حاکمیت آخوندی در آغاز سال جدید در محاصرهی چند بحران واقع شده است؛ مذاکرهی مهم و سرفصلی با آمریکا، فروپاشی پیاپیِ نیروهای نیابتی در منطقه، بالا گرفتن درگیری و شکاف در پیکر و ساختار نظام، بحران رشدیابندهی اقتصادی و جامعهی خشماگین از گرانی و فقر، رشد تصاعدی طبقاتی و مترصد انفجار ناگهانی.
در میان این بحرانهای موازی، کدامیک بهطور واقعی تهدید نظام بوده و حاکمیت هم وحشتاش از آن است؟ واضح است که نتیجهی مذاکره هرچه باشد، بر بحرانهای دیگر اثر میگذارد، ولی آنچه نقداً نگرانیِ اصلی خامنهای و کل نظام است، جامعهی خشماگین و مترصد انفجار ناگهانیست. تردیدی نیست که خامنهای و کارگزاران نظام در حین پیشبرد امر مذاکره، دغدغهی اصلیشان چگونگیِ واکنش اجتماعی در قبال نتیجهی مذاکره و پیوند آن با جامعهی انفجاریست. بههمین سبب هم بالا بردن اعدامها به موازات مذاکره در هفتهی گذشته، سیاست خامنهای و قضاییهی تحت امرش برای زهر چشم گرفتن از جامعهی مترصد انفجار شده است.
در این تردید نیست که رشد شتابان بحران اقتصادی با شاخص تشدید تصاعدیِ فاصلهی طبقاتی که قصد دارد زندگیِ روزمرهی مردم را زمینگیر کند، هیولای مهارناپذیر در مقابل حاکمیت شده است. این هیولا گام به گام به جانب تعیین تکلیف با نظام پیش میرود. در هفتههای اخیر شاهد بودیم که کارگزاران و رسانههای حکومتی از پیوند بحران قیمت دلار با سیاست خارجی گفتند، نوشتند و هشدار دادند. اکنون همهی اینها بحرانی یکپارچه شده و از نتیجهی مذاکره با آمریکا بهشدت اثرپذیر شدهاند.
شاخص مادی و ملموس جامعهی انفجاری بهمثابه کمینگاه اصلی علیه نظام، «افزایش دوقطبی»، «شکاف عمیق طبقاتی» و مهارناپذیریِ قیمتها در موقعیت کنونیست. این واقعیتها را رسانههای حکومتی از منظر هشدار به کارگزاران نظام، گوشزد نمودهاند.
روزنامه آرمان ملی در شمارهی ۲۶ فروردین ۱۴۰۴ از قول یک جامعهشناسی سیاسی نوشته است:
«دوقطبیسازی در جامعه ما رو به افزایش است. این مرزبندیها اکنون برای مسئولان هم نمایان شده است.»
آنچه «برای مسؤلان نمایان شده است»، تبعات این دوقطبیسازی بهمعنی تزریق در خشم مترصد انفجار اجتماعیست. همین رسانه از قول وزیر کشور گواهی داده است که تمام «تلاش»شان جلوگیری از «امنیتی» شدن «دوقطبی و پدیدههای اجتماعی» است:
«تلاش ما این بوده که جامعه دچار دوقطبی نشود. ما در وزارت کشور دنبال میکنیم که نگذاریم پدیدههای اجتماعی، امنیتی شوند.»
روزنامه آرمان امروز هم در شمارهی همین روز، بر هیولای کمینکرده بر سر راه نظام تأکید کرده و هشدار داده است:
«شکاف طبقاتی عمیق است...عامل اصلی خشونت که امروزه در جامعه ما وجود دارد، اقتصادی است.»
روزنامه جهان صنعت هم در شمارهی ۲۶ فروردین، نمونههای از کنترل خارج شدن مهار قیمتها و دمیدن بر خشم صنفی و طبقاتیِ مردم را گزارش کرده است:
«فروش دانهای یا چندعددیِ میوه و سبزیجات امری عادی و معقول بهنظر میآید! هر سیب بهطور متوسط نزدیک به ۱۵هزار تومان قیمت دارد. سیبزمینی دانهای ۱۲۵۰۰تومان. موز دانهای ۲۵هزار تومان. موز فلیپینی حدود ۲۴۰هزار تومان. موز اورگانیک به شکل دستهبندی ۳۴۰ هزار تومان.»
بحرانهای یادشده از همهسو دارند به جانب تلاقیِ همدیگر پیش میروند. آنچه در میان همهی این بحرانها نقش کانونی و تعیینکنندهی نهایی را دارد، کماکان جامعهی خشماگین مترصد انفجار است. جامعهیی که نتیجهی مذاکره، بالا گرفتن جنگ باندهای قدرتطلب و ثروتخواه و تشدید فاصلهی طبقاتی، با حیات فردی و اجتماعیاش رابطهیی تنگاتنگ یافته و ویژگیِ پاسخ به فرصت تاریخی بهخود گرفته است. از اینرو دغدغهی خامنهای در پشت میز مذاکره، مقدمتاً جامعهی انفجاریست، سپس نتیجهی مذاکره.