قتل فجیع مهسا (ژینا) امینی در بازداشتگاه گشت فاسد ارشاد، قاطبهٔ مردم ایران را جریحهدار کرده است. کمتر کسی است که با خانوادهٔ ژینا در همبستگی و همقلبی نباشد، با آنها نگریسته باشد، خود را در خشم و اندوهشان شریک ندیده و با آنها برای برکندن کاخ سستبنیان خامنهای همسوگند نشده باشد. اینجا جایی است که اندوه با خشم و اشک با آتش درهم میآمیزد.
اینجا جایی است که سکوت و چشم فرو بستن بر فاجعه نابخشودنی است.
اینجا جایی است که خشم را نباید فرو خورد، باید آن را با تمام دامنهاش آزاد گذاشت.
قصابان خلیفهٔ فرتوت و از نفسافتاده، بسیار مقدمهچینی کرده بودند که این بار نیز سناریوی نخنمای همیشگی را اجرا کنند. ابتدا در پوش پلیس «امنیت اخلاقی»، برای «حجاب و عفاف» ادعایی خود روضهخوانی کردند، وقتی دیدند کسی برای این ترهات تره هم خرد نمیکند، مدعی شدند که ژینا را برای «آموزش و توجیه» به شکنجهگاه گشت ارشاد «هدایت» کردهاند ولی صحنه بیریختتر از آن بود که قابل توجیه و کتمان باشد؛ زیرا شناعت این قتل سر و صدای برخی از مهرههای باند مغلوب رژیم را هم درآورده بود.
ابراهیم رئیسی، سراسیمه از شانگهای، به پاسدار شقی و زنستیز، احمد وحیدی ارد صادر کرد تا در مورد این پرونده تحقیق کند. بهقول معروف گوشت را به گربه سپرد. معنی «تحقیق»! و «رسیدگی»! از پیش معلوم است. همه میدانند مضمون آن تقدیر از نیروی بدنام انتظامی و کارت سفید دادن به جانیان شقی برای جنایتهای بیشتر است.
و اما اینگونه فیگورگرفتنهای لو رفته در کادر «مدیریت جهادی»! نیز کسی را نفریفت.
پروپاگاندای حکومتی برای رفع و رجوع کردن این افتضاح به فیلمسازی از طریق دوربینهای مداربسته متوسل شد تا وانمود کند که مهسا امینی بهدلیل بیماری زمینهای و ایست قلبی فوت کرده و قصابان گشت ارشاد، از گل نازکتر به او نگفتهاند. حتی خبرگزاری سپاه پاسداران از قول «یک منبع آگاه»! نوشت: «در سیتیاسکن مغزی علایمی مبنی بر هیدروسفال بودن (عارضه قبلی) گزارششده است. وی در پنج سالگی هم تومور مغزی عمل کرده و مبتلا به بیماری صرع و دیابت نوع یک بوده است»!
جالب است که وقتی دیدند حنای این قبیل اقدامات نیز رنگی ندارد، طبق روشهای همیشگی خانوادهٔ ژینا را تهدید کردند که باید شبانه جسد او را به خاک بسپارند و نباید کسی بر سر خاک او حاضر شود. مطابق ترفندهای کهنهشده قبلی لابد میخواستند که این اعضای خانواده پشت دوربین حاضر شوند و بگویند که دختر آنها بر اساس بیماری قلبی فوت کرده است و از «امام خامنهای» و «نیروی خدوم انتظامی» نیز تشکر کنند و برای حجاب اجباری تبلیغ نمایند!
اما با پایداری خانوادهٔ این دختر کرد تیر آنان به سنگ خورد.
ایستادگی خانوادهٔ ژینا و مردم و جوانان شجاع سقز، قابی از ایستادگی مردم ایران بود که اراده کردهاند هر مرگ را به «تیک تاک قیام» تبدیل کنند و چنین کردند.
در شب پرکشیدن مهسا، شعارهای مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنهای و میکشم میکشم هر آنکه خواهرم کشت» در تهران طنین انداخت و روز بعد از آن سقز، آنچنانکه شایسته بود، مراسم تشییع پارهٔ تن خود را با خشم و خروش گره زدند و خیابانهای شهر را در زیر پای گزمههای منفور خامنهای به لرزه درآوردند.
تهران و سقز، بیت «رهبر الدنگ» را در وانفسای تبلیغات پرجنجال و پوشالی اربعین و رئیسی را در سفر شانگهای وادار کردند تا از ترس خود پردهبرداری کنند. هراس آنها از آنهمه سناریو تراشی و دروغپردازی این بود که مرگ دختر کرد، بهانه به دست قیام ندهد اما چه کوتاه اندیشیده بودند.
سقز قهرمان، بدون بیم از شلیک گلوله و گاز اشکآور، شقیقهٔ شقایقگون و پیکر مظلوم ژینا را پرچم قیام خود کرد و با زیباترین عبارت بر مزار گلافشان او نوشت:
«ژینا جان تو نمیمیری، نامت یک رمز میشود»
ژینا در گمنامی و فراموشی تن به خاک تسلیم نکرد. او همانطور که در هنگام بازداشت خود از سوی پاسداران گشت ارشاد یکپارچه خروش و فریاد بود، مرگ خود را نیز به زندگی پیوند داد و از آن درفش قیام ساخت تا برای زنان ایرانی پژواک این شعر حماسی باشد:
«کاوهٔ آینده ایران زن است»