یکشنبه ۲۶آبان خامنهای به صحنه آمد و ضمن تهدید کردن مردم و قیامکنندگان، از قیام با عنوان «شرارت» نام برد، بعد هم با تأکید بر «حفظ امنیت» عملاً تهدید به سرکوب بیشتر کرد. اما نه تنها قیام فروکش نکرد، بلکه مردم با خیزش و خروش بیشتر خود پاسخ ولیفقیه ارتجاع را دادند.
بنابراین سؤالی که اینجا پیش میآید این است که آیا خامنهای حساب نمیکرد این حرفهایش نمیتواند در فروکش کردن قیام تاثیر داشته باشد؟
واقعیت این است که موضوع پایهایتر از این است که این سؤال مطرح شود که آیا خامنهای حساب میکرد یا نمیکرد؟! مسأله این است که الآن خامنهای و کل رژیمش در موقعیتی نیستند که بخواهند محاسبه کنند و از بین مسیرهای مختلف یکی را انتخاب کنند. به عبارت دیگر خامنهای و رژیم آخوندی در موقعیتی قرار دارند که اقدامات آنها بر اساس جبری است که از بیرون به آنها تحمیل میشود.
آنها بعد از ۴۸ساعت از شروع قیام مردم با خروش مردم در بیش از ۱۰۰شهر روبهرو شدند، شعارها در همان ساعات اولیه از شعارهای صنفی و اقتصادی به شعارهای سیاسی تغییر کرد. از جمله شعارهای «مرگ بر خامنهای، مرگ بر روحانی، مرگ بر دیکتاتور، توپ تانک فشفشه، آخوند باید گم بشه»!رادیکالیسم قیام از همان ساعات اول تا حدی بود که به گفتهٔ خبرگزاری سپاه پاسداران فقط در یک استان بیش از ۱۰۰مرکز و نماد رژیم را مردم به آتش کشیدند.
بنابراین خامنهای که با وضعیتی روبهروست که جبهه مقابلش یعنی مردم با تمام قوا برای براندازی نظام ولایت به صحنه آمدهاند، مجبور است که به صحنه آمده و موضع بگیرد.
یعنی بحث این نیست که محاسبه کند آیا این حرفهایش میتواند تاثیرگذار باشد یا نه؟ اصلاً فرصت این محاسبات نیست. یک اجباری هست که باید بیاید و موضع بگیرد. کما اینکه، اساساً وارد شدن به مسأله گرانکردن بنزین که جرقهٔ اولیه این قیام بود هم یک اجبار برای خامنهای و روحانی بهدلیل خفگی اقتصادی بود. همانطور که روحانی گفته بود کفگیر به ته دیگ خورده و تنها راه برای تأمین بودجه مالیات گرفتن و دست در جیب مردم کردن است.
در اینجا ذکر این نکته نیز به روشن شدن بیشتر جبر خامنهای کمککننده است. خامنهای در سال ۹۷ گفت که ممکن است دشمنان برای امسال طراحی کنند اما این طرح فریب باشد و در سال ۹۸ طرحشان را عملی و به اجرا دربیاورند.
از طرف دیگر در حالیکه بهگفته رسانهها و حتی نمایندگان مجلس ارتجاع از دو باند این اقدام به نوعی بنزین ریختن بر آتش خشم مردم است و تهدیدات و تیغ کشیها تاثیری ندارد، چرا خامنهای باید به این اجبار تن دهد؟
پاسخ این است که در گام اول مخاطب این حرفها و تهدیدها مردم نیستند چرا که اگر مخاطب مردم باشند یعنی هدفشان ترساندن مردم باشد که دیدیم که طی ۴۸ساعت شعلههای قیام تا کجا گسترش پیدا کرد و حرفهای روحانی و خامنهای دقیقاً عکس عمل کرد.
پس مخاطب کیست که خامنهای را مجبور میکند که این طور به صحنه بیاید؟ مخاطب نیروهای رژیم و روحیه دادن به آنهاست یعنی به پاسدارها و بسیجیهایی که در خیابانها با مردم درگیر میشوند. آنها بهطور واقعی خروش قیامکنندگان را در صحنه میبینند و درهممیشکنند.
یک نگاه به مکالمات صوتی فرماندهٔ پاسداران در رباط کریم به خوبی این واقعیت را برجسته میکند.
آنجا که به بالای خودش میگفت:
«-آقا وضعیت قرمزه! به سمت فرمانداری در حرکتن!
-جمعیت پنج هزار نفره! بشیر دیر برسه، فرمانداری سقوط میکنه!
- انوری، الآن عوامل سپاه هم که روبهرو هستند کمک بگیرید ازشون.
-آقا سپاه میگه من دستور ندارم.
کمک نمیده! میگه با لباس شخصی!
-بهدرد من نمیخوره لباس شخصی!
-فقط با لباس شخصی، بهدرد من نمیخوره! دارن تخریب میکنند! جمعیت پنج هزار نفره!»
بنابراین خامنهای که رژیمش تنها به سرکوبگری همین نیروها بند هست، مجبور است به صحنه بیاید و با بیان این حرفها به نیروهای وارفتهاش روحیه بدهد. کما اینکه بعد از حرفهای خامنهای، زنجیرهای از سرکردههای رژیم وارد شدند و همان سنخ حرفها را زدند. از رئیسی جلاد، سردژخیم قوه قضاییه، تا باقری، سرکرده ستاد نیروهای مسلح نظام، تا آخوند منتظری، دادستان کل رژیم، تا اشتری، سرکرده نیروی انتظامی و... که هر چند تهدیداتشان یک هدفش این بود که تلاش کنند مردم را بترسانند، اما هدف اول آنها روحیه دادن به پاسدارها و بسیجیهای روحیهباخته است.
مشخصا خامنهای از بهمن ۹۷ تا الآن بارها به ریزش و وارفتگی و ترس در بین پاسدارها به بیانهای مختلف اعتراف کرده است. از جمله اینکه نترسید، ناامید نشوید، نسبت به دشمن سراسیمه نباشید و... حتی در مردادماه بهروشنی گفت: «در سپاه ریزش هست».
بنابراین در شرایط خطیر فعلی هم مجبور است در قدم اول برای اینکه دستگاه سرکوبش فرونریزد، این حرفها را بزند. بهخصوص که شرایط رژیم از هر نظر بسا بسا بحرانیتر از هر زمان دیگری است.
قیام دیماه ۹۶ به گفته سران رژیم نقطه عطفی در رابطه مردم با حاکمیت بود چنانچه هنوز هم روحانی به صراحت میگوید ریشه این وضعیت بحرانی رژیم از همان زمان ۵دی ۹۶ میباشد. اما در یک مقایسه ساده بین شرایط فعلی رژیم با آن زمان روشن میشود که با دو شرایط کیفاً متفاوت روبهرو هستیم.
-مسأله تحریمهای بیسابقه و خفگی اقتصادی رژیم که روحانی ۲روز قبل در توجیه گران کردن بنزین، بار دیگر به صراحت به آن اعتراف کرد.
-انزوای بیسابقه منطقهای و بینالمللی
-خروج آمریکا از برجام و تبدیل شدن آن به یک جسد بیجان و بیخاصیت
-اوجگیری جنگ و دعواهای باندی
-مسأله بسیار مهمتر فروریختن عمق استراتژیک رژیم بهعنوان یک پای موجودیت رژیم بهدلیل قیام عراق و لبنان
همه اینها در کنار شرایط انفجاری جامعه وضعیتی را برای خامنهای و نظامش پیش آورده است که بهرغم اینکه میدانند این حرفها و مواضع چه تبعاتی دارد و چه تاثیرات سنگینی در جامعه و کف خیابانها میگذارد ولی مجبورند به دلایلی که فوقا آمد این حرفها را بزنند. مفهوم این وضعیت برای رژیم یعنی بنبست مرگبار که نتیجهاش کاملاً روشن است.