728 x 90

«آرزوی مرگ می‌کنند»، یا آرزوی مرگ نظام را می‌کنند؟

پایان کار دیکتاتوری
پایان کار دیکتاتوری

«ما در قامت نسلی انقلابی با آرمان و ایمان مردم چه کرده‌ایم که آرزوی مرگ می‌کنند، با توجه به وضعیتی که حتی در جامعه بهره‌مند و روشنفکران و نخبگان ما چنان یأسی مستولی شده و انگیزه‌های بهبود وضعیت رنگ باخته و به روش‌های اصلاحی امیدی نیست؛ تا جایی‌که مرگ بر زندگی ترجیح یابد، فکری برای بهبود تاب‌آوری کنیم تا کشور در مواجهه با بحرانها پابرجا بماند» (محمدرضا تابش. همشهری آن‌لاین۲۰خرداد ۹۹).

آنچه خواندید، اعتراف تکان‌دهندهٔ یک عضو پیشین مجلس ارتجاع و نایب‌رئیس فراکسیون امید در بین مهره‌های باند اصلاح‌طلب است. منظور از «نسل انقلابی» و سوء‌استفادهٔ رذیلانه از واژگان به مسلخ برده شدهٔ «انقلاب» و «انقلابی»، یادآوری همان مفهومی است که خمینی در ۲۷مرداد ۵۸ آن را بیان کرد و افسوس خورد که چرا «انقلابی»! عمل نکرده است.

«اگر ما از اول ... به‌طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و رؤسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزب‌های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و رؤسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم و چوبه‌های دار را در میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمتها پیش نمی‌آمد. من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز عذر می‌خواهم. ما مردم انقلابی نبودیم… اگر ما انقلابی بودیم، اجازه نمی‌دادیم اینها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام می‌کردیم، تمام جبهه‌ها را ممنوع اعلام می‌کردیم، یک حزب! و آن حزب‌الله، حزب مستضعفین و من توبه می‌کنم از این اشتباهی که کردم».

حال یک مهرهٔ باند سوخته و تاریخ مصرف گذشتهٔ اصلاح‌طلب از این نوع «انقلاب» و «انقلابیگری» اظهار ندامت می‌کند و به روی واقعیت تکان‌دهنده‌ای انگشت می‌گذارد که در جامعهٔ امروز ایران نه تنها گریبان طبقات بی‌درآمد، کم‌درآمد و روی خط فقر و زیر خط فقر، کارگران، کشاورزان، غارت‌شدگان، حاشیه‌نشینان، از هستی ساقط‌شدگان و بی‌سرپناهان را گرفته، بلکه از قول این مهرهٔ حکومتی راه به «جامعهٔ بهره‌مند و روشنفکران و نخبگان» برده است؛ آن چیزی که رنگ باخته چیست؟

یک واکاوی سریع و چند نتیجهٔ دم‌دستی

واکاوی پاراگرافی که خواندید و بازخوانی ناگفته‌های پنهان در آن ما را به واقعیت‌های بسیاری رهنمون می‌شود. اگر نخواهیم با ادبیات و فرهنگ مستولی بر این ندامت‌نامه سخن بگوییم، می‌توان این اظهارات را به‌صورت محوری این‌گونه بیان کرد:

۱ـ گویندهٔ این اظهارات اعتراف می‌کند که ایلغار فرهنگ‌کش و ایران‌برانداز آخوندی با نقاب «انقلاب» و پوشش ریاکارانهٔ «اسلام» کاری با «آرمان و ایمان» مردم کرده است که در این حاکمیت «آرزوی مرگ» می‌کنند! البته این جمله جای کالبدشکافی و تعمق دارد و در جای خود به آن خواهیم پرداخت.

۲ـ او اگر چه با ادبیات مربوط به خود اما آشکارا می‌گوید در بین روشنفکران و نخبگان جامعه انگیزه برای رتوش کردن و بزک نمودن همین حاکمیت و مدارا با آن و حفظ ساختار آن با به‌اصطلاح روش‌های اصلاحی رنگ باخته و جای آن را یأس [بخوانید سرخوردگی از این حاکمیت و جستجو برای راه‌کارهای دیگر] گرفته است.

۳ـ سرخوردگی از این حکومت در بین مردم تا آنجا پر رنگ است که آنها آرزوی مرگ می‌کنند؛ به عبارت دیگر مرگ را به‌سر کردن در سایهٔ سرنیزه‌های این حاکمیت و تن‌دادن به آن ترجیح می‌دهند.

۴ـ «تاب‌آوری» مردم؛ منظور آستانهٔ تحمل آنها به زیر صفر رسیده است. این البته با ادبیات متفاوت، اعتراف واضح به وضعیت انفجاری در جامعهٔ به ستوه آمدهٔ ایران است.

۵ـ برای این وضعیت خطرناک هر چه زودتر باید فکری کرد زیرا اگر به این منوال پیش برود، در چنبرهٔ بحرانها اثری از دیکتاتوری آخوندی نخواهد ماند.

پیامک‌های میخکوب کننده!

این عضو مجلس ارتجاع در توضیح اظهارات خود به واقعهٔ زیر اشاره می‌کند:

«در چند روز اخیر که با مرگ برادر جوان و فرهیخته و عالمم دکتر محمد صوفی، متخصص و فعال محیط‌زیست و طبیعت که اتفاقاً در هفته محیط‌زیست و بر اثر ابتلا به بیماری مهلک و مرموز کرونا رقم خورد، مواجه شدم، از میان پیامک‌های ابراز همدردی و تسلیت، متن‌هایی از دانشجویان و فارغ‌التحصیلان و استادان، من را بهت‌زده و میخکوب کرد».

سؤال این است که محتوای پیامک‌ها چه بود؟ به اعتراف این نماینده آرزوی جامعهٔ متخصصان و روشنفکران ایران حتی گریخته از جهنم آخوندی نبود، بلکه به سطحی از نارضایتی بالغ شده است که قابل تصور نیست.

«[دانشجویان، فارغ‌التحصیلان و استادان] گاهی با وجود موقعیت اجتماعی و تمکن مالی، دم از مهاجرت و حتی گلایه نمی‌زدند؛ بلکه به‌دلیل مشاهده ناروایی‌ها و شدت‌گرفتن فقر در جامعه و بروز پدیده‌های خشن جرم و جنایت، نجیبانه «آرزوی مرگ» می‌کردند. یادآوری این مطلب اکنون که در حال نگارش آن هستم، رعشه بر اندامم می‌اندازد و اشکم را جاری می‌کند و این سؤال را به ذهنم متبادر می‌کند که: ما در قامت نسلی انقلابی با آرمان و ایمان مردم چه کرده‌ایم که از شدت ناراحتی آرزوی مرگ می‌کنند».(همان منبع)

گریزی به حرف خمینی

با خواندن ندامت‌نامهٔ این مهرهٔ حکومتی بد نیست اظهارات معروف دجال بزرگ را یادآوری کنیم که در بهشت زهرای تهران در ۱۲بهمن ۵۷ به زبان راند:

«ما علاوه بر این‌که زندگی مادی شما را می‌خواهیم مرفه بشود، زندگی معنوی شما را هم می‌خواهیم مرفه باشد. شما به‌معنویات احتیاج دارید. معنویات ما را بردند اینها. دلخوش نباشید که مسکن فقط می‌سازیم، آب و برق را مجانی می‌کنیم برای طبقه مستمند، اتوبوس را مجانی می‌کنیم برای طبقه مستمند، دلخوش به این مقدار نباشید. معنویات شما را، روحیات شما را عظمت می‌دهیم؛ شما را به مقام انسانیت می‌رسانیم. اینها شما را منحط کردند؛ این‌قدر دنیا را پیش شما جلوه دادند که خیال کردید همه چیز این است. ما، هم دنیا را آباد می‌کنیم و هم آخرت را».

خمینی البته به‌قول خودش عمل کرد. دنیا را برای آخوندها و پاسدارانش آباد کرد و آخرت به مفهوم آباد کردن قبرستانها و انباشتن سردخانه‌ها از جسد و تابوت را برای مردم ایران.

اذعان به وضعیت انفجاری جامعهٔ ایران

محمدرضا تابش، در ادامهٔ صحبت‌هایش با تعریف «تاب‌آوری»، این مفهوم را به حوزهٔ اجتماعی تعمیم می‌دهد و در این مورد نکاتی می‌گوید که سر تا ته آن، اذعان به وضعیت انفجاری در ایران است.

«در حوزه اجتماعی زمانی که صحبت از تاب‌آوری می‌شود، توجه به قدرت، استحکام، قابلیت ترمیم و ظرفیت‌های لازم در جامعه همانند مصرف، انرژی، ارتباطات، حمل ونقل، غذا، تنشها و کنش‌های اقتصادی و همبستگی اجتماعی به‌ویژه در مواجهه جامعه با اختلالات و آشوب‌ها مدنظر است؛ بنابراین می‌توان نتیجه گرفت زمانی یک سیستم اجتماعی تاب‌آور است که بتواند مخاطرات موقت یا دائم را جذب کرده و خود را با شرایط به‌سرعت در حال تغییر، انطباق دهد. تاب‌آوری در بحرانهای اجتماعی نقش عمده‌یی را ایفا می‌کند و با آسیب‌پذیری اجتماعی که مظاهر آن را متأسفانه در بی‌کاری، فقر، بی‌خانمانی، مهاجرت، خودکشی، سرقت و دزدی، طلاق، اعتیاد و... به وفور می‌بینیم، رابطه معکوس دارد».

این مهرهٔ باند مغلوب نظام در ادامه می‌گوید:

«شرایط کشور به‌گونه‌یی است که اگر بحرانهای داخلی و تحریم‌های خارجی و بحران کرونایی منجر به بروز اعتراضات و جنبش‌های فرودستان نشود، مسلماً مجموعه حاکمیت را به اتخاذ تصمیمات سخت و خطیری واخواهد داشت. ».(همان منبع)

آرزوی مرگ کردن یا آرزوی مرگ نظام کردن؟

بنا به این اعتراف، در ایران همهٔ اقشار اجتماعی دیگر این شرایط را تاب نمی‌آورند. «آرزوی مرگ کردن» در این نظام آن روی سکهٔ «آرزوی مرگ نظام کردن» و مترصد آن بودن است. این مفهوم را محسن رنانی از باند مغلوب در کالبدشکافی قیام آبان۹۸ و در مقام پرهیز و انذار نسبت به حاکمیت آخوندی این‌گونه تئوریزه کرده بود:

«اگر خشم فرو خورده، به‌صورت طولانی در درون ما بماند به نفرت تبدیل می‌شود. هم‌چنین اگر غم، طولانی شود به اندوه می‌انجامد و اگر اندوه طولانی شود به افسردگی و اگر افسردگی طولانی شود به خشمی بی‌رحمانه نسبت به خویش یا دیگری تبدیل می‌شود که به خودکشی یا دیگرکشی می‌انجامد. جامعه سالم جامعه‌یی است که اجازه تجربه خشم اصیل، یعنی خشم محافظت کننده و تعادل بخش، و تخلیه آن را می‌دهد. هم‌چنین با گشودن راه‌ها و افق‌های امید بخش، اجازه نمی‌دهد غم چنان طولانی شود که به اندوه، افسردگی و خشم بی‌رحمانه تبدیل شود. در واقع جامعه سالم اجازه می‌دهد تا هیجانات منفی طبیعی، به‌صورت سالم و سازگار بروز کنند و به هیجان ناسازگار تبدیل نشوند. وقتی هیجان ناسازگار در درون بخش بزرگی از جامعه رخنه کرد و ماندگار شد، باید منتظر رفتارهای ناهنجار و خشونت‌بار باشیم».(سایت حکومتی بهار. ۱۳اردیبهشت ۹۹)

***

بنابراین آنچه در ظاهر به‌نظر «آرزوی مرگ کردن» یا «یأس» و «افسردگی» می‌نماید، بیانگر یک خشم متکاثف و فرو خورده است؛ خشمی که مجال بروز و بستر ظهور می‌طلبد. آنچه کانون‌های شورشی در سراسر ایران انجام می‌دهند، ایجاد جرقه‌های پی‌درپی برای انفجار این خشم عمومی است؛ و بی‌گمان آن را محقق خواهند کرد.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/2496bb06-83e7-4a29-a3d4-9e5c998da8e4"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات