روز ۲۸مرداد ۱۳۳۲ یک نقطه سیاه در تاریخ ایران است؛ روزی که شاه خائن با کودتایی ننگین تحت حمایت استعمار خارجی، دولت ملی دکتر مصدق را برکنار و وزیر خارجه او، دکتر فاطمی را بهشهادت رساند.
دکتر محمد مصدق با همیاری همرزم وفادار و وزیر خارجهاش، دکتر حسین فاطمی، توانسته بود در دادگاه لاهه حقانیت ایران را اثبات کرده و بعد هم نفت را ملی کند و با این کارش، مبارزات مردم ایران به ثمر نشست.
نفت که سرمایه و گنجینه این آب و خاک بود، دهههای متمادی توسط استعمار انگلیس به رایگان و با اندک بهایی ربوده میشد. استعمار پیر از اینکه از سوی یک رهبر ملی، بدون شلیک حتی یک گلوله شکست خورده بود، سخت به خود میپچید؛ بههمین دلیل بهوسیله آلت دستشان، محمدرضا پهلوی، او را در سال ۱۳۳۱ از نخستوزیری عزل کرد؛ اما با قیام مردم در ۳۰تیر همان سال که به شهادت تعداد زیادی از مردم منجر شد، شاه مجبور گردید دوباره دکتر مصدق را به نخستوزیری برگرداند.
استعمار انگلیس که از این حرکت خوشش نیامده بود، در هراس از استقلال دیگر کشورها و ایجاد شکاف در امپراتوری خود، اینبار با پشتیبانی دولت آمریکا به حمایت از شاه بر خواست و کودتای ننگین ۲۸مرداد سال۱۳۳۲ انجام گرفت. این کودتا منجر به حمله به خانه دکتر مصدق و بعد هم برکناری و دستگیری او و همرزمش دکتر فاطمی شد.
کودتای ۲۸مرداد آنقدر ننگین و ضددمکراتیک بود که خیلی از شخصیتهای سیاسی آمریکایی و انگلیسی آن را محکوم کردند. یکی از این شخصیتها لرد دیوید اوون(Lord David Owen)، وزیر امور خارجه پیشین بریتانیا میباشد. او در مصاحبه با روزنامه گاردین تأکید کرد: «انگلیس باید در نهایت به نقش رهبری این کشور در کودتای ۱۹۵۳ که آخرین رهبر منتخب دموکراتیک ایران را سرنگون کرد، بهخاطر اعتبار بریتانیا و جنبش اصلاحات ایران، اعتراف کند».
او همچنین گفت: ۱۰سال پیش ایالات متحده، بهطور رسمی به نقش خودش اعتراف کرد و حجم وسیعی از اسناد اطلاعاتی را از حالت طبقهبندی خارج کرد. اسناد محرمانهای که مشخص کرد برکناری نخستوزیر منتخب محمد مصدق در ۷۰سال پیش در این هفته، یک تلاش مشترک سیا و امآی ۶ (CIA-MI۶) بود(الشرقالأوسط - ۱۶اوت ۲۰۲۳).
خیانت بزرگ شاه فقط کودتای ضدملی او نبود، بلکه دولت دکتر مصدق چون یک دولت ملی و بورژوازی ملی بود، شاه با این کارش راه رشد سرمایهداری ملی در ایران را بست، راهی که در صورت ادامه توسط دکتر مصدق، نه تنها بهلحاظ اقتصادی بلکه بهلحاظ اجتماعی و آزادیهای اجتماعی نه فقط از کشورهای آسیایی مانند کره جنوبی و ژاپن و سنگاپور جلوتر میبود بلکه ایران میتوانست شانه به شانه خیلی از کشورهای اروپایی پیش برود.
شاه درست است که شخص مصدق را از نخستوزیری برکنار کرد و از طرفی هم حزب توده بهدلیل آلت دست بودن دولت شوروی آن روزگار بیعملی پیشه کرد، ولی این کودتا مشروعیت حکومت سلطنتی را آن هم در زمانی که کشورها رو به جمهوری میآوردند، سخت خدشهدار کرد. این موضوع باعث شد که راه مبارزه بسته نماند و همانطور که دکتر مصدق گفته بود: «آرزوی جوانانی را داشت که مانند مجاهدان الجزایر سلاح بهدست گیرند». در همان زمان حیاتش این آرزو به تحقق پیوست. جوانان انقلابی اینبار با تجاربی که از تاریخ میهن اسیر گرفته بودند، در کسوت سازمانهایی چون مجاهدین خلق و چریکهای فدایی ـ با ایدئولوژی و استراتژی و تشکیلات انقلابی ـ پا به میدان مبارزه علیه دیکتاتوری شاه گذاشتند. اینگونه بود که بذر سرنگونی شاه کاشته و با خون آنان آبیاری شد. این خونها در سال ۱۳۵۷ به رودهایی خروشان تبدیل شد و سلطنت پهلوی را سرنگون ساخت.