«خشونت، قدرت و جنایت استعدادهایی بهشمار میآیند
برای انسانهایی که جایشان را در این جهان گم کردهاند»
(هانا آرنت، کتاب «توتالیتاریسم»، ص ۷۸).
***
«شما اگر نمیخواهید با صندوق آراء کار کنید، پس میخواهید چه کار کنید؟ جان انتخابات، رقابت میان کاندیداها است. اگر این جان را از انتخابات بگیرید، کالبد بیجان میشود و میافتد».
حسن روحانی با عبارت فوق در جلسهٔ ۵خرداد دولت، بنبست آشکار و بیپرده و نیز انقباض ناگزیر کنونی رژیم آخوندها را بیان نمود. روحانی که پس از قلع و قمع کاندیداها توسط شورای نگهبان ارتجاع سخن میگفت، بدینوسیله اعتراف واضح و بیملاحظه نمود که «صندوق آرایی» در کار نیست و انتصابات، پیشاپیش توسط خامنهای صورت گرفته است.
روحانی با ادای این جمله که «به ناچار خدمت رهبری نامه نوشتم و از ایشان خواستم برخی از نامزدهای رد صلاحیت شده در انتخابات را تأیید کند»، کاسه گداییاش را بلند کرد تا بلکه سهمی هم به باند مغلوب در این بازی داده شود.
روحانی در این سخنرانی همراه با مجیزگوییهای مشمئزکننده نسبت به خامنهای، در ضمن تلاش کرد بیت خامنهای را پشتوانهٔ قلع و قمعهای شورای نگهبان نشان دهد و بگوید: «ایشان هر طور مصلحت بدانند اقدام میکنند»! همین یک عبارت همراه با تکرار مداوم عبارت «مقام معظم رهبری» در حرفهای روحانی، گویای ابتذال اخلاقی و رفتار شیادانهٔ وی و کارگزاران نظام نسبت به واقعیت آنچه اتفاق افتاده میباشد.
واقعیت این است همگی اینان در هر دو باند حکومتی یقین دارند که شورای نگهبان ارتجاع بدون اذن و اشارهٔ خامنهای، آب هم نمیخورد. اینان یقین دارند که تصمیم نهاییِ حذف کاندیداها توسط شخص خامنهای و برای پیشبرد امر دولت حزباللهی صورت گرفته است؛ همان که خامنهای از دو سال پیش دستور تشکیل آن را داد؛ با این حال روحانی با شیادی نفرتانگیز اخلاقی وانمود میکند که «مقام معظم رهبری کمتر در این موضوعات وارد شده است»! این در حالی است که روحانی در چند جمله پیش از اینکه نوعی خالی کردن دقدلی نسبت به خامنهای است، گفت: «ایشان هر طور مصلحت بدانند اقدام میکنند»! برگردان دقیق این عبارت که بارها از زبان کارگزاران هر دو باند نظام گفته یا نوشته شده، این است که «ایشان» نه «قانون» سرشان میشود، نه «حق رأی» مردم برایشان ارزشی دارد و نه «دولت» و «مجلس» را به پشیزی میگیرند! این است پشت پردهٔ واقعیتی که شیادی و مزدوری باندهای حکومتی، آن روی ابتذال اخلاقی و اوباشیِ سیاسیِ آن هستند.
تمام کاندیداهای حذف شده و باقی مانده و حواشیهای باندیشان به زبانهای رنگارنگ دارند اعتراف میکنند که شورای نگهبان ارتجاع، غیراخلاقیترین قلع و قمع گزینشی را مرتکب شده است؛ اما ابتذال و اوباشی در این است که کانون و لانهٔ این قلع و قمع را میدانند ولی از آنجا که دعوا دعوای قدرت و غارت است تلاش میکنند آن را دور بزنند و یا با تعریف و تمجیدهای نفرتانگیز از ولیفقیه، اوباشیِ سیاسی پیشه کنند! تا بلکه سهمی به آنها هم داده شود.
اینها وجوهی از بازتاب سرآغاز یکپایهگی نظام آخوندی هستند. اما وجه دیگر این اعترافات و پشت پردههای آن این است که تمامیشان نشان از وجود یک یأس و سرخوردگی نسبت به چند قدم بعدی رژیم ملایان است. پیش روی همگیشان این واقعیت مأیوسکننده عریان شده است که خامنهای جز با جلاد و دشنه و ساطور و گزمه و حذف پارههای تن همین نظام نمیتواند با پتانسیل مهیا شدهٔ «شرایط عینی» قیام و شورش در ایران مقابله کند.
اکنون پیش روی همگی اینان در هر دو باند شیاد و اوباش، مسجل شده است که از این پس بسا بیشتر از گذشته، نقش ولیفقیه در کانون بحرانزایی نظام آخوندی بارز خواهد شد. از پس چنین قلع و قمع درونی نظام، بیتردید شقه و شکاف صدچندان بیشتر نسبت به حاصل رئیسجمهورهای قبلی رخ خواهد داد. از خمینی تا خامنهای حتی یک رئیسجمهور نبوده است که از همان اوان شروع کارش، ولیفقیه را مانع قانون، رأی و دولت و مجلس ندیده و از طرفی بحرانی برای ولیفقیه نشده باشد.
اوضاع آنقدر افتضاح و آبروریزی برای حکومت شیادان و اوباشان شده است که بنا بر خبرها و گزارشات رسانههای حکومتی، حتی جلاد قرن ابراهیم رئیسی در تلاش است تا رقیبی برای نمایش حاکمیت جور کند! که البته این نیز بازیای بیشتر نیست.
به این میگویند دورهمیِ دوجین شیاد مجیزگو و اوباش جانی در ساختار نظام ولایت فقیه که تمام «ماجرا» هایشان هم برای دورترین لایههای اجتماعیِ جامعهٔ ایران به پایان رسیده و اصل ولایت فقیه و شخص ولیفقیه تبدیل به بحرانیترین کانون حاکمیت و دولتشان شده است.