728 x 90

زیر پوست شهر شورشی هست

زیر پوست شهر ...
زیر پوست شهر ...

چند ماه پیش یکی از فاناتیک‌های فابریک نظام که رئیس یک اداره کل هم هست از تناقضی که دستگاههای اداری مبتلا شده به استیصال افتاده بود. از آنجا که به اقتضای موقعیتش با مراکز مختلف ارتباط داشت و برای سالیان متمادی در جریان امور حیطه خودش بوده است در ناامیدی مطلق و در کمال شگفتی حضار آن هم در محیط اداری ناگهان سؤالی از دهانش پرید:

«اینا نباشن چه میشه»؟

این برای من که موقعیت آن اداره و سابقه فرد مزبور را که عمری در فضای ولایی به‌سر برده می‌دانم یک شاخص بود که در لای عبای عظما چه می‌گذرد. البته این تنها مورد نبود. ریزه‌خواران دستگاه ولایت که نه در آدمکشی و آدمربایی به "برادر عباد" معزول و سربازجوی ورق‌پاره کیهان و اکبر ترکان و محمد غرضی و... می‌رسیدند و نه به انبانهای سرقت و غارت نجومی مستقیماً راهی داشتند و... نیز در همین وضع قرار دارند. پروسه ریزش از همان ابتدای حاکمیت مخرب وجود داشته ولی تفاوت این‌بار در حلقه‌های آخر است.

ریزشهای فله‌ای که از طریق رسانه‌های خود رژیم بیرون می‌زند نمودی از ریزش و درهم‌شکستگی حلقه‌هایی است که هر کدام به یک یا چند رأس از همان نمودهای رسانه‌ای وصلند. حتی در بین خودشان دیده شده که تره هم برای عظما خرد نمی‌کنند و دستگاههای خود رژیم بهتر می‌دانند چه خبر است. تا چه حد به هم‌ریختگی و فلاکت به هیکلشان زده است. قبلاً ته سفره‌ای برای ملاء پیرامونی خودشان می‌گذاشتند الآن همان هم به‌هم‌خورده و همه به پیسی افتاده‌اند. در یکی از سفارتخانه‌های رژیم سفیر به ابوابجمعی اخطار می‌دهد که حالا که دعوایتان به بچه‌هایتان رسیده من می‌دانم و شما! دعوا سر رقابتهای ریال و دلار و چرا به او بیشتر و به من کمتر رسیده است. مزدوران دعوای سفارتخانه را به خانه کشانده‌اند و بچه‌ها هم به مدرسه. مخصوصاً در حلقه ریزه‌خواران و خبرچین‌های نظام، سیدل به اندازه یک بز هم حساب نمی‌شود. نه الآن بلکه از زمانی که طلسمش شکست.

ارتشاء و باجگیری توسط ایادیشان در ادارات و شهرداریها امان مردم را بریده. حتی اگر معترضی کار را پیگیری کند و به بالادستی‌ها بکشد آنها خود حق‌حساب طلب می‌کنند. روی میز و زیر میز فرقی ندارد. فقط دور از دوربین باشد تا دزد بالادستی طلب سهم نکند. عوامل رژیم در اداراتی که با پروژه و خرید و تدارکات عمده و متوسط سر و کار دارند خود شریک و سهیم مناقصات و مزایدات هستند. فرق نمی‌کند از کیسه دزدهای بالاسری یا از کیسه مردم. اینها خبر نیست، تحلیل نیست، بلکه تجربه و مشاهدات مستقیم است.

بهتر است از تعفن فاصله گرفت و به کوچه و خیابان رفت و دمی با مردم هم‌نفس شد.

برای نانوایی پول خرد ندارم و ۵۰هزار تومانی می‌دهم. او جلوی چراغ نگه می‌دارد و به‌دقت بررسی می‌کند و با شرمندگی می‌گوید: خیلی معذرت می‌خوام آخه قلابی زیاد شده. می‌خندم و می‌گویم نه، شما کارت را بکن وقتی حکومتت قلابیه این هم معلوم نیست چی باشه! از خنده ریسه می‌رود و می‌گوید ای گل گفتی واقعا.

سوار تاکسی می‌شوم. ترانه‌ای از رادیو پخش می‌شود... یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور... نزدیک مقصد است به او می‌گویم یوسف شما کی می‌آید؟ می‌خندد و می‌گوید باید بیاید اگر بگذارند. می‌گویم پس خودت چکاره‌ای؟ من و تو با هم خیلی کار ازمون برمیاد. نباید منتظر باشیم. هیجان می‌گیرد و می‌گوید حتما! همه باید با هم باشن. در مقصد نمی‌خواهد پول بگیرد: بخدا میهمون من. می‌گویم خیلی عزیزی و به‌زور کرایه‌اش را می‌دهم.

در اتوبوس که تفکیک جنسیتی است. یک صندلی کنارم خالی است صندلیهای دیگری هم خالی است. بانوی مسنی در ایستگاهی سوار می‌شود و صاف می‌آید کنارم می‌نشیند. انگار یا ردیفهای آن طرف میله مخصوص زنان را ندیده یا مخصوصاً لج کرده. از ساک کوچکش پلاستیک حاوی مقداری نان زیره‌ای در می‌آورد. اول به من تعارف می‌کند: بخدا هیچ ایرادی نداره. دستای منم تمیز تمیزه بردارید بردارید با اصرار قطعه‌ای به من می‌دهد و خودش هم آهسته مشغول می‌شود. از نانش تعریف می‌کنم و می‌گویم از کجا گرفته‌اید؟... می‌گوید واقعاً من نمی‌دونم این جوونای بیچاره یا اونایی که بچه مدرسه دارند چطور می‌گذرونند. من و شوهرم فقط دو نفریم و با این حقوق بازنشستگی تو فشاریم. درسته دختر پسرا و عروس دومادا هم هستن. اما واقعاً این بدبختا چطور باید بگذرونند... خدا نابود کنه باعث و بانیشو. بعد با عذرخواهی خدا حافظی می‌کند و پیاده می‌شود.

در مسیر کارم به دستفروشها می‌رسم و از یکی قیمت جنسی را سؤال می‌کنم. صحبت کمی طول می‌کشد و سؤال می‌کند اصالتا کجایی هستید؟ می‌گویم و او هم می‌گوید از اهالی شهری نزدیک آنجاست. از کارش می‌گوید و این‌که بالاتر از سیاهی رنگی نیست و "من به آخر خط رسیده‌ام".

جوانی شاید حدود ۲۰ساله راننده تاکسی است صحبت از وخامت اوضاع می‌کند و می‌گوید اگه عاقل باشند بدون خونریزی به مردم واگذار کنند خوب است. می‌گویم حرفی است محال. اگر به مردم اعتنایی می‌کردند تا به‌حال فرصتهای زیادی بوده. باید با پس‌گردنی بیرونشون کرد. اینها کسی نیستند که به زبان خوش بروند. می‌خندد و به علامت تأیید سرش را تکان می‌دهد.

دوستم می‌گفت برای گواهی و پیگیری موضوعی باید به کلانتری محل می‌رفته. گفت داخل کلانتری یک پلیس پرسید اوضاع چی میشه؟ واقعاً این وضع کی تموم میشه؟ آیا فرجی میشه یا نه؟ یاد دوست دیگری افتادم. روز عاشورای ۸۸ طرفهای پل چوبی پلیسی از او که رهگذر بود درخواست کرد یک غذای نذری هم برای او بگیرد. او برای صحبت با پلیس داخل صف ایستاد تا غذایی برایش ببرد. نهایتاً او را به حرف آورد و پلیس به او گفت: "ما هم به موقعش هستیم".

در محیط کسب و کار به کسی برمی‌خورم که سنی از او گذشته و مشغول صحبت نرخ آرزو دلار است. او قبلاً آمریکا بوده و از برگشتن پشیمان است. مخاطبش می‌گوید به گمانم نرخ واقعی حدود ۱۹تومان است. صحبت می‌کشد به این‌که بالاخره چه خواهد شد؟ می‌گوید دیشب دیدم گارد و پلیس ریخته بودند صادقیه و اشغال کرده بودند. اینها نمی‌گذارند کسی تکان بخورد. قرار بوده تجمع باشه. به او می‌گویم کجا قرار بوده؟ می‌گوید توی سایتی دیدم. گفتم بازی اطلاعاته که ناامید کنه. دوستش تأیید کرد. همان اولی گفت بابا نمیشه کاری کرد. گفتم آثار همان سایته که تو را ناامید می‌کنه. اگر کسی صادق هست مثل هفت‌تپه و فولاد بیاد وسط. گفت دیدی بخشی رو چکارش کردن؟ گفتم دیدی چه آبی به لونهٔ مار و عقرب افتاد؟

هر دو تأیید کردند.

البته از آوازه‌خوان داخل اتوبوس غافل شدم که ترانه را با مقدمه سال ساخت، شاعر، آهنگساز و تنظیم کننده شروع می‌کرد و در آخر دعا کرد: خدایا نیکی‌های ما را به ریال حساب کن و گناهانمان را به دلار!

فقط زندانیهای مقاوم و اعتصابیها و تجمع‌کنندگان و تظاهرکنندگان نیستند. شهر است و سراسر ایران و ورزنه و هفت‌تپه و فولاد و کازرون و ۱۴۳شهر. هر کدام از ما می‌توانیم یک شورشی باشیم. شورشی هست تا خاک را پس بگیرد. به نکبت و ذلت و بدبختی پایان دهد.

 

شاهرخ از تهران

 

مسئولیت محتوای این مطلب برعهده نویسنده است و سایت مجاهد الزاماً آن را تأیید نمی‌کند

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/16798d64-be60-45cf-8684-932aaf79eb74"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات