در حالی که کشور «درگیر یک خشکسالی بیسابقه» است و روحانی هم اعتراف کرد «امسال با خشکسالی مواجه هستیم» و مقامات ذیربط پیدرپی از کاهش ذخایر آبی و پایین رفتن سطح آب در دریاچهٔ سدها و از تابستان سخت بیآبی و قطع جریان برق خبر میدهند، اما در یک تناقض تأملبرانگیز، سیل در ۸استان کشور خرابی و خسارات سنگین به بار آورده و تاکنون دستکم ۱۰تن از هموطنان جان خود را از دست دادهاند.
فاجعهٔ سیل طی چند سال گذشته پیاپی تکرار میشود و پدیدهیی نیست که دستگاههای حکومتی را غافلگیر کرده باشد. اما چرا باز هم در چنین ابعادی، باید شاهد چنین فاجعهیی باشیم؟ چرا طبیعت، شهرها و مردم ایران باید هم با خشکسالی روبهرو باشند و هم با سیلابهای ویرانگر؟
حفظ محیطزیست نیاز به سیاستی اصولی و صرف هزینههای مناسب دارد. دانشگاه ییل (آمریکا) در یک گزارشی تحقیقی که در سال۱۳۹۵بهعمل آورده بر اساس شاخص عملکرد زیستمحیطی (EPI) بر سیاستهای دولتی در حفظ محیطزیست هر کشور تأکید کرده است. این گزارش ایسلند را بهعلت «سرمایهگذاریهای کلان» از سازگارترین کشورها در زمینهٔ حفظ محیطزیست معرفی کرده و «سیاستهای دولت» را در حفظ یک محیطزیست پایدار در سوئد و کشورهای موفق دیگر، بسیار تأثیرگذار اعلام کرده است.
اما در حالی که در بسیاری از کشورها، هدف از رسیدگی به محیطزیست سرسبزی، جایگزینی انرژیهای پاک به جای سوختهای فسیلی و... است، در ایران آخوندزده، که بهترین زمینههای حفظ محیطزیست را هم دارد، بحث حفظ محیطزیست اصلاً مطرح نیست، بلکه بحث تخریب کلان محیطزیست یا به عبارت روشنتر قتلعام محیطیٍ زیست است. هیچ پهنهای از محیطزیست از آب و خاک و هوا و از رودها و تالابها تا دشتها و کوهها و تا هوای مسموم شهرها نیست که از این تخریب و قتلعام که بعضاً به نقاط غیرقابل برگشتی رسیده است، مصون مانده باشد. حاصل این تخریب، تشدید فقر و فلاکت و مصیبزدگی مردم در شهرها و روستاهای سراسر کشور است.
یک قلم غارتگری باندها مافیایی حاکم، بهویژه سپاه در حفر چاههای عمیق به منطور کسب سودهای کلان، سفرههای آب زیرزمینی ایران را نابود کرده است. تا جایی که رسانههای حکومتی به تخلیهٔ ۷۴هزار کیلومتر مکعب آب زیرزمینی ایران توسط ارگانهای حکومتی اعتراف میکنند (همشهری-۱۳ اردیبهشت) که باعث «رشد شوری خاک و افزایش فراوانی در میزان فرو نشست زمین» از بین رفتن حاصلخیزی خاک شده (همان منبع) و مرگ دشتهای پهناور مستعد کشاورزی را بهدنبال داشته است، تا جایی که رسانههای رژیم خبر میدهند: «ایران رکورددار فرو نشست در کرهٔ زمین!» (خبر فوری-۱۳ اردیبهشت). و همین وضعیت باعث شده سرزمینی که میان بزرگترین دریاچهٔ جهان و خلیجی متصل به آبهای آزاد است، سرزمینی با دو رشته کوه عظیم و هزاران رودخانه و جویبار، با بحرانیترین خشکسالی روبهرو باشد.
در مورد سیلهای ویرانگر هم که عامل آن طغیان رودخانهها در پی بارندگیهای فصلی است، خود کارگزاران رژیم به فقدان سیاستهای اصولی و هزینه نکردن در این زمینه اعتراف میکنند. سال گذشته که سیلابهای مشابه استانهای کشور را در بر گرفته بود، معاون استاندار رژیم در کرمان اعتراف کرد: «عدم لایروبی رودخانهها باعث وقوع سیلاب» شده است (آیتاللهی موسوی-۲۹ اردیبهشت۹۹).
آری؛ حفظ محیط زیست، جلوگیری از سیلاب، دستیابی به هوای پاک، حفاظت از آبهای زیرزمینی و رودخانهها و نگهداری از تالابها و مراتع و جنگلها، تنها توسط حاکمیتی امکانپذیر است که سرمایههای کشور را در مسیر رفاه مردم، پیشرفت کشور و همچنین حفظ محیطزیست آن هزینه کند، نه حاکمیتی دزدسالار که نهتنها سرمایههای طبیعی، بلکه نان بخور و نمیر مردم را هم خرج کشتار، تروریسم و سرکوب میکند و حتی کرونا را هم دستمایهٔ حفظ حاکمیت خود و غارت بیشتر مردم میکند. بنابراین حفظ محیطزیست در برابر دستاندازیهای ویرانگر آخوندی، اولاً وظیفهٔ هر ایرانی میهنپرست و آگاهی است که میداند این رژیم ضدایرانی کمر به نابودی حرث و نسل این میهن بسته است. کما اینکه در موارد متعدد مردم در شهرها و روستاهای کشور در برابر دستاندازی سپاه و باندهای غارتگر حاکم به محیط زندگی خود ایستادگی کرده و بهای آن را هم پرداختهاند؛ نظیر روستاییان دلیر روستای کهمان الشتر که در برابر قطع درختان منطقهٔ خود به اعتراض و ایستادگی برخاستند و دست ایادی غارتگر را از خانه و سرزمین خود کوتاه کردند.
ثانیاً حل ریشهیی حفاظت از محیطزیست ایران هم مانند تمامی معضلات دیگر کشورمان در گرو براندازی رژیم نابودگر آخوندی و استقرار حاکمیتی ملی و مردمی است. امری که باز هم تنها و تنها بر عهدهٔ مردم قهرمان ایران و جوانان شورشگر آن است.