یکی از مهمترین شاخصهای رشد و شکوفایی اقتصاد یک کشور، افزایش مستمر سرمایهگذاری در آن بهویژه در بخش صنعت و فناوری است. طبعاً عکس آن نیز صادق است. اقتصادی که در شیب نزولی کاهش سرمایهگذاری است، روند فرسودگی و اضمحلال را طی میکند. دیگر آیندهای ندارد و بحرانهای وابسته به این عقبگرد را به شکل تورم بالا، افزایش بیکاری و فروپاشی چرخه حیات در سرنوشت مردم آن دیار میتوان مشاهده کرد.
چند روز پیش رئیس اتاق بازرگانی رژیم آخوندی سیاههای از همین شاخص و سایر توابع وابسته به آن را در برابر رئیس مجلس نظام ولایت فقیه قرار داد تا ببیند او و سایر کارگزاران، با جریان تولید و کسب و کار و معیشت مردم چه کردهاند. وی با این کار در واقع به مخاطبش میگوید اینها بخشی از واقعیت دردناک اقتصاد است و هر چه جز این گفته شود، بیهوده است.
اینکه اقتصاد ایران کوچک شده، فقر افزایش یافته، سرمایهگذاری به پایینترین میزان خود رسیده، خروج سرمایه از کشور افزایش یافته و تعامل با اقتصاد جهانی نیز به حداقل رسیده است؛ اینکه تنها ۹کشور در جهان از جمله ایران، تورم دو رقمی دارند؛ اینکه فرو افتادن متغیر سرمایهگذاری در هر کشور در یک دور طولانی یک دههای معنایش این است که آن سرزمین زایش و رویش آتی در تولید را از دست داده و باید در آینده از جیب بخورد و اینکه، فرسوده و از دور خارج شدن یک سرزمین و یک کشور را میشود از همین آمارها استخراج کرد...
راه دور نمیرویم اما سرمایههای این کشور به راه دور میروند. خروج ۹۰میلیارد دلار از کشور در کمتر از یک دهه، ـ که بخش اندکی از واقعیت علنی شده است ـ بهمعنای این است که خارج کنندگان سرمایه از ایران چشمانداز روشنی از آینده را پیشروی خود نمیبینند و ترجیح میدهند سرمایههایشان را به بیرون از مرزها برده و سرزمینهای دیگر را آباد کنند. این در حالی است که در زمینه جذب سرمایهگذاری خارجی نیز شکست فاحشی بهدست آمده و پایینترین میزان جذب سرمایهگذاری مستقیم خارجی در ایران، طی سال گذشته، رقم خورده است.
صدای شکستن استخوانِ اقتصاد ایران را بشنوید!
چه کسی مسئولیت کوچک شدن ۱۲درصد از حجم اقتصاد، ـ در فاصله زمانی کوتاه ـ را میپذیرد؟ اقتصادی که در ۱۰سال گذشته پیوسته رشد منفی داشته و این روند همچنان ادامه دارد. روند نزولی سرمایهگذاری واقعی در ایران در سالهای ۱۳۸۳ تا ۱۳۹۸ حیرتآور است.
«سهم سرمایهگذاری از تولید ناخالص داخلی از سال۱۳۸۳ در مسیر نزولی قرار گرفته بهطوری که طی این سال تا ۱۳۹۸، افت ۹ واحد درصدی سهم سرمایهگذاری در تولید ناخالص داخلی در کشور اتفاق افتاده است. در سال۱۳۹۸ استهلاک از انباشت سرمایهگذاری سبقت گرفت و برای اولین بار در اقتصاد کشور، رشد موجودی سرمایه، منفی شد» (اقتصادآنلاین. ۷بهمن۹۹).
صدای شکستن استخوانهای اقتصاد ایران در تکتک این عددها پنهان شده و واقعیت بهقدری ترسناک و دلهره آور است که اگر نیروی پیشتاز، مردم را برای فردایی بهتر به پیکار و نبردی که به آزادی، خرمی و آبادانی منتهی خواهد شد، فرانخواند دیگر امید برای زندگی و ادامه حیات بهسختی قابل تصور است.
شکستن استخوانهای پیکر مردم
صدای شکستن استخوان اقتصاد ایران را شنیدیم صدای هولناکی که در شکستن واقعی استخوان پیکر مردم ایران انعکاس مییابد. عموم مردم ایران فریاد میزنند که شرایط زیستی و معیشتیشان بسا بسا بدتر از سالهای گذشته است. نه تنها سالهای گذشته که بدتر از روزهای گذشته است. بنابراین در یک مقایسه خیلی ساده و روشن میشود وخامت حال امروز میلیونها تن از هموطنان را دریافت.
وزیر بهداشت رژیم آخوندی در سال۹۳ به گوشهای از کیفیت زندگی مردم اشاره کرده بود: «از هر دو خانم ایرانی بالای ۴۰سال و از هر سه مرد ایرانی یک نفر دچار پوکی استخوان است. بروز معلولیتها نیز از دیگر عوارض شکستگی و پوکی استخوان است که باعث تحمیل هزینههای گزاف به خانواده و جامعه میشود. وی نسبت به کوتاه شدن قد ایرانیان در آینده بهدلیل عدم مصرف شیر هشدار داد و با بیان اینکه یکی از عوامل رشد قد، مصرف شیر و مصرف مواد لبنی است، گفت: سالانه ۵۰هزار شکستگی در کشور رخ میدهد که ۱۰هزار مورد آن بهدلیل عوارض شکستگی، جان خود را از دست میدهند... عمق فاجعه در ۳۰سال آینده که با ۲۵میلیون جمعیت مسن روبهرو خواهیم بود، بیشتر آشکار خواهد شد» (فرصت امروز. ۲اردیبهشت۹۳).
بارها و بارها گفته شده است که ۹۰درصد مردم دچار کمبود کلسیم هستند و سالانه ۳۶هزار سال عمر مفید بهدلیل پوکی استخوان در کشور هدر میرود.
این بخشی از صدای شکستن استخوانهای مردم ایران است. چه کسی جز همین مردم قادر به ترمیم زخمها و پیوند استخوانهایی هستند که در ضربات سنگین غارتگران حاکم خرد شده است؟
شکستن استخوان مستاجران مستاصل
احمد توکلی، از مهرههای خامنهای در تشخیص مصلحت رژیم آخوندی سال گذشته طی نامهیی سرگشاده به سران سه قوه، شورای نگهبان و مجمع تشخیص با ابراز وحشت از آتش و خشم نهفته در سینهٔ حاشیهنشینان هشدار داده است که: «جماعت مسئول باید صدای شکستن استخوانهای مستاجران و فریاد کمک مستمندان را بشنود. مشاهدات بسیار دردناک و هشداردهنده است و اگر بهسرعت تدابیری اندیشیده نشود بهزودی چند میلیون حاشیهنشین به ۱۱میلیون حاشیهنشین موجود در اطراف شهرها افزوده خواهد شد» (دویچه وله. ۲۷مرداد۹۸).
وی تأکید کرده بود، در سال۱۳۷۹، اگر هر خانوار یکسوم درآمد ماهانه خود را پسانداز میکرد طول دوره انتظار برای خانهدار شدن۱۲سال بود. دوره انتظار با روندی افزایشی در سال۹۴ به ۳۱سال رسید... محمد اسلامی، وزیر راه و شهرسازی هم، قبلاً گفته بود که اجارهخانه ۸۰درصد درآمد مردم را میبلعد.
شکستن استخوانهای بازنشستگان بیاندوخته
روز سهشنبه هفتم بهمن بازنشستگان زحمتکشی که زندگی، جوانی و حاصل چند دهه کار و تلاششان در نظام غارت چپاول شد در ۲۲شهر و ۱۷استان علیه زالوهای حاکم شوریدهاند و دست به اعتراضات و تجمعات خیابانی زدهاند.
روزنامه وطن امروز (۷بهمن۹) ضمن هشدار به انفجار خشم اجتماعی نوشت: «حافظه جمعی مردم مملو از وعدههای عملی نشده مسئولان است. تجربه فشارهای معیشتی در سایه یادآوری این وعدهها تنها به تقویت و دوام بخشی خشم عمومی مردم منتهی میشود. نسبت جداییناپذیر میان فشارهای اقتصادی با خشم اجتماعی مردم، زنگ خطری برای مسئولان بهشمار میرود».
بخش عمده مشکلات بازنشستگان مربوط به دستاندازی رژیم آخوندی به صندوق های بازنشستگی و تأمین اجتماعی است که با آن کسریهای بودجهای خود را تأمین میکند و اقشاری را که عمری زحمت کشیدهاند و روزگار کهنسالی را طی میکنند در دریای فقر و بیچیزی رها کرده است. صندوق های بازنشستگی و سازمان تأمین اجتماعی، آنقدر در وضعیت بحرانی دست و پا زدند که بهعنوان یکی از ابر چالشهای نظام آخوندی مطرح گردیدند.
سالها پیش یکی از مهرههای رژیم آخوندی در این باره گفته بود: «کارکرد تامین اجتماعی تعادلبخشی است. تامین اجتماعی جلوی این را میگیرد که بحرانها به لایه اجتماعی نفوذ کنند. ضربهگیر میشود و از نظام سیاسی حمایت میکند. اما اگر سیستم خیلی بد عمل کند، فشاری که به سیستم تامین اجتماعی میآید باعث میشود صدای شکستن استخوانهای ستون فقراتش را بشنوید، چیزی که در کشور ما اتفاق افتاده است. دوستانی که در عرصه سیاست و اقتصاد کار میکنند نمیگویند که عملکرد بدشان چه بلایی سر صندوقهای تامین اجتماعی آورده است» (شهروند. ۹شهریور۹۶).
اکنون بهخوبی میشود فهمید و با همه وجود احساس کرد که پدران و مادران بازنشسته ما در این وانفسای کرونازده و سرمای زمستان و بیبرقی و تنگی نفس از آلودگی هوا در نظام ولایت فقیه، چرا به خیابان میآیند و با خشم و عصیان فریاد میزنند: «اندوختهمون کجا رفت؟ تو جیب زالوها رفت. تا حق خود نگیریم از پا نمینشینیم. فقط کف خیابون به دست میاد حقمون. وعده وعید کافیه سفرههامون خالیه. فریاد فریاد از این همه بیداد ـ فریاد فریاد از این همه بیداد».
آری؛ این فریادی است برآمده از پیکرهای دردمند مردم ستمزده ایران در زمانهای که دیگر چیزی برای خوردن و سر پناهی برای روزهای بازنشستگی ندارند.
آری، بیگمان این فریادها به شورش و قیام در برابر استبداد غارتگر حاکم ختم خواهد شد.