جمعه ۷آذر ۱۴۰۴ صحنهٔ تکرار آیینی بود که ۴دهه است در برابر سرکوبِ حافظه پابرجا مانده است. مادران و پدران زندانیان سیاسی قتلعام شده در تابستان ۶۷، بار دیگر برای گرامیداشت یاد عزیزانشان به سوی خاوران شتافتند؛ آرامگاهی ناآرام که همواره الهامبخش و کانون انگیزش در تاریخ معاصر ایران است. بسیاری از آنان هنوز عکس جوانیِ فرزندانشان را همچون تکهای از جان در جیب بغل کت یا میان صفحات قرآن نگهمیدارند. آمدند تا، طبق رسمی نانوشته، چند شاخه گل سرخ بر مزار بینام و نشان جگرگوشگانشان بگذارند و بگویند: «نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم».
فرمانهای «قرق» و «ممنوع»
امسال، دیوارها بلندتر شده بود. نیروی انتظامی ورودی گورستان را بسته و فضای آنجا را به پادگانی نظامی تبدیل کرده بود. فرمانها آمرانه و منجمد بودند: «کارت ملی!»، «فقط خانواده درجه یک!»، «ورود بیش از ۵نفر ممنوع!»، «گل ممنوع!»، «دوربین ممنوع!». گویی اینجا نه آرامگاه قهرمانان، بلکه منطقهیی امنیتی است که در آن حتی یاد نیز تهدید تلقی میشود. حکومت با چنین تدابیری میخواست نه تنها راه ورود را قرق کند، بلکه امکان «دیدار» و «یادبود» را نیز از بین ببرد.
خانوادهها ایستادند؛ سکوتی کوتاه اما سنگین آنان را درنوردید. دیری نکشید یکی از مادران، همان که ۴دهه است شبها با عکس پسرش نجوا میکند، شاخههای گل سرخ را آرام از کیف بیرون آورد و بر آسفالت جلوی در بسته گذاشت. مادری دیگر به او پیوست، سپس نفر سوم و چهارم. دقایقی نگذشته بود که ورودی بسته خاوران به فرشی لطیف و چشمنواز از گلهای رنگارنگ تبدیل شد؛ گلها نه بر مزارها، بلکه بیرون دیوارهای سیمانی، درست زیر پای مأمورانی که مأموریت داشتند «مانع یادبود» شوند، حضور خود را جار زدند.
هر جا ما باشیم آنجا خاوران است
این صحنه، در عین سادگی، حامل بار عمیقی از مقاومت در برابر نابودی حافظهٔ جمعی بود. خانوادهها با این عمل بیکلام، مفهومی دوباره از مقاومت را آفریدند. گویی آنان به متولیان اختناق در نظام قتلعام گفتند: اگر راه را مسدود کنید، راه را جابهجا میکنیم؛ اگر درِ خاوران را ببندید، خیابان را به مکان یادبود تبدیل میکنیم؛ اگر گل را ممنوع کنید، زمین را سراسر گلستان میکنیم. این جابهجاییِ نمادین، اعتراض نبود؛ بازتعریف فضا و معنای آن بود. خاوران، در این لحظه، دیگر مکانی جغرافیایی نیست؛ رویدادی نامیرا و همیشگی است که هر جا بتوان آن را گرامی داشت، همانجا تداوم مییابد.
گلریزان بیرون دیوار، نه تنها آیینی سوگوارانه، که اعلام موجودیتی سیاسی بود. آری، خانوادهها با این مقاومت معنادار خطاب به حکومت گفتند:
«میتوانید دیوار بکشید، دوربین نصب کنید، خاک را آسفالت کنید، اما نمیتوانید خاطره را بکشید. هر جا ما باشیم، آنجا خاوران است».
این پیام آشکاری بود که نشان میداد نظام قتلعام، پس از ۴دهه، هنوز از سایه قربانیان تابستان ۶۷ هراسان است؛ هراسی که ترجمان اعتراف به شکنندگی قدرت و ناتوانی از کنترل حافظه جمعی است.
شکست سیاست محو حافظهٔ جمعی
در نظامهای سرکوبگر، کنترل حافظه همواره بخشی از استراتژی بقای سیاسی است. نازیها کوشیدند آثار جنایتهای خود را از میان ببرند، اما اسناد تاریخی – از جمله گزارشهای کمیسیونهای حقیقتیاب و دادگاه نورنبرگ – حاکی است که هیچ تلاشی برای پاک کردن حافظه قربانیان آشویتس و دیگر اردوگاهها نتوانست موفق شود. همانگونه که نازیها نتوانستند، خامنهای، این خدایگان دروغین تکیه زده بر مردهریگ خمینی نیز نخواهد توانست خاوران را از تاریخ این سرزمین پاک کند.
اتصال نسلها در خاوران
هر گل سرخی که بر آسفالت سرد جلوی در بستهٔ خاوران افتاد، یک فریاد رسا بود علیه فراموشی؛ فریادی که پژواک آن در حافظه مردم ثبت شد. هر مادر بغضکرده، هر پدری که قامت شکستهاش را صاف کرد تا گل را آرام بر زمین بگذارد، دادگاهی نمادین علیه جنایتی برپا کرد که تاریخ هنوز پروندهاش را باز نگاه داشته است. هر جوانی که تصاویر این گلها را در شبکههای اجتماعی دید، پیوندی تازه با قهرمانانی برقرار کرد که حکومت ۴دهه میکوشد آنان را از خاطرهٔ جمعی بزداید. همین پیوندهاست که حافظه را زنده نگهمیدارد و نسلها را به هم متصل میکند.
آنچه در بیرون دیوارهای خاوران رخ داد، شکست نیروی انتظامی نبود؛ شکستی فضاحتبار برای حاکمان عمامهدار و سیاست کشتن حافظهٔ جمعی بود.
تا زمانی که این مادران و پدران ایستادهاند، خاوران نیز پابرجاست؛ خواه در دل خاک باشد، خواه در خاطره جمعی، خواه در گلهای سرخی که این روزها در بیرون دیوارها میشکفد و سرما و انجماد را ذوب میکنند. خاوران زندهتر از همیشه سخن میگوید.