728 x 90

گزارشی از ایران؛ با مهر انقلاب در تمنای آزادی

گزارشی از ایران...
گزارشی از ایران...
«هر آن کس که نفس کشید، در من جان گرفت و از من‌ زاده شد».
(از دست‌نوشته‌ٔ شقایق قیام برای آزادی ایران: نسرین قادری)
 

به‌راستی هنگامی که مردمی در تمنای رهایی از استبداد برمی‌خیزند و در خیزش و قیام و پویش، غبار از عادت‌های مسحورشده در سلطه‌ٔ دیکتاتوری می‌زدایند، کلاس‌های درس آزادی، عجیب و حیرت‌انگیز می‌شوند.

اگر تعبیری از واژه‌ٔ انقلاب را روی‌دادن دگرگونی‌های شدید ناگهانی در جامعه بدانیم، این روزها و شب‌های ایران، تجسم عینیِ چنین تعبیری شده است. از یک‌طرف خیزش و قیام سراسری در مواجهه با درنده‌خویی‌های نیروهای حاکمیت ولایت فقیه است و از طرفی به‌طور عجیبی‌ مهر انقلاب و سایه‌ٔ محبوب و همای آزادی، مردم را در هاله و حریم خود گرفته است.

 

اگر ایران‌زمین مهر و آبان ۱۴۰۱ را که در خیزش و قیام و پویش است، به یک تالار بزرگ تشبیه کنیم، اکنون در این تالار، هم تابلوهایی از حدگذرانیِ شقاوت، انسان‌ستیزی و آزادی‌کشی از جانب گزمگان حکومتی می‌بینیم، هم تابلوهایی از مردمانی که توان، عشق، همیاری، اتحاد و درد و هدف مشترک‌شان را یافته‌اند. نمونه‌های انبوه، گواه این تابلوها در سراسر ایران‌زمین هستند.

 

دل‌نوشته‌یی از یک بانوی پزشک، تابلویی از درنده‌خوییِ حرامیان حکومتی را به‌تصویر کشیده است. تصویری که زبان و قلم میلیون‌ها ایرانی در وصف دل‌نوشته‌های این روزهایشان است. به‌جاست این‌ها را اسناد «آزادی» بنامیم که بیش از ۴دهه است لبالب از این دل‌نوشته‌ها در سینه‌ٔ تاریخ‌اش است.

این بانوی پزشک که دل‌نوشته‌اش روز ۱۵آبان ۱۴۰۱ در کانال تلگرامی «اتحاد پزشکان» انتشار یافته است، برگی از هماوردیِ جبهه‌ٔ مردم با گزمگان آزادی‌ستیز را چنین نوشته‌است:

«من جزو بازداشتی‌ها بودم. از اهانت‌ها و فحش‌هایی که شنیدم، از گلوله پینت بالی که از فاصله نزدیک به ساق پایم زدند و مشت و لگد و گاز گرفتن مأموران و سیلی‌هایی که به‌صورتم زدند و کبودی‌های تنم نگم براتون... یکی از مأموران لباس‌شخصی با خنده می‌گفت: امروز اومدم دکتر بزنم! ما ۱۴نفر پزشک و دندانپزشک و داروساز خانم را با ضربات باتون و الفاظ رکیک، سوار ون کردند. استخوان کف پای یک خانم دکتر را شکوندن. خانم دکتر دیگری را از موهایش کشان‌کشان روی زمین تا ون آوردند. توی بازداشتگاه آن‌قدر آقایون را می‌زدند که مرتب آمبولانس مجروحان را به بیمارستان می‌برد.

از ساعت ۵ به بعد بازداشتی‌های متفرقه از تجمعات سطح شهر به ما اضافه شدند. جلوی چشممان با باتون به شقیقه یک دختر زدند که بعد از چند ساعت به کما رفت و با آمبولانس به آی.سی.یو بردنش. مادرش جلوی بازداشتگاه آن‌قدر شیون کرد و به سر کوبید که بیهوش شد. به خانواده من که جلوی بازداشتگاه بودند گفتند که مادرت را قراره اعدام کنیم. ساعت ۲ نیمه‌شب ما را به بازداشتگاه افسریه بردند. ۷۰نفر بودیم و ۶پتو داشتیم. ۶۰۰-۷۰۰نفر خانواده‌ها جلوی بازداشتگاه بودند. ما خارج شدیم با بدن‌های کوفته و کبود و ذهنی پر از خشم فروخورده. بچه‌های دیگر اما خارج نشدند... . خانواده‌هاشون شیون می‌کردند... خوشحال نبودیم، نیستیم. ما مغضوب‌شدگان، آیا پزشکان این سرزمین بودیم؟ آیا اصلاً اهل این سرزمین بودیم؟ آیا انسان بودیم»؟

 

آن روی دیگر این دل‌نوشته، چهره‌یی از ایران‌زمین است در آن سر طیف است که در مصادف با مصادیق توصیفی در دل‌نوشته‌ٔ بانوی پزشک، حقیقتاً از درس‌های عجیب و حیرت‌انگیز کلاس‌های آزادی‌ست. این روزها و شب‌ها هر چه گماشتگان نان‌خور ولایت فقیه، شقاوت و درنده‌خویی حیوانی‌شان را بیشتر عقده‌گشایی و تخلیه می‌کنند، مردم ایران با عبور از پروپاگاند و ترفند النصر بالرعب نظام، قدر حضور همدیگر را یافته و به‌هم نزدیک و همبسته‌تر شده‌اند.

 

به‌راستی که وقتی نیاز ملتی با مهر انقلاب و سایه‌ٔ همای آزادی درمی‌آمی‌زد، بر ارزش‌هاست که دگرگون شوند، بر رنج‌هاست که سرمایه‌ٔ انسانی گردند، بر عشق‌های مشترک است که غبار از رخ بزدایند، بر محتواهای خاک‌گرفته است که با توفان همدلی و برابری، شکوفا شوند و بر حقیقت گوهر و جوهر مشترک انسان‌ها‌ست که بازو به بازو شوند و ایران را از اهریمن اشغالگر ولایی‌نشان آزاد کند.

 

چنین اثر شگرف مهر انقلاب و سایه‌ٔ همای آزادی را در سخنان یک کاربر با مردم ایران شاهدیم. این نمونه را هم اگر به سراسر ایران تعمیم دهیم، تابلویی از تلألو خورشید انقلاب و آزادی‌ست که کرباس شب‌سرشت و فاسد و مندرس نظام ولایت فقیه را از هم خواهد شکافت.

چنین است تابلویی از تابش مهر قیام و انقلاب ۱۴۰۱ و نیاز و تمنای وصال آزادی در سخنی با مردم ایران:

«دقت کردین از وقتی که اعتراض ما رنگ انقلاب به خودش گرفته، چقدر سبک زندگی‌مون تغییر کرده؟ دقت کردین چقدر محتوا و رنگ و لعاب پست‌ها و استوری‌هامون تغییر کرده؟ دقت کردین چقدر موسیقی‌هایی که گوش می‌دیم، موسیقی‌هایی که ساخته می‌شه تغییر کرده؟ دقت کردین صبح‌ها با چه حال متفاوتی از خواب بیدار می‌شیم؟ دقت کردین تمام این دیوارای بی‌خودی که سال‌ها بین همدیگه کشیده بودیم، کوتاه شده و می‌تونیم از بالای این دیوارا همدیگه رو بغل کنیم؟ دقت کردین دغدغه‌هامون چقدر عوض شده؟ دقت کردین تعریف‌مون از نیاز، با دیدن این همه درد تغییر کرده؟ دقت کردین که حتا خاک‌سپاری‌ها و عزاداری‌هامون تغییر کرده؟

حالا اگر چشیدن طعم اندکی از آزادی در دهان ما، آن‌قدر مزه‌ٔ دهان ما را تغییر داده که نمی‌خواهیم اون رو با هیچ‌چیزی عوض بکنیم، ببین خود آزادی با ما چه خواهد کرد! چون نوشته شده: حقیقت را خواهید شناخت و حقیقت، ما را آزاد خواهد کرد. و حقیقت، ایران ما را آزاد خواهد کرد».

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/6dc46b90-0108-41e3-a3e1-085931d36dd5"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات