چند روزی است که وجدان جامعه ایران از شنیدن جزییات و قتل مظلومانهی نیکا شاکرمی از شهدای قیام ۱۴۰۱ جریحهدار و خشمگین است.
دامنه این خشم، همه شبکههای اجتماعی و فضای مجازی و حقیقی را در نوردیده و حتی به زندانها هم رسیده است. زندانیانی که خودشان در قید و بند زنجیرهای ظلم این رژیم هستند از شکنجهگاه مرکزی کرج اطلاعیه و هشدار دادند که «جامعه به خروش آمده ایران هرگز صحنههای وحشیگری و سرکوب علیه زنان در ایران را فراموش نخواهد کرد و از عاملان و آمران آن به شدیدترین وجه حسابرسی خواهد کرد. از روز حسابرسی مردم ایران بترسید»
کانونهای شورشی نیز بلافاصله پس از انتشار اسناد آن جنایت هولناک، به مسئولیت خود قیام کردند و رزمآوری نیکا را در این جمله از سخنگوی مجاهدین برجسته کردند و در بسیاری از شهرها از جمله تهران، اصفهان اراک، رشت و بابل گفتند و نوشتند که: «خوشا نیکا که با دست بسته در برابر تعرض مقاومت کرد. رزمندهی آزادی اگر مسلسل داشت، رگبار میگشود».
جثهای کوچک، عزمی سترگ
سطر سطر زندگی کوتاه نیکا، پیامآور رشادت و جنگندگی دختران و زنان شورشی میهن است. او متولد سال ۱۳۸۴ در لرستان و از نوجوانان دهههشتادی و نسلهای جدید بود که در تهران زندگی میکرد. یک زندگی بهظاهر ساده اما سرشار از روحیه و نشاط داشت. این زندگی ساده پس از شروع قیام در ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ متحول میشود و مثل زندگی میلیونها ایرانی رنگ و بوی سیاسی میگیرد. او دیگر نمیتواند به علاقهمندیهای روزمره بپردازد و بیاعتنا به سیر اعتراضات باشد. بارها به نزدیکانش میگوید که از دیدن تظاهرات و شور مردم برای تغییر به وجد آمده و دوست دارد مثل بقیه دختران و پسران نقشی در قیام داشته باشد. در نهایت به ندای وجدان و آزادیخواهی خود پاسخ مثبت میدهد؛ انگیزه درونی را به ماده عملی تبدیل میکند و با برداشتن کولهپشتی رهسپار خیابان و سرنوشت میشود.
او در خیابان و تظاهرات هم با وجود سن کم و جثهی کوچکش جلودار و خروشان است. پیوسته شعار میدهد و از این سو به آن سو میرود. همین امر کافی است تا توجه یک گروه از گرگهای خامنهای را جلب کند و برایش دام پهن کنند. او که در پایان تظاهرات و ساعات آخر شب متوجه حرکتهای غیرعادی شده سعی میکند از محاصرهی لباسشخصیها فرار کند. لابهلای ماشینها خود را مخفی میکند و بهدنبال راهی برای گریز است اما او شناسایی و ردیابی شده و لحظاتی بعد در دستان پاسداران شب است.
این رزمندهی آزادی حتی در هنگام اسارت و در بازداشتگاه هم از تهاجم دست بر نمیدارد. همواره شعارهای بیرون را در آنجا تکرار میکند و به دیگر بازداشتیها روحیه میدهد. میخواهد قیام در سیاهچاله هم استمرار و طنین داشته باشد. به همین دلیل رییس جنایتکار بازداشتگاه دستور انتقال او به زندان را صادر میکند.
ادامه ماجرا در ماشین یخچالداری روی میدهد که نیکا در اسارت پستفطرتترین مزدوران خامنهای است. اما او اهل کوتاه آمدن و تسلیم نیست. ذرهای برای حفظ خود به عقلتاجر پیشه گوش نمیدهد. با گریه و زاری و عقبنشینی و ترحمخواهی میانهای ندارد و یکپارچه آتش است. ولی نه سلاحی برای تهاجم دارد و نه وسیلهای برای دفاع از خود. دستانش هم در مقابل هیولاهای درنده بسته است.
از اینجا به بعد را هیچ وجدان انسانی نمیتواند بشنود و خون در رگهایش نجوشد و برای گرفتن انتقام سوگند نخورد.
دایه دایه وقت جنگه!
در همان دوران قیام نیز گوشههایی از زندگانی کوتاه نیکا بسیاری از انگیزهها را صیقل میداد و افتخارآمیز بود. حتی در مراسم ختم او نیز مردم خشمگین و باغیرت لرستان اسیر جوسازی و رعب و وحشت رژیم نشدند و سرود «دایه دایه وقت جنگه، وقت دوستی با تفنگه» میخواندند و تنها مشی صحیح برای نجات مردم ایران را یادآوری میکردند.
این بار نیز افشا شدن نام و عملکرد متجاوزان و آنچه بر سر این نوجوان رفته است یک بار دیگر درونمایه پلید آخوندی را در برابر چشمان جهان قرار داد و موجب رسوایی رژیم شد. حتی سخنگوی دبیرکل سازمان ملل متحد نیز موضع گرفت و گفت: «ما این گزارش بسیار بسیار نگرانکننده را دیدهایم... دبیرکل بارها نگرانی خود را از نقض حقوقبشر در ایران بیان کرده است». (سایت سازمان ملل، ۱۲ اردیبهشت) به این وسیله تمام تقلاهای رژيم برای فرار از مسئولیت و انکار حقیقت دود شد و به هوا رفت.
میکشم، میکشم، هر آنکه خواهرم کشت!
این اسناد افشاشده، ضربهی کاری دیگری بود بر همه مالهکشان جنایات رژيم و همه خشونتپرهیزانی که میخواستند آب سرد بر روی قیامها بریزند و خواهان بخشش همه نیروهای انتظامی و سپاهی رژیم و حتی متجاوزان به نوامیس مردم بودند که مبادا ایران در چرخهی انتقام و خشونت بیفتد!
آیا اگر تمام منش و جنگندگی و عملکرد نیکا را خلاصه کنیم عصارهی آن چیزی جز مبارزه و مقاومت تا آخرین نفس برای آزادی یعنی همان فریاد «زن، مقاومت و آزادی» است؟! آیا غیر از این است که اگر کوکتل مولوتف داشت تمام مزدوران و خودروهای آنان را به آتش میکشید؟ آیا غیر از این است که خون امثال نیکا هر روز و هر شب در عملیاتهای آتشین کانونهای شورشی جوشان و خروشان است؟!
پاسخ جامعه و مردم ایران به این سوالها بسیار روشن است و بیشک همین چند سند روشده که نوک کوه یخ از جنایات ۴۰ساله رژیم است، قیامآفرینان و پیکارجویان ایران زمین را یک گام بلند دیگر به سوی رادیکالیسم و قهر انقلابی نزدیک میکند.
یکی از شعارهای قیامهای سالهای اخیر «میکشم، میکشم، آنکه برادرم کشت، هر آن که خواهرم کشت» بوده است و هرجا جوانان قیامآفرین مجالی برای فریاد داشتهاند و هر جا شهیدی بر خاک پاک ایران بر زمین افتاده است این شعار شنیده شده است.
پس تا جایی که به مردم ایران و پیشتازان غیورش بر میگردد، حساب تمام نیروهای لباسشخصی و مزدوران نظامی و انتظامی روشن است و چیزی جز مجازات و سلاح و آتش در انتظار آنان نخواهد بود.