خیزش شهرهای ایران در اعتراض به قتل مهسا امینی که عاطفههای آتشگرفته را بههم پیوند زد، دومینویی از فراخون به خروش علیه دیکتاتوری ولایی شده است. اکنون شمار شهرهای شورشی و دادخواه از ۱۳۳شهر در ۳۱استان گذشته است. شهرها نخست یکییکی برخاستند و در روز هفتم بهصورت تصاعدی به خیزشهای خشمآگین میپیوندند. هر شهری که برمیخیزد، ادامهٔ خشم شهرها در روزهای قبل را بهمثابه پتانسیل شورش بارز میکند و ناگاه جبههیی جدید علیه نانخورهای دیکتاتور گشوده میشود.
خشم، اینبار با نمونههای خیزشهای قبلی متفاوت است؛ خشمیست برآمده از دستآوردهای خروشها و قیامهای پیشین علیه دیکتاتور ولایی و کارگزارانش. این خشم، از نفسهای متحدشده و عزمهای گرهخورده و دستهای یاریکننده برمیآید. اگر دقت کرده باشید، تا مزدوران جیرهخوار دیکتاتور اقدام به دستگیری یک عنصر قیامی میکنند، دستهای یاریکننده و همبسته به مزدوران مجال میدانداری نمیدهند و یارانشان را نجات داده و رها میکنند.
عنصر اتحاد و همبستگی و پیام «میتوان و باید» آن توانست شهرها را یکییکی بشوراند و دامنهٔ خیزش علیه دیکتاتور را گسترش دهد. این گسترش خیزش از طرفی اما نیروهای سرکوبگر را متفرق و ضعیف میکند.
گرهخوردن «شورش و خشم و همبستگی» که حاصل تجارب سالیان هماوردی نهان و آشکار مردم ایران با خیل سرکوبگران تا دندان مسلح دیکتاتوری ولایی است، اکنون عرصه را برای نانخورهایی که همیشه دست تجاوز و تهدید و بگیر و ببند داشتهاند، بسا سخت نموده است. اینان هرگز ــ مثل تمام ابلهان خدمتگزار سلاطین و دیکتاتورها ــ فکر نکردهاند که میدانداریِ سرکوبگریهایشان دانهبهدانه در حافظههای مردم ایران ثبت شده و این نیروهای متکاثف در حافظههای عمومی و اجتماعی روزی از توان ذهنی بهدر آمده و از آستین خشم بههمپیوستهٔ حافظههای مردم به دادخواهی برخواهند خاست. این قدرت متمرکز حافظههای عمومی و اجتماعی، آن اکسیر همیشه در کمین و آن فنر همیشه فشرده شوندهیی است که بلاهت دیکتاتورها و حماقت نانخورهای سرکوبگرشان هرگز توان درک آن را نداشته و نیروی جاکنکنندهٔ آن را بهحساب نمیآورند. مجازات اتودینامیک این بلاهت و حماقت، اکنون گریبان ولیفقیه و اتاق فکر و کارگزاران نظام آخوندی را سخت میفشارد.
ریشههای تباهی و جنایت آمران و عاملان نظام قرونوسطایی جمهوری اسلامی آنقدر عمیق و گسترده است که اینک پس از آخرین نمونهٔ آن در مورد مهسا امینی، حتی دانشجویان بسیج دانشجویی را هم برانگیخته است تا توئیت کنند که: «بعضی دانشجویان بسیجی پروای مخالفت ندارند و علیه «آقا» بدگویی میکنند».
مشاهده میشود که نظام جمهوری اسلامی از درون هم خالی و تنها شده است و حتی در دل بسیجیهایش هم پتانسیلی برای حمایت باقی نمانده است. جرقهٔ خیزش دادخواهیِ ۴۰ساله، بیش از همیشه با استقبال انبوه دانشجویان مواجه شد و شاهد گر گرفتن ناگهانیِ خشم دانشجویان در اکثر دانشگاههای ایران بودیم. مکافات گذار زمان را بنگر که توهم حوزوی کردن دانشگاه توسط خمینی، اکنون با خروش دانشگاه و پیوند آن با خیزش خشمآگین ملی برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی پاسخ میگیرد.
اکنون در سراسر ایران، پاسخ در کمین یک خلق به ۴۳سال تباهی و جنایت و تجاوز با نام خدا و دین و تشرع، به میدان تعیینتکلیف آمده است. بهراستی که سراسر ایران میدان تعیینتکلیف همهٔ باورها و همهٔ نیروها و میدان آزمایش میزان اصالتها و عمق پیوندها با آرمان آزادی و برابری شده است. این میدان، در میزان پرداخت برای نبرد با ضدآزادیترین و سرکوبگرترین برابریطلبی در هیأت نظام جمهوری اسلامی آخوندی تعیینتکلیف خواهد شد. شورش و خشم و همبستگیِ شهرهای ایرانزمین، در کار رقمزدن نبردی سترگ و سرنوشتساز با پلیدترین نیروی ارتجاعی تاریخ ایران است. خجسته باد این خروش زندگی که به مرگ و تباهی و فساد و ارتجاع جواب میدهد و خجستگی زندگی و انقلاب را در کویبهکوی ایران با سرنگونی محتوم جمهوری اسلامی نوید میدهد.