به کلامالله مجید و به آنچه نزد خدا محترم است قسم یاد میکنم که تمام هم خود را مصروف حفظ استقلال ایران نموده حدود مملکت و حقوق ملت را محفوظ و محروس بدارم. قانون اساسی مشروطیت ایران را نگهبان و بر طبق آن و قوانین مقرره سلطنت نمایم و...».
محمدرضا شاه پس از ادای سوگند و برای محکمکاری، مجدداً و اینبار کمی خودمانیتر صحبت کرد و باز هم خود را ملتزم به اصول مشروطیت و... معرفی کرد. وی گفت:
«لازم میدانم با توجه وافی به اصول مشروطیت و تفکیک قوا، لزوم همکاری دایم و کامل را بین دولت و مجلس شورای ملی خاطرنشان نموده...».
جای خالی مشروطیت در جشن تاجگذاری
اما همین محمدرضا شاهی که آن روز اینچنین خود را موکداً به اصول مشروطیت و قانون اساسی آویزان میکرد، سال ۱۳۴۶ هنگامی که مراسم تاجگذاریاش را برگزار میکرد، در نطقش حتی برای یکبار و بهطور سمبلیک هم که شده، اسمی از مشروطیت و اصول آن و قوانین آن به میان نیاورد! به گواهی آخرین همسرش، وی در آن مراسم گفت:
«از خداوند سپاسگزارم که به من فرصت داد تا جایی که در قدرت من بود به مملکت و ملتم خدمت کنم. از خداوند میخواهم که قدرت ادامه آنچه را که تاکنون انجام دادهام به من اعطا فرماید. شرف و افتخار ملت و کشورم تنها هدف زندگی من است. من تنها یک امید دارم و آن حفظ استقلال، حاکمیت ایران و پیشرفت مردم ایران است و برای رسیدن یه این هدف آمادهام تا در صورت لزوم جان خود را فدا کنم. باشد که خداوند توانا به من فرصت دهد کشوری خوشبخت و جامعهای آبادان به نسلهای بعد تحویل دهم و پسرم، ولیعهد نیز در انجام رساندن این بار سنگین تحت توجهات باری تعالی موفق گردد».(به نقل از کتاب خاطرات فرح پهلوی - کهندیارا ص ۱۵۴)
جنازه مشروطیت و قانون زیر پای رژه جشنهای ۲۵۰۰ساله
سخنرانی شاه در جریان جشنهای دیوانهوار ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی، در مهرماه سال ۱۳۵۰ از این هم بدتر بود و دیگر حتی صحبت «قانون» و قانون اساسی هم در نطقش یافت نمیشد.
بالاخره شاه یاد مشروطیت افتاد!
قدم نورسیده مبارک!
اما همین محمدرضا شاه فراموشکار هنگامی که پسر اولش به دنیا آمده بود، به یاد اصول مشروطیت افتاده و تمامی جنبندگان در آسمان و زمین و دریا را موظف به فرمانبرداری از نوزاد تازه به دنیا آمده و رعایت شئونات طفل نوزادی میکند که هنوز حتی از نظر طبی روشن نیست اصلاً عقل و بار درستی دارد یا نه!؟ محمدرضا شاه در آن سخنرانی گفت:
«یکی از قویترین ارکان سلطنت مشروطه ایران وجود ولایتعهد است... به موجب این فرمان مقرر میداریم که کلیه خاندان ما و علمای اسلام و هیأتهای دولت و نمایندگان مجلسین سنا و شورای ملی و استانداران و فرمانداران استانها و شهرستانها و عموم فرماندهان نیروهای مسلح زمینی و هوایی و دریایی و ارتش و ژاندارمری و شهربانی کل کشور و تمام طبقات کشور قاطبه ملت ایران، وظایف مقرره و احترامات لازمه را درباره (فلان ابن فلان) بهجا آورند!(نگاهی به شاه - میلانی ص ۳۴۰)
اصلاحات ارضی و برچیدن نظام پوسیده ارباب و رعیتی از دیرباز یکی از خواستههای تاریخی مردم ایران بود که پس از انقلاب مشروطه سرعتی مضاعف گرفت.
اما دو اقدام پیدرپی محمدرضا شاه برای انجام اصلاحات ارضی در ایران، اساساً نه در پی تغییر ساختار اجتماعی اقتصادی کشور بلکه بهمنظور جلوگیری از انقلاب و ممانعت از تغییر ساختار طبقاتی کشور صورت گرفت.
محمدرضا شاه و اصلاحات ارضی
یکی از مهمترین و جنجالیترین فرازهای دیکتاتوری محمدرضا شاه، انجام «اصلاحات ارضی» و «انقلاب سفید» اوست. کاری که درباره آن گفتهها و تحلیلهای بسیاری بهعمل آمده است. مورخان خارجی و داخلی بهاضافه گروههای سیاسی مختلف، در این باره نکات و نظرگاههای گوناگونی ارائه دادهاند که بررسی یا «بازگفت» آنها خارج از حوصله این نوشته است.
اینجا تنها به استناد کتابهای محمدرضا شاه به مختصری از آنچه که به اسم اصلاحات ارضی توسط وی انجام شد، اکتفا میگردد.
محمدرضا شاه ۲بار اصلاحات ارضی کرد
محمدرضا شاه در دوران سلطنتش ۲بار اقدام به انجام اصلاحات ارضی کرد:
بار اول در سال ۱۳۲۸ ـ ۱۳۲۹ و در کوران مبارزات دکتر مصدق برای ملی کردن صنعت نفت ایران بود که دوران اوج درگیریهای مردم و مصدق با استعمار پیر بود.
در اولین اصلاحات ارضی، محمدرضا شاه تلاش کرد با محروم کردن مصدق از درآمدهای غیرنفتی کشور، پروژه ملی کردن صنعت نفت ایران را به شکست بکشاند.
بار دوم نیز پس از کودتای ۲۸مرداد ۳۲ و سقوط دکتر مصدق بود که طی یک پروسه نسبتاً طولانی سرانجام در آغاز دهه ۴۰ خورشیدی، طرح بزرگ اصلاحات ارضی را تحت عنوان « انقلابسفید» اعلام و اجرایی کرد. اقدامی که در مقابله با موج انقلابهای رهاییبخش که ایران را نیز تحتتاثیر قرار میداد و برای خنثی کردن پتانسیل انقلابی روستاهای کشور بود.
خلاصه طرح اصلاحات ارضی اول
محمدرضا شاه در جریان اصلاحات ارضی اول خود، ابتدا زمینهایی که پدرش بهزور از مردم گرفته بود و در آن هنگام در شمار زمینهای خالصجات(زمینهای متعلق به محمدرضا شاه) محسوب میشدند را به دولت واگذار کرد.
سپس همان زمینها را در گام دوم از دولت پس گرفت و به همان دهقانانی که روی آنها کار میکردند به اقساط فروخت.
و چون دهقانها پولی برای خرید زمینها نداشتند، با احتساب بهره مالکانه و وامی که از یک بانک جدیدالتأسیس به اسم بانک عمران کشاورزی به آنها داد، پول زمینها را دریافت کرد!
یعنی به این ترتیب وی زمینهای غصب شده توسط پدرش را با پول بیتالمال(وام دولتی) به کشاورزان فروخت و:
اولا صورتمسأله غصب زمینهای کشاورزی مردم، توسط پدرش را اساساً از روی تابلو پاک کرد!
ثانیا از آنجا که بانک عمران، نیاز به پشتیبانی داشت، به آن بانک که ویژه کشاورزان بود، اجازه معاملات بانکی خارج از داد و ستدهای مربوط به کشاورزان داد. امتیازی که بر اساس آن معاملات، بانک مزبور به سرعت به یکی از ثروتمندترین بانکهای کشور تبدیل گردید.
بانکی که البته اعضای هیأتمدیره و سهامدارانش خانواده خودش و بنیاد پهلوی بودند.
مخالفت دکتر مصدق و متوقف کردن طرح
دکتر مصدق فقید با مبارزه با این طرح عوامفریبانه و غارتگرانه آن طرح را متوقف کرد. دکتر مصدق ضمن اعلام موافقت خود با «اصل» اصلاحات ارضی، (که خواسته تاریخی مردم ایرن بود) طرح محمدرضا شاه را اشتباه و ناکارآمد توصیف کرد و به همین علت اجرای آن را متوقف کرد، اما پس از کودتای استعماری ارتجاعی ۲۸مرداد سال ۳۲ محمدرضا شاه مجدداً طرح اصلاحات ارضیاش را در ابعادی گستردهتر از سر گرفت.
اصلاحات ارضی دوم و پیامدهای آن
در اصلاحات ارضی دوم (پس از کودتای ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۴) از آنجا که کشاورزان در غیاب خان و مالک(فئودالها) و بدون کمک دولتی(دولت جایگزین فئودال) و در زمینهای تقطیع شده، برای ادامه کار کشاورزی(بدون حل مسأله آب و کود و بذر که پیشتر با کمک فئودالها حل میکردند) توان مکفی نداشتند، ناگزیر زمینها را یا به دلالها فروخته یا رها کرده و بهصورت آواره و گمنام به حاشیه شهرها گریختند تا با عملگی روزگار بگذرانند.
به گواهی محمدرضا شاه در همان کتاب مأموریت برای... صادرات کشاورزی ایران در آن ایام، مهمترین منبع درآمد کشور بود.
نگاهی به آمار رسمی منتشر شده از سوی مرکز آمار ایران درباره متروکه شدن روستاهای ایران، بهروشنی ثابت میکند که خانهخرابی روستاییان ایرانی از همان سالهای ۱۳۳۵ آغاز شده است.
بههمخوردن توازن جمعیتی کشور و ریزش جمعیت روستاها و افزایش جمعیت حاشیه شهرها نیز از همان سال ۱۳۳۵ آغاز شد.
این روند در سالهای پس از اصلاحات ارضی دوم محمدرضا شاه، سرعتی سرسامآور گرفت بر اساس آمار رسمی، طی سالهای ۱۳۴۵ ــ ۱۳۵۵ جمعیت روستایی از ۶۲درصد به ۵۳درصد جمعیت کل کشور کاهش یافت و جمعیت شهری از ۳۸درصد به ۴۷درصد رسید.
بگذریم که این روند در دوران حاکمیت ارتجاعی آخوندها سرعت بیشتری گرفت و به نابودی تقریباً قطعی اکثریت روستاهای کشور و از نفس افتادن کشاورزی ایران منجر شد. خمینی همیشه در این زمینهها مکمل کارهای ناتمام محمدرضا شاه بود.
ادامه دارد...
بیشتر بخوانید: