«مسافر ایران من!
چکامهها دلتنگ تو
تا بوم این لالهغزل
پر بشه با ارژنگ تو».
نبض تپنده و شمع شبانهٔ تاریخ ایران
عبارت «زندانی سیاسی» از سال۱۳۱۶ خورشیدی با دستگیری گروه «۵۳ نفر» وارد ادبیات سیاسی و مبارزاتی ایران شد. تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگیِ ۸۴سال گذشتهٔ ایرانزمین را بدون نقش برجسته، اثرگذار و پیشتازیِ «زندانیان سیاسی» نمیتوان تصور نمود و زوایای تاریک ـ روشن آن را شناخت.
حیات سیاسی و اجتماعی ایران در این ۸۴سال مشحون از خرد بینا، اندیشهٔ توانا و چراغ روشنگر زندانیان سیاسی بوده است. از طرفی تداوم نسل به نسل زندانیان سیاسی در این هشت دهه، گویای استمرار یک درد مزمن و مشترک تاریخی در پیکر جامعهٔ ایران میباشد. این درد مشترک و مزمن و وجه تاریک ایران، تداوم سلسلهٔ دیکتاتوریها بوده است و آن چراغ روشنگر و خرد بینا و وجه روشن، زندانیان سیاسی ضدارتجاع و دیکتاتوریها.
زندانی سیاسی کیست؟
برای قدرشناسی و ستایش یک پایداری تاریخی، وقتی از ۸۴سال پیش راه میافتیم، در این مسیر به تابلوهایی برمیخوریم که با خوانش آنها، با چنین راهنماها و نشانیها از جایگاه زندانی سیاسی آشنا میشویم:
نخستین پیشگامان شناسای درد تاریخی ایران [فقدان آزادی و تداوم دیکتاتوری]
اندیشهیی هوشیار، روشنگر و آگاهیبخش
نبض همیشه تپنده با پیام اصلی هر دوره و در تکاپو برای پاسخ به آن
چشم بیدار جامعه در نگاهبانی از حقوق آن
وجدان برانگیختهٔ انسانی با شاخص نفی منافع شخصی
عصب حساس دردشناس در جامعهٔی اسیر دیکتاتوریهای موروثی
از درد خود رسته و به درد خلق رسیده
منطبق بر اصلیترین نیاز تاریخی و بالفعل جامعه
پیشتاز، زبان و فریاد دادخواه مردم در برابر طبقات سلطهگر بر سرنوشت آنها
و پرتوافکن بر ابتذال دیکتاتوریها تا همگان را متوجه علت بنیادین عقبماندگی ایران در ادوار تاریخ آن کند.
زندانی سیاسی با خرد بینای خود که از تعهدپذیری اجتماعیاش نیرو و انرژی میگیرد، شمعیست پرتوافکن بر ویرانگری مناسبات استثماری و طبقاتی توسط دیکتاتوریهای سیاسی ـ مذهبی.
زندانی سیاسی، روشنفکری متعهد با ویژگی دردشناسیِ سیاسی و اجتماعی و پاسخ به این دردها است که با هدف دگرگونسازی طبقهٔ سیاسیِ حاکم و تغییر بنیادین مناسبات اجتماعی به نفع آزادی و برابری و دموکراسی پا به میدان میگذارد.
این است قدر و جایگاه زندانی سیاسیِ ضدارتجاع و دیکتاتوری در ۸۴سال گذشته که اندیشهٔ توانا و شمع جانش هنوز در سال۱۴۰۰ در مصاف با مهیبترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران است.
این است پدیدهشناسیِ تاریخیِ زندانی سیاسی در ایران و جوهر ستایش از نقش روشنگر و اثرگذار آن در نیل جامعهٔ ایران به جانب آزادی، برابری و عدالت اجتماعی.
تنها تدبیر دیکتاتور
در دهههای گذشته همواره دیکتاتوریها موفق بودهاند بین زندانی سیاسی و مردمی که زندانیان شمع روشنابخش آرزوهای آنان بودهاند فاصله، جدایی، سکوت و تاریکی حاکم کنند. حتی در بسیاری نمونهها کارگزاران دیکتاتورها و دستگاه تبلیغاتیشان از زندانیان طلب حمایت مردم را میکردند و نیش و طعنه میزدند که کو خلق؟ کو تودهها؟ در چنین نمونههایی در دهههای متمادی زندانیان سیاسی مقاوم و ضدارتجاع بهمثابه نخبههای پیشتاز، قربانی این فاصله، سکوت و تاریکیِ ناشی از خفقان اجتماعی و در محاق بودن صدای مردم شدهاند.
قابل توجه است که تمام سرمایهٔ دیکتاتوریهای موروثی شاهی و شیخی، ایجاد خفقان اجتماعی، به محاق بردن صدای مردم و شیطانسازی علیه پیشتازان آزادی با هدف برقرارنشدن ارتباط بین آنان و مردم بوده است.
تغییر تعادل به جانب جبهه آزادی
این تعادل نابرابر که دههها برقرار بود، از یک دههٔ گذشته به این سو در حال تغییر به جانب جبهه آزادی و برابری است. اکنون به یمن گستردگی پایداری مردمی در سراسر ایران، به یمن روشنگری همهجانبه توسط ایرانیان، به یمن پرده برداشتن از حماسههای زندانیان سیاسی در قتلعام تابستان ۶۷ و حماسههای موازی در زندانهای سراسر ایران و به یمن گسترش شبکههای ارتباطی، پدیدهٔ زندانی سیاسی به متن زندگی روزانه مردم آمده و به واکنش گستردهٔ اجتماعی بالغ شده است.
اینک زندانی سیاسی در جنبش مادران ایرانزمین
در این پهنهٔ گسترشیابنده، این روزها شاهدیم که مادران جانباختگان و شهیدان راه آزادی، جنبشی سراسری را پیش میبرند. جنبش ستایشانگیز مادران ایرانزمین، این روزها در حال پیوند دادخواهی خون فرزندان آفتاب بهصورت مسألهٔ تحریم انتخابات نمایشی حکومتی است. اکنون پدیدهٔ زندانی سیاسی از محاق دههها برون جسته و حربهٔ خلق برای رهنمون شدن به سرنگونی دیکتاتوری ولایت فقیهی میباشد. اکنون زندانی سیاسی به محور اتحاد و همبستگی ایرانی برای طرد و تحریم سراسری نمایش ۲۸خرداد بالغ گشته است. دامنهٔ این اتحاد و همبستگی باید پیرامون جنبش دادخواهی مادران شهیدان آزادی هر چه گستردهتر شده و سراسر ایران را دربرگیرد. هیچ کجا و هیچ دیار ایرانزمین نیست که در این ۴۲سال سلطهٔ اهریمن آخوندی، خون شقایق آزادی بر آن نریخته باشد.
ستایش یک پایداری
در چنین متنی از سیر و تحول پدیدهٔ زندانی سیاسی در سلطهگری دیکتاتوریهای شاهی و شیخی، ضروری است از یکی از نمادهای این پایداری ستودنی، قدرشناسی شود. ارژنگ داوودی یکی از زندانیان سیاسی است که خرد توانایشان را به مصاف با حکومت بیخردان انسانستیز برده و هستیِ مبارزاتیشان را صرف رهایی و سعادت مردم ایران کردهاند. ارژنگ داوودی سالهاست زندان به زندان و استان به استان کوچ داده میشود تا مگر ارادهاش را بشکنند و شمع عشقش به آزادی را خاموش کنند.
ارژنگ داوودی فارغالتحصیل مهندسی مکانیک و مدیریت صنعتی از دانشگاه تگزاس است. ارژنگ را به جرم نظامساختهٔ «توهین به خامنهای» در سال۱۳۸۲ دستگیر و زندانی کردند. ۱۸سال آزگار او را بدون یک روز مرخصی، از زندانی به زندانی در چند استان کشور کوچ اجباری دادند. سپس به او هواداری از مجاهدین خلق را نسبت دادند. جلادان دیکتاتوری فقاهتی در سال۹۷ ارژنگ را با پابند و دستبند به دفتر محمد خسروی رئیس دفتر زندان زاهدان بردند. آنگاه غلامرضا قدیر معاون خسروی، ارژنگ را با پابند دستبند از بالای پلههای طبقه دوم ساختمان به پایین پرتاب میکندد! کتف ارژنگ درمیرود، هر دو پایش میشکند و مهرههای کمرش آسیب میبیند. حالا او مجبور است تا آخر عمر با واکر راه برود.
اکنون در این تجسم رویش ناگزیر و در متن پایداری و ارادهیی بیشکست، تنها سلاح دفاعی و بانگ ارژنگ داوودی، اعتصابغذای پیدرپی است.
ارژنگ نمونهیی از پایداری ستایشانگیز نسل به نسل زندانیان سیاسی در مصاف نابرابر با جلادان حاکمیت اشغالگر ولایت فقیهی است. در این ستایش میتوان هزاران نام را در ستونی از خورشیدهای در بند نوشت؛ همان خورشیدها که در بند هم طالع بیداری و آزادیاند.
این ستایش خالی از چکامههای دلتنگ نیست؛ وقتی نغمهٔ مشترک مردم و میهنی چنین نیایش و نجوا میکند:
ستارهها دلتنگ تو
مسافر بینام شب
در شهرهٔ شبزدگی
سپیده در کنام شب
اگه به قد پلک زدن
وا بشه چشم شبزده
طلسم بختک میشکنه
شهری میشه آتشکده
مسافر ایران من!
چکامهها دلتنگ تو
تا بوم این لالهغزل
پر بشه با ارژنگ تو.